با درود
من تجربه خودم رو تو زمینه بازاریابی و کار در حوزه نرم افزار اینجا میگم شاید برای بعضی ها مفید واقع بشه
اولین چیزی که دوستان جدیدی که میخوان وارد حوزه برنامه نویسی و مارکتینگ نرم افزاری بشن باید بدونند اینکه باید صبر و تحملشون خیلی بالا باشه چون حوزه نرم افزار یه محیط فرار ، با سرعت رشد بالا و همچنین ریزه کاری های خیلی زیاد داره.
دومین اصل تو این حوزه داشتن وجدان کاریه ، یعنی شما وقتی میخوای یک برنامه رو بنویسی و به بازار بدی باید بدونی طرف مقابلت که قراره ازش استفاده کنه چه کسیه
من خودم اولین برنامه ای که نوشتم تحت اکسس بود و برای جایی که کار میکردم ازش استفاده میکردم برای راحتی کار خودم،دیدم چقدر داشتن یک برنامه کامپیوتری برای پیشبرد مفیدتر کار خوبه ، نسخه تکمیلی اون برنامه رو با vb6 نوشتم
اونقدر کد نوشتم که شبها هم خواب کد میدیدم.اینها زمینه ساز شدن برای ورود من به عنوان یک عضو کوچولوی جامعه عظیم و معظم برنامه نویس کشور
اولین برنامه تجاریم یه برنامه ساده بود با نگاه درآمدی خیریه محور ، استقبالی که ازش شد برام به عنوان اولین تجربه نرم افزارهای تجاری فوق العاده بود ، نزدیک صد نسخه دانلود و نصب در عرض دو یا سه ماه
برنامه نویس باید ایده پرداز قوی باشه ، همه چیز دور و بر خودش رو ببینه و تحلیل کنه ،ایده ای که به ذهنش میاد رو تجسم کنه ، همون لحظه تمام صفحات ، دیتابیسها و فیلد ها و .... رو ذهنش طراحی کنه
ببینه آیا تجسمش رو میتونه خودش اجرا کنه ، اگر شد باید بره رو کاغذ پیاده کنه ، بعد یه دمو بساز ، اجرا کنه بعد اگر دید خودش تونست ازش استفاده کنه تازه شروع کنه چهارچوب اصلی برنامه رو پیاده سازی کنه
اما بزرگترین تجربی کار من
دوستان وقتی میخوایید وارد مبحث برنامه نویسی و فروش اون بشید حتما توجه کنید خواسته مشتری چیه ، مشتری نرم افزار حسابداری میخواد ، فروش میخواد ، انبار می خواد و ... من به عنوان یه عضو کوچیک حوزه نرم افزار وقتی چنین مشتری به سراغم بیاد اول خوب به نیاز ها و حرفهاش گوش میکنم ببینم آیا چیزی که میخواد جدیده یا نه چیزی هست که تو بازار موجوده
اینطور مواقع با خودتون رو راست باشید و بلند پروازی رو بذارید کنار ، من اگر ببینم خواسته مشتریم تو بازار هست حتما اون رو سوق میدم به طرف اون محصولات ، چرا ؟
چون اون برنامه ها امتحان پس دادن ، دوم اینکه هزینه تولید اون نه برای شما مقرون بصرفست نه برای مشتری و فقط وقت و زمان رو هدر میدید
من برای بزرگترین چالش کاری خودم پروژه ای رو قبول کردم که همه چیزش جدید بود
مثل برنامه های حسابداری و فروش نبود که چهارچوب مشخصی داشته باشه و شما اونها و مطالعه کنید و با تلفیق اونها با دانش خودتون بتونید برنامه بنویسید
وقتی من پروژه رو قبول کردم پرسیدم که آیا قبلا رو این برنامه کار شده بوده یا نه ، گفتند قبلا سه شرکت برنامه نویسی اومدند و کار رو استارت زدند ولی چون کار تو تمام حوزه هاش یک چیز جدید بود وسط کار رها کردند و رفتند
من این پروژه رو قبول کردم و نزدیک سه سال باهاش درگیر شدم ، تو این مدت حتی با اصرار شدید مدیر پروژه ریالی بابت دستمزد نگرفتم ، چون واقعا انقدر این پروژه سنگین بود که هیچکس باور نمیکرد به سرانجام برسه ، خود دوستانی که تو بحث طراحی داشتند با من همکاری میکردن از زیاد بودن ریزه کاری های خودشون تعجب کرده بودند و باور نمیکردند اون ها رو بشه با هم ترکیب کرد و راه حلهای جدید پیدا کرد
شیرینی راه افتادن پروژه اونقدر برام شیرین بود که هنوز که هنوز از ته قلبم بهش میبالم و عینه بچه خودم دوستش دارم