با سلام خدمت دوستان و عزیزان گرامی.
در مطالب قبلی در مورد این مبحث صحبت کردم که چرا سازمانها خیلی سخت به شرکتهای نرم افزاری اعتماد می کنند.؟
چرا در پرداخت وجه به شرکت های نرم افزاری به شدت امتناع می کنند و سعی می کنند با افراد حقیقی وارد کار شوند که ارقام خیلی کمتری رو پرداخت کنند.؟
حالا در این پست تصمیم دارم به تیم های نرم افزاری بپردازم و دلایلی رو مطرح کنم که متاسفانه اکثر مدیران شرکت های نرم افزاری بهش دقت نظری ندارند .
بذارید باز این سوال رو مطرح کنم.
فرض کنید شما وارد سازمانی شدید و تصمیم دارید یک پروژه چند ده میلیاردی رو بگیرید. چه چیزی باعث میشه به شما اعتماد کنند و این پروژه رو در اختیار شما قرار بدهند؟
مدیران سازمان باید چه چیزی رو ببینند ؟
متاسفانه اکثر ما برنامه نویسان وقتی برای دریافت یک پروژه وارد سازمانی میشیم ٬ شروع میکنیم از قابلیتهای خودمون تعریف کردن و اینکه چه کارهایی کردیم ومشتریان ما چه سازمانها و شرکتها و اشخاصی بودند.
ولی در این بین هیچ توجهی به نیاز سازمان و شرکت فوق نداریم و فقط و فقط سعی داریم محصولی که تولید کردیم رو به هرشکلی که شده به اون شرکت بفروشیم. کاری نداریم آیا محصول به دردشون میخوره یانه.
به محض اینکه شرکت فوق متقاعد شد که محصول مارو باید بخره دیگه ورق برمیگرده. پشتیبانی ضعیف ٬جواب ندادن های مکرر ٬ ایرادات نرم افزاری فراوان ٬کیفیت بد محصول باعث میشه مشتری بعد از مدتی یواش یواش نرم افزار رو کنار میذاره و دنبال یک سیستم جایگزین میگرده و همین روند ادامه داره.
هیچکس نمیاد وسط این چرخه قرار بگیره و این چرخه رو از بین ببره و یک حرکت جدیدی انجام بده.
چرا؟؟؟
این حرکت جدید مستلزم چه چیز هایی هست؟
چرا شرکت های نرم افزاری نمی توانند به این سمت حرکت کنند و دائما یک کار تکراری رو انجام میدن و به همین درآمد عادی خودشون راضی هستند( چون اگه راضی نبودند در جهت تغییر اون یک اقدام متفاوتی می کردند)
خوب راه حل چیه؟
تا اینجا که همش سوال مطرح کردیم.
چه باید کرد؟
متاسفانه میخوام با یک سوال دیگه ادامه بدم.
در تیم های نرم افزاری که شما کار می کنید ٬ چقدر افراد برنامه نویس ٬ تحلیل گر ٬ پشتیبان ٬ تست کننده نرم افزار ٬ نیروهای استقرار ٬ باهم ارتباط تنگاتنگی دارند؟
چقدر این افراد باهم راحت صحبت میکنند؟
آیا در فضای کاری که این افراد باهم کار میکنند صمیمیت هست یا دائما زیرآب همدیگه رو پیش مدیر شرکت میزنند؟
بذارید تک به تک به بررسی این موضوع بپردازیم.
یکی از دلایل شکست شرکتهای نرم افزاری و نبود کیفیت برمیگرده به روابط انسانی موجود در تیم.
حتما می پرسید چه ربطی داره آخه؟؟؟؟؟؟؟
شاید به نظر بی ربط باشه ولی متاسفانه خیلی ربط داره.
بذارید یک مثال بزنم.
فرض کنید در یک تیم دو نفر باهم به مشکل برخوردند. این افراد رو در روی هم قربون صدقه همدیگه میرن ولی وقتی که با یک همکار دیگه صحبت میکنند دائما دارن از اون شخص بدگویی می کنند و سعی می کنند به نحوی اختلال تو کار اون شخص ایجاد کنند یا کارهاشو به تعویق بندازن. ولی اگه باهم بشینن صحبت کنند مشکل خیلی راحت حل میشه. باهمه صحبت می کنند باهمه مشکل اون شخص رو درمیان میذارن به جز خود اون شخص.
این باعث میشه یک کدورت وحشتناک بین اون افراد پیش میاد و ناخودآگاه روی کار تاثیر میذاره.
مورد بعدی اینکه در تیم های نرم افزاری چند درصد افراد کارهای خودشون رو انجام میدن؟
مثلا ظرفهای خودشون رو بشورن یا بتونن باهم چای دم کنند یا زباله هارو جمع کنند بدون اینکه نیازی به مستخدم یا آبدارچی باشه؟
بدون شک هیچی. حداقل من ندیدم.
خوب وقتی ما نمیتونیم برای کارهای روزمره خودمون یک پروسه ثابت درنظر بگیریم و کارهای خودمون رو انجام بدیم و دائما انتظار داریم یک نفر سومی بیاد همه کارهای مارو انجام بده شاید ما دوخط بتونیم کد بنویسیم٬ اونوقت چه انتظاری میره که بتونیم نیازهای یک سازمان عریض و طویل با مثلا ۲۰ هزار کارمند رو انجام بدیم.؟
آیا میتونیم برای روند کارهای اونها راهی رو پیشنهاد بدیم؟
البته این موضوعی که مطرح کردم صرفا این نیست که اگر اینکارو نکنیم نمیتونیم اون کارهای بزرگتر رو انجام بدیم. بحث بر سرتیم هست که اگر مشکلی در تیم بود چطوری اون مشکل رو باهم حلش کنیم.
مثلا اگر یک هفته آبدارچی در اداره ها و شرکتها نباشه مسلما دیگه نمیشه پا توی اون شرکت گذاشت اینقدر که همه جا رو کثیفی و زباله میگیره و ظرفها در آشپزخونه تلمبار میشه.
همه شما احتمالا داستان اون دو شیر رو شنیدین که فرار میکنن یکی میره تو جنگل یکی میره تو یک اداره دولتی. بعد از مدتی جفتشون رو میگیرن میبرن باغ وحش. شیری که در جنگل بوده میگه کجا رفتی؟ میگه من رفتم تو یک اداره دولتی هر روز یک مدیر رو میخوردم. ولی یک روز صبح اشتباهی یک آبدارچی رو خوردم گیر افتادم. چون تنها کسی که کار میکرد همون بود.
متاسفانه در فرهنگ ما ٬ دادن اطلاعات به همدیگه ٬ صحبت کردن باهم ٬ بیان اشکالات همدیگه ٬تعارف نکردن ٬ نیازمون رو صریح درخواست کردن یک جورایی ظاهرا عیب حساب میشه که همین باعث شده تاثیرات خیلی عمیقی در کار و کیفیت محصولاتمون گذاشته.
شرکتها و سازمانها و مدیرانی که کارکشته هستند با نگاه به داخل تیم ها و روابط داخلی آنها و اون اکوسیستمی که داخل اون شرکت هست به راحتی میتونن تصمیم بگیرند که با شرکت مذکور کار کنند یا خیر.
و اینکه آیا رقمی که شرکت فوق پیشنهاد میده ارزش داره یا صحبتهایی که میکنه قابل اتکا هست یاخیر.
دوست دارم در این زمینه نظرات شما عزیزان رو هم بشنوم و از تجارب شما استفاده کنم.
ایام به کام./