View Full Version : نزدیک شدن زمان بازنشستگی برنامه نویسان تورینگی!
Saeed_m_Farid
چهارشنبه 17 شهریور 1389, 16:34 عصر
سلام
واقعیت اش دو تا عامل باعث شد که این نوشته رو بنویسم:
بعلت گستردگی و سرازیر شدن پروژه های متنوع سیستمی و مخابراتی که به لطف دولت مهرورز و همچنین همکاری بی دریغ استکبار و استعمارگران در تحریم ما، وقت آزاد زیادی برای امثال بنده فراهم کردن!
نزدیک شدن افقی برای قرارگیری قطعات پازل آینده کنارهم و تکمیل یک View تقریبی از آینده محتمل به دید بنده! (البته با توجه به پیشرفت هایی که در پیوند تئوری های فیزیکی و تکنولوژیکی بوجود آمده نه پیش بینی های مذهبی یا نوستراداموسی با تمام احترامی که بهشون قائلم)
نمیدونم چقدر با فیزیک کوانتوم (http://www.physicmodern.blogsky.com/category/cat-12/)، ابررساناها (http://oloom4u.blogfa.com/post-125.aspx)، نانو تکنولوژی (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%AA%DA%A 9%D9%86%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C&SSOReturnPage=Check&Rand=0)، موسیقی DNA (http://www.persianartmusic.com/content/view/4295/93/)، حلقه ریمان (http://gozareforum.com/thread-2352.html)، تئوری نسبیت عام (http://www.hupaa.com/Data/P00142.php)، تئوری های جدید مثل تئوری ریسمان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D8%B1%DB%8C%D8%B3% D9%85%D8%A7%D9%86) و تارهای مرتعش (http://www.physicmodern.blogsky.com/1387/01/19/post-21/) و ... آشنا هستید؟! اگه هر کدوم رو نمی دونید، روی لینک مربوطه اش کلیک کنید که فقط یه آشنایی اولیه ازشون پیدا کنید، من هم اگه سوالی داشتید تا جایی که مطالعه دارم و میتونم در خدمت شما خواهم بود؛ میدونم زیاد شد ولی اینها حداقل قطعات تشکیل دهنده پازلی است که از نظر من تشکیل دهنده نمایی از آینده ای عجیب و قریب خواهد بود :
http://sys-developer.persiangig.com/image/7bd926921c18eba800b005b3d049ff16.jpg
من تماماً سعی کردم به ساده ترین توضیحات موجود به زیان فارسی (و نه مرجع و کاملاً اصولی و علمی) لینک بدم تا بتونم نقطه شروعی برای مطلب مورنظرم داشته باشم.
نمیدونم درست میگم یا نه ولی در زمان تحریر این مقاله، جدیدترین پردازنده ساخت اینتل Intel® Core™ i7-980X Processor Extreme Edition (http://ark.intel.com/Product.aspx?id=47932) با شش هسته برای سیستم های رومیزی و Intel® Itanium® Processor 9350 (http://ark.intel.com/Product.aspx?id=43410&processor=9350&spec-codes=SLBMX) با 4 هسته برای سرورها هستند، کاری ندارم که اینتل قوی تر هست یا AMD و ... میخوام به فناوری این پردازنده ها اشاره کنم که همونطورکه میدونید 32 نانومتری هست و همونطورکه می بینید کم کم تعداد هسته ها داره میره بالا! چرا؟
جوابش اینه که تو این ابعاد دیگه الکترون ممکنه تو مسیر خودش حرکت نکنه و جهش کنه به یک مدار دیگه! (بعبارت فنی تونل زني الكتروني (http://www.maryannour.blogfa.com/post-40.aspx) بروز مي كنه) از طرف دیگه قانون مور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D9%85%D9%88%D8%B1) دلالت بر 2 برابر شدن تعداد ترانزيستورها در يک سال يا در 18 ماه خواهد بود؛ خودتون حدس بزنید تا کی این روند افزایش هسته ها ادامه خواهد داشت؟!
این اولین قطعه پازل! حالا دوست دارم یک قطعه دیگه به این پازل اضافه کنم: حتماً در مورد رایانه کوانتومی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87_%DA%A9%D9%88% D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C) شنیدید: برای اولین بار ، فیزیکدانان بصورت متقاعد کننده ای نشان دادند که ذرات فیزیکی از هم جدا، در حالت جامد می توانند در دستگاه های کوانتومی مکانیکی گرفتار شوند. حالتی مشابه کوانتومی نور، با این تفاوت که ذرات در مدار به جای فوتونها در سیستم های نوری جایگزین میشن :
http://www.sciencedaily.com/images/2010/01/100111091222-large.jpg
خوب این یعنی چی؟ تصویر بالا مربوط به یک SEM (http://www.cloudysky.ir/page/viewtopic.php?lang=fa&part=article&id=483)(میکروسکوپ الکترونی روبشی) است که داره یک جداکننده جفت سیم مسی معمولی رو نشون میده. الکترود ابررسانا مرکزی (آبی) به 2 نقطه کوانتومی که در همان نانولوله کربنی تک دیواره (بنفش) تعبیه شدن، متصل شده. الکترونهای گرفتار در داخل ابررسانا می تونند تا زمانی که در داخل نانو لوله گرفتارند در جهات مخالف درون نانولوله حرکت کنن، تا در پایان به نقاط کوانتومی مجزا برسند. اطلاعات بیشتر (http://www.sciencedaily.com/releases/2010/01/100111091222.htm)
حالا این خبر رو هم ببینید که موفقیت یک تیم از محققان به سرپرستی دانشگاه Yale، در ایجاد یک پردازنده حالت جامد کوانتومی است : First Electronic Quantum Processor Created (http://www.sciencedaily.com/releases/2009/06/090628171949.htm)
http://www.sciencedaily.com/images/2009/06/090628171949-large.jpg
اینا نشون میدن که در مقام مقایسه تکنولوژی ما شروع کرده به رسیدن به اولين كامپيوتر در سال 1944 در دانشگاه هاروارد و نوع كاملتر آن در سال 1946 در دانشگاه پنسيلوانيا به نام انياك (Electronic Numerical Integrated And Calculator) که با لامپهای خلاء کار میکرد ولی اینبار کوبیت-Qubit (http://en.wikipedia.org/wiki/Qubit)بجای لامپ خلاء! قرار می گیره و جالبه بدونید که بازم همون IBM داره بصورت بسیار گسترده رو این پروژه کار میکنه و زیاد طول نمیکشه که مثل ترانزیستورها نسل جدید کامپیوترهای کوانتومی نسل دوم هم بیاین؛ من احساس میکنم کار ترانزیستور در نسل نوین سیستمهای کامپیوتری کوانتومی (اگه همین نام در اون زمان هم بر روی این تکنولوژی قرار داشته باشه) بر عهده ابررساناهاي دماي بالا باشه که خاصیت عدم مقاومت رو در دماهای معمولی هم از خودشون بروز میدن و با توجه به اینکه دانشمندان کم کم در آستانه کشف ابررساناي دماي اتاق هستند، این زمانبندی بنظر در حل معمای آینده نقش بزرگی خواهد داشت؛ البته بازم طبق معمول خاصیت پارانویایی بنده این فکر رو القا میکنه که چرا از سال 1957 که نظریه BCS (باردین، کوفر و شریفر) در زمینه ابررساناها ابراز شد، تا الان هیچ پیشرفتی قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفته بود و درست وقتی که این نوع پردازنده ها خلق شدن، پیشرفت های قابل ملاحظه ای در اون زمینه هم صورت گرفته؟ جالبه بدونید که اینهمه سال هیچ ماده ابررسانایی تولید نکرده بودن که از 30 درجه کلوین به بالا خاصیت ابررسانایی از خودش نشون بده! اونهم دمایی هست که فقط میشه با هلیم مایع بهش رسید و فکر کنم از بمب اتمی ما هم خطرناکتر باشه! بگذریم ...
یک نکته که یادم رفت بگم و ان شا... تو پست های بعدی در موردش حرف میزنم اینه که کامپیوترهای کوانتومی آینده بر مبنای فیزیک و مفاهیم فیزیکی پایه گذاری میشن و دیگه مفاهیم ریاضی که پایه ساز توسعه سیستم های کامپیوتری فعلی هستند، کارساز نخواهند بود، راستش این بحث خیلی طولانی هست و با اجازتون بنده هم دیگه قابلیت تایپ ام رو از دست دادم!
میدونم نسبت مجهولات به معلوماتی که انتقال دادم خیلی بیشتر هست و درواقع من هنوز نرسیدم به خود عنوان تاپبک! ولی برای اینکه نه چشمهای شما خسته بشه و نه انگشتان بیچاره بنده، فعلاً قطعات دیگه پازل رو میذارم واسه بعد که اگه خواستید ادامه بدم، البته اگه نخواستید هم من مجبورم ادامه بدم چون باید یک جایی بالاخره این شوربای مغزیم رو بریزم بیرون!
Saeed_m_Farid
پنج شنبه 18 شهریور 1389, 13:07 عصر
مقدمه
در پست قبل عرض کردم که در صورت تحقق رویای کامپبوترهای کوانتمی، مفاهیم فیزیکی پایه گذار محاسبات میشن و دیگه مفاهیم ریاضی، کارساز نخواهند بود. برای بسط این موضوع میشه به تفاوت محاسبات کلاسیک و محاسبات کوانتومی اشاره کرد و برای اینکه به برتری محاسبات کوانتومی اشاره ای کنم، علاوه بر قدرت نامحدود محاسباتی (نامحدود در قیاس با سیستمهای فعلی) میشه به شباهت های دنیای واقعی با مفاهیم مکانیک کوانتمی در مقایسه با جبر بولی که منطق کامپیوترهای فعلی هست اشاره کرد، امیدوارم قبول داشته باشید ما در واقعیت چیزی به قطعیت کامل نداریم، همیشه نزدیک به این یا اون داریم، حدود مرزی برای ما کافیه که بگیم به قطعیت رسیدیم؛ قبل ادامه بحث باید یه پیش زمینه هایی داشته باشیم ولی از الان بگم که بیشتر به فیزیک مربوط میشه و در نهایت میرسیم به الگوریتم ها و محاسبات؛ چون از دید من زیاد دور نیست که فیریک افسار این رشته از علوم رو دست خودش بگیره، اگه به فیریک علاقه ندارید، این بخش پیش زمینه + ... رو ignore کنید!
پیش زمینه
عمیق ترین مشکل در فیزیک نظری، هماهنگ کردن تئوری نسبیت عام که گرانش را شرح داده و شامل ساختارهای در مقیاس بسیار بزرگ (ستارگان ، کهکشانها ، ابرخوشه ها یا Superclusters) از یکطرف و مکانیک کوانتومی که شرح دهنده 3 نیروی بنیادی دیگر در مقیاس اتمی(یعنی نیروی الکترومغناطیس، نیروی هستهای ضعیف و نیروی هستهای قوی) است، از طرف دیگر است.
توسعه نظریه میدان کوانتومی اجباراً همواره منجر به نتایج بی نهایت (و در نتیجه غیرقابل استفاده) احتمالات می گردد. فیزیکدانان تکنیک های ریاضی بازبهنجاری (renormalization) را برای از بین بردن این بینهایت ها توسعه داده اند که برای سه تا از چهار نیروی بنیادی - الکترو مغناطیس، هسته ای قوی و هسته ای ضعیف - کارا ست اما برای گرانش کارایی خود را از دست میدهد. بنابراین برای توسعه تئوری کوانتوم در زمینه گرانش باید از طریقی متفاوت از روشهای استفاده شده برای دیگر نیروها استفاده بشه.
تئوری ابررسیمان یا تارهای مرتعش
ایده اساسی این است که اجزای بنیادی طبیعت، با رشته هایی از طول پلانک (حدود 10-33 سانتی متر) که در فرکانس تشدیدشده (resonant)، مرتعش می شوند تشکیل شده اند. هر رشته در تئوری دارای طنین منحصر به فرد یا همساز می باشد. هارمونی های مختلف تعیین کننده نیروهای مختلف بنیادین هستند. این تنش در رشته تابع نیروی پلانک (1044 نیوتون) است. بعنوان مثال توسط تئوری پیش بینی می شود که گراویتون (ذره حامل پیشنهادی در نیروی گرانشی)، رشته ای با دامنهِ موج صفر است.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/55/Calabi-Yau-alternate.png/220px-Calabi-Yau-alternate.png
یکی دیگر از بینش های کلیدی ارائه شده توسط تئوری این است که بین رشته هایی که اطراف ابعاد کوچکتر از خودشان را پوشش داده اند و آنهایی که در امتداد ابعاد بزرگتر حرکت می کنند، نمی توان تفاوت قابل اندازه گیری تشخیص داد (به عنوان مثال، اثرات رشته هایی در بعدی به اندازه R برابر آنهایی است که به اندازه ای معادل 1 بر R دارند) .
با این تفاسیر در واقع، باید آغاز جهان را مجموعه فرآیندهایی از یک "صدای خرد شدن بزرگ - big crunch" دانست، تئوری رشته دیکته می کند که جهان هرگز نمی توانسته کوچک تر از اندازه یک رشته، که در در آغاز گسترش در آن نقطه آن واقع بوده باشد.
اطلاعات بیشتر (http://en.wikipedia.org/wiki/Superstring_theory)
http://static.howstuffworks.com/gif/big-crunch---open-and-flat-universe.jpg http://static.howstuffworks.com/gif/big-crunch-theory-big-bounce.jpg
نمیخواهم زیاد درگیر ابعاد تئوری های ابر ریسمان -بسته به نوع تئوری بالغ بر 10 تا 26 بُعد- بشیم؛ اگه علاقه به این مباحث و جزئیاتش دارید تئوری M (http://en.wikipedia.org/wiki/M-theory) یا مثلاً تئوری F (http://en.wikipedia.org/wiki/F-Theory) که نظریه پرداز این آخری پرفسور کامران وفا (http://en.wikipedia.org/wiki/Cumrun_Vafa) شاگرد ادوارد ویتن (http://en.wikipedia.org/wiki/Edward_Witten)با 228 نوشته و مقاله علمی (http://www.slac.stanford.edu/spires/find/hep/www?au=VAFA) و صاحب جایزه دیراک استرو مطالعه بفرمایید.
(در همین باب بخوانید (http://bahramshakerin.blogfa.com/post-169.aspx))
نکته ای که مدنظر بنده بود: همانطور که حالتهای مختلف نوسانی در سیمهای سازهای زهی مثل گیتار صداها(نتها)ی گوناگونی ایجاد میکند، حالتهای مختلف نوسانی این ریسمانهای بنیادین نیز به صورت ذرات بنیادین گوناگون جلوهگر میشود. (بلاتشبیه میشه گفت همون سوت اصرافیل "big crunch" که باعث پیدایش جهان شده، باعث پایان اون هم میشه ...)
امتداد ارتعاشات درون موجودات زنده DNA Song!
"در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصربهفرد هستند.
در انسان، هر ژن (و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده میسازند و بدین سان، هر انسان تبدیل به كنسرت باشكوهی میشود، در حالیكه خود در كنسرت آفرینش یك آهنگ است.
كلمة Universe (به معنای جهان) كه در زبان انگلیسی برای توصیف بینهایت و فضای لایتناهی به كار می رود از دو جزء UNI به معنی یك و Verseبه معنی آواز ساخته شده است؛ جهان یعنی یك آواز."
ترجمه: فروغ بصیرت؛ تدوین و تالیف: سارا یوسف پور (منبع بنده! (http://www.persianartmusic.com/content/view/4295/93/))
اگه اطلاع چندانی از DNA ندارید مطالعه اینجا (http://biology.clc.uc.edu/courses/bio104/dna.htm) به شما می تونه کمک کنه.
http://www.bernhardschluga.com/img/dna-song.jpg
شاید یکمی رومانتیک بنظر بیاد ولی فکر کنم اگه یه سر به Your DNA Song (http://www.yourdnasong.com/music_samples.html) بزنید، متوجه علمی بودن این قضیه می شید؛ بعنوان مثال برای سلولهای گلبول سرخ (Red Blood Cells) به اینجا (http://www.petergena.com/rbdna.html)مراجعه کنید و آهنگ رو گوش کنید، تو این صفحه شما می تونید دقیقاً زنجیره های مولكولی رو مشاهده کرده و از شنیدن ارتعاشات مولكول DNA و تبدیل فركانسها به نت موسیقی، بدون دستکاری لذت ببرید. راستش وقتی من برای اولین بار این MP3 رو گوش دادم، شباهت فوق العاده ای با یکی از آهنگهایی که Favorite من هست (Qi Gong Meditation از آلبوم Elements Of Rejuvenation (http://www.silverlakemusic.com/pae/elementsrejuvenation.html) از کارهای Merlin's Magic (http://www.silverlakemusic.com/art/amerlins.html)) پیدا کردم. اون لحظه احساس کردم کسانی که چی گونگ رو میشناسن و یا تمرین کردن این ریتم ها خیلی ملموس تر هست، ولی دوست دارم ببینم شما که گوش کردین چه احساسی پیدا کردین؟ به گفته همون منبع قبلی که ذکر کردم : "بسیاری از افرادی كه به موسیقی DNA گوش دادند، كاملاً هیپنوتیزم و مسحور شدهاند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریستهاند. برخی دیگر اذعان كردهاند كه این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی كه با موسیقی كلاسیك آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامس، شوپن و…اشاره كردهاند."
http://i1.ytimg.com/vi/gqvYOr78THo/hqdefault.jpg
این قطعات پازل رو داشته باشید تا بعد ارتباطشون رو بگم:لبخند: (پست بعدی رو اگه مدیران اجازه بدن در مورد محاسبات کوانتومی ادامه میدم).
موفق باشید.
khorzu
جمعه 19 شهریور 1389, 10:34 صبح
سلام
من از این همه چیزی یادنگرفتم و به نظرم مشکلم علاوه بر کم هوشی این هست که هنوز سوالی برای این جوابها پیدا نکردم :متفکر:
دوست دارم ببینم شما که گوش کردین چه احساسی پیدا کردین؟ احساس سردرد ... و فقط به خاطر شما تا آخرشو گوش دادم .
ztx4
جمعه 19 شهریور 1389, 18:12 عصر
گوش کردم.
خیلی عجیب و گیرا بود!
مشخص بود که کار یک انسان نیست.
Saeed_m_Farid
جمعه 19 شهریور 1389, 19:01 عصر
سلام
من از این همه چیزی یادنگرفتم و به نظرم مشکلم علاوه بر کم هوشی این هست که هنوز سوالی برای این جوابها پیدا نکردم :متفکر:
احساس سردرد ... و فقط به خاطر شما تا آخرشو گوش دادم .
علیک
1- قرار هم نبود که همه چیز رو متوجه بشید، چون خود فیزیکدانها هم زیاد متوجه نمیشن دارن چی میگن! نیلز بور (از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم) : "اگر کسی بگوید فیزیک کوانتوم را فهمیده، پس چیزی نفهمیده است."
خلاصه اش اینه: انیشتین که معرف حضور هست یه تئوری ارائه داد بنام نسبیت عام، که روابط بین سیارات، ستارگان، کهکشانها و ... رو توضیح میداد؛ یه شاخه دیگه از فیزیک هم هست بنام فیزیک کوانتوم که پایه بسیاری از پیشرفت های بشر هست (اگه بشه بمب اتم -انرژی هسته ای- یا شتابدهنده ها با آشغالایی که تولید میکنن یا نانوتکنولوژی با زیرشاخه های سرّی که هر روز یه گندش درمیاد و ... رو مثبت ارزیابی کرد) و در مورد اتم ها، ذرات ریزتر اونها مثل کوارک، فوتون و ... هست و یه بخش داره بنام اصل عدم قطعیت که دقیقاً همینجا با تئوری های نسبیت کل کل داره! این دو تا نظریه تا چند سال پیش کاملاً با هم در تناقض بودن، یعنی یه چیزی یا تو این غلط بود یا اون، یا هردو! هیچکس هم دلش نمیومد اینا رو بگه (شوخی! نمی تونستن مثال نقض بیارن)؛ تازگی ها یه نظریه هایی در اومده ادعا می کنن می تونن این دوتا رو با هم آشتی بدن و فقط فیریکدان ها ازش سر در میارن، افرادی هم که خیلی خودشون رو ... بدن، می تونن یه دورنمایی از این روشها ببینن. خوب که چی؟
فرض کنید باشه قانونی(فرمول، تئوری و ...) که همه چیز رو توضیح بده (آرزوی انیشتین)؛ یعنی از این طرف داده بهش بدی، از اونور جواب بده بیرون! بنظر شما این چه تاثیری روی تمدن انسانها (البته فارغ از برره که از دنیای بیرون منفکه) میذاره؟ ظاهراً هرچی هست تو موسیقی، ارتعاش و تار و ... نهفته است، یعنی جهان با یک صدایی مثل خرد شدن/کردن یک چیز (صدایی شبیه اونی که تو این فیلم هالیوودی یا هندی مثلاً اکتورا میزنن زانو یا گردن یا کمر یکی رو میشکونن، خِرچ میکنه!) شروع شده، این صدا گسترش پیدا کرده و زیربنای مهبانگ، کهکشانها، سیاهچاله ها و ... رو تشکیل داده، ادامه این صداها و ارتعاشات درون تک تک سلولهای ما وجود داره و بی شباهت به صدای کهکشانها (دوست داشتین اون رو هم توضیح میدم) نیست. اگه این تئوری ها به تکنولوژی منجر بشن، تمام علم و زیربناش متحول میشه و تا چندی پیش همه فکر میکردن کشکه ولی از وقتی همه چی مثل قطعات پازل دارن کنار هم جور میشن، تمام کمپانی های بزرگ بخودشون اومدن و میخوان تو یکی از شاخه های مرتبط با این تئوری ها متخصص بشن، امیدوارم رسونده باشم.
2- جناب خرزو خان، شما اینقد به این آهنگای برره ای گوش دادی، حس موسیقی کلاسیک رو از دست دادی! ولی جدی اینطور فرض میشده که اینکار (یعنی رمزگشائی مولکول های DNA) فقط صداهای گوش خراش و بی ترکیبی تولید کنه که کاملاً تصادفی هست ولی خلافش ثابت شد و بقول انیشتین: خدا هیچ وقت برای طبیعت تاس نمیندازه ...
مرتضی پیروزی
شنبه 20 شهریور 1389, 02:27 صبح
سلام دوستان؛
برادر سعید
باورت میشه همین الآن موسیقی رو فقط 2 ثانیه اش رو گوش کردم. کل بدنم یخ کرد. با وجود اینکه چندین سال هست که با موسیقی از نزدیک درگیرم صدای هارمونی اصواتش مغزم رو سوراخ کرد. به جان خودم توی همین دو ثانیه احساس کردم الآنه که از صندلی بیافتم!! احساس کردم دارن با سوزن همه جای بدنم رو سوراخ میکنن...........
بقیه هم همین مساله رو دارند یا من گوش و مغزم مشکل داره؟!
Nima NT
شنبه 20 شهریور 1389, 03:16 صبح
سلام دوستان؛
برادر سعید
باورت میشه همین الآن موسیقی رو فقط 2 ثانیه اش رو گوش کردم. کل بدنم یخ کرد. با وجود اینکه چندین سال هست که با موسیقی از نزدیک درگیرم صدای هارمونی اصواتش مغزم رو سوراخ کرد. به جان خودم توی همین دو ثانیه احساس کردم الآنه که از صندلی بیافتم!! احساس کردم دارن با سوزن همه جای بدنم رو سوراخ میکنن...........
بقیه هم همین مساله رو دارند یا من گوش و مغزم مشکل داره؟!
در مورد اون آهنگ گلبولهای قرمز منم زیاد احساس جالبی نداشتم ، مخصوصا" اینکه تو اتاق تنها بودم ، یه کم احساس خوف بهم دست داد ، حالا نمیدونم چرا.
به نظر من که جالب بود ، نمیتونم رد کنم و نمیتونم قبول کنم ولی دونستن اون برام خیلی جالب بود ، اگر واقعا" حقیقت باشه و نهایتا" بشه اثباتش کرد خیلی ها دردشون خواهد گرفت.
khorzu
شنبه 20 شهریور 1389, 09:53 صبح
ممنون.
ظاهراً هرچی هست تو موسیقی، ارتعاش و تار و ... نهفته استاما من فکر می کردم خود صدا برای وجود و انتقال یک بستر ماده مثل هوا یا آب نیاز داره و توی خلاء صدایی نمی تونه شنیده بشه ... با این حساب اینکه نقطه شروع این باشه رو نمی فهمم .http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/shakinghead.gif
حس موسیقی کلاسیک رو از دست دادی... یو میگن جبر جغرافیایی.
eshpilen
شنبه 20 شهریور 1389, 11:20 صبح
عزیز برادر، صوت یکی از انواع انتقال امواج/انرژی از طریق محیط مادی هست که حسهای بشر قادر به دریافت مستقیم اونه.
اینا هم که میگن نه اینکه واقعا بصورت صوت باشه، بلکه میان خودشون اصواتی با فرکانسی که اون امواج/ذرات دارن تولید میکنن. یعنی یک نوع شبیه سازی در قالب موسیقی که برای حسهای بشر قابل دریافت مستقیم باشه.
تازه من فکر میکنم ممکنه اون فرکانسهای اصلی اصلا در محدودهء شنوایی انسان نباشن و مثلا همه رو بر یه عددی تقسیم (اگر فرکانسهای اصلی خیلی بالا باشن) یا در عددی ضرب کردن (اگر فرکانسهای اصلی خیلی پایین باشن) تا بتونن اونا رو بصورت صوتی شبیه سازی بکنن.
بعنوان یه مثال آشنا مثلا دوربین های مادون قرمز رو درنظر بگیرید. چشم انسان نمیتونه نور مادون قرمز رو ببینه، اما سنسورهای این دوربین ها میتونن، و بعد دستگاه برای اینکه وجود پرتوهای مادون قرمز رو به انسان نشون بده، بجای فرکانس نور مادون قرمز نوری با فرکانسی که چشم انسان بتونه ببینه تولید/جایگزین میکنن. حالا این نور میتونه سبز باشه، آبی باشه، یا بطور معمول برای قدرت استنباط و ارتباط منطقی برقرار کردن انسان احتمالا میان و از نور قرمز در محدودهء مرئی استفاده میکنن. اون چیزی که دوربین مادون قرمز به شما نشون میده همون پرتوهای اولیهء مادون قرمز نیستن، بلکه یک تبدیل و نگاشت انجام میشه و شبیه سازی هست. چون فرکانس ها با هم فرق میکنه.
این شبیه سازیها نه تنها درمورد امواج از یک نوع/خانواده میتونن انجام بشن، بلکه میتونن بین خانواده های مختلف از امواج و انرژی و حتی هرچیزی که فکرش رو بکنید انجام بشن. مثلا دوربین مادون قرمز میتونه برای یک فردی که نابینا هست، وجود امواج مادون قرمز رو با تولید صوت نشون بده. و مثلا جایی که امواج مادون قرمز زیاد هست فرکانس این صوت یا ولومش بیشتر باشه و غیره. در اینجا میبینی که اصلا صوتی وجود نداشته و امواج نور یا الکترومغناطیس نامرئی برای انسان، به صوت و تغییر پارامترهای صوتی نگاشت و شبیه سازی شدن.
یا حتی مثلا شما میتونی جمعیت شهرهای مختلف دنیا یا ترافیک توی خیابون رو بصورت صوتی شبیه سازی کنی. مثلا بگی از این خیابون در هر ده ثانیه چقدر ماشین رد میشه و این کار رو در طول 24 ساعت انجام بدی، بعد به ازای هر یک دهم ثانیه از صوت خروجی، صوتی با فرکانس برابر با تعداد ماشین ها که در طول ده ثانیه شمرده شدن تولید کنی. در اینمورد ما تبدیل هم از نوع نوع داریم (تعداد به صوت) و هم تغییر بازهء زمانی (هر ده ثانیه به یک دهم ثانیه)؛ تبدیل فرکانس رو هم میشه یک نوع تبدیل بازهء زمانی درنظر گرفت.
eshpilen
شنبه 20 شهریور 1389, 11:43 صبح
حالا باوجود اینکه اینا همه شبیه سازی هست و توش دستکاری هم کم و بیش صورت میگیره، ولی موضوع اصلی، هماهنگی و نسبت ها هست. مثلا احتمالا از تعداد ماشین های عبوری توی خیابون اصلا موسیقی بامعنا و هماهنگ و لذت بخشی (یا دارای هر احساس خاص ملموس برای انسان) درنمیاد (و شاید هم دربیاد کسی چه میدونه!!).
ولی وقتی یه هماهنگی موسیقی وار، یعنی تناسب و معناهای احساسی وجود داشته باشه، خب این جای تفکر داره و احتمال تصادفی بودنش با توجه به پارامترهای مختلف میتونه کم یا زیاد باشه.
در عالم هستی فرکانس همه جا وجود داره. چون اصولا ماهیت ماده و انرژی و فرکانس با هم آمیخته هست و شاید نشه اینها رو از هم تفکیک کرد.
همونطور که دیدی، چیزهایی رو هم که ظاهرا فرکانس و موج و انرژی نیستن میشه به فرکانس تفسیر و تبدیل کرد. چون فرکانس یعنی تغییرات در طول یک بازهء زمانی خاص. حالا این تغییرات میتونه تغییرات در هر پارامتری باشه.
اون مثال ماشینهای عبوری که زدم یک حالت پایه و ساده و منفرد بود. فرض کن ما فرکانسی رو که از چند خیابون بدست میاریم با هم ترکیب کنیم و همزمان صوت حاصله رو پخش کنیم؛ دقیقا مثل یک کنسرت که چند نفر همزمان مینوازن.
بعد تازه میتونیم بازهم دستکاری بیشتری بکنیم تا شاید از قضا موسیقی جالبتری بدست بیاد. مثلا فرکانس هر خیابون رو طوری به صدای یک ساز خاص موسیقی نگاشت کنیم. مثلا بجای فرکانس بیایم از مدت و لحظهء نواختن یک ساز خاص استفاده کنیم. خلاصه این بسته به خلاقیت و امکانش هست که چه تبدیلاتی صورت بگیرن. منتها همیشه باید تناسب نسبت های اصلی یه جایی درنظر گرفته بشن (و معمولا عامل تناسب اصلی هم باشن) و حفظ بشن، وگرنه نتیجه دیگه کم و بیش یک نوع جعل بحساب میاد که ارتباطش با منشاء اصلی گسیخته میشه و میشه تولید سلیقه ای خود انسان.
HamedNet_ir
شنبه 20 شهریور 1389, 12:35 عصر
بقیه هم همین مساله رو دارند یا من گوش و مغزم مشکل داره؟!
آهنگ چندان جالبی نیست! به خودتون ایراد نگیرید!
Saeed_m_Farid
شنبه 20 شهریور 1389, 23:06 عصر
من دقیقاً بازخوردی رو که میخواستم بگیرم، از دوستان عزیز گرفتم ولی کاش بیشتر نظر میدادین :چشمک:
شاید دوستان تا الان بگن چرا اینقدر مساله رو کش میدی و ... ولی باید یه جوری موضوع رو به اینجا می کشوندم، خوب این موسیقی عنصر حیاتی ما (گلبول قرمز) زیبا بود یا زشت؟ دوست داشتنی بود یا تنفرانگیز؟ هیجان آور بود یا کسالت آور؟ بهتر بگم : سیاه یا سفید؟
راستش هیچکدوم ار اینا در واقعیت معنایی ندارن! این یک اشتباه تاریخی بوده که ارسطو مرتکب شده و قانون "یا این یا نه این"! رو پایه گذاری کرد و تمام ریاضیات/فلسفه و به تبع علم بازخورد همین قانون شد؛ 1+1 میشود 2، یک(1) اصلاً چیه؟ این یک مفهومی انتزاعی هست که ما (و تاریخ علم) واسه خودمون درست کردیم، شما معنی کنید، این ما هستیم که عددها رو اختراع کردیم، روی رنگ ها اسم گذاشتیم، دیگه مثالهای بیشتری نمیارم تا مسیر بحث عوض نشه؛ مثلاً شما میگید من یک نفر هستم، هر کدوم از انگشتهای من یک واحد هست؛ ولی واقعیت اینه که مرز مشخصی بین شما و دنیای خارج (مثلاً پوست و هوا یا محل تکیه بدن شما به صندلی و ...) نیست، یعنی در مقیاس کوانتومی دقیقاً نمیشه گفت که بسیاری از نقاط جزئی از شما هستند یا صندلی! یا حدفاصل انگشت شما با محیط دقیقاً مشخص نیست، یعنی از نظر قطعی مرز جسم و محیط دقیقاً یک خط یا هر چیز فاصلی که ما در ذهن خودمون درست کردیم نیست، این همون چیزی هست که اصل عدم قطعیت میگه و خیلی از ما عادت کردیم نادیده بگیریمش و هرکسی خلاف این رو بگه یا دیوونه بشناسیمش یا فلسفی و ... :
"آنجا که قوانین ریاضی به واقعیات مربوط می شوند ، حتمی نیستند ، و آنجا که حتمی اند ، نمی توانند به واقعیت اشاره داشته باشند" آلبرت اینشتین
*********************
این جایی است که منطق فازی (http://en.wikipedia.org/wiki/Fuzzy_logic)، مکانیک کوانتوم، نظریه ریسمان و چیزای دیگه ای که گفتم دست به دست هم میدن تا این مفهوم های 0 یا 1 و نظام دو ارزشی که ذهنیت ما رو شکل دادن بهم بریزن، بنظر من اونایی که میخوان از تکنولوژی های آینده سهمی داشته باشن باید محاسبات کوانتومی، منطق فازی و دیدگاه های فازی رو در اولویت قرار بدین ...
ضمناً اینجا هم ردپای یک دانشمند ایرانی دیگه بازم دیده میشه: پرفسور لطفی زاده (http://en.wikipedia.org/wiki/Lotfi_A._Zadeh)با بیش از 200 مقاله تالیفی، عضویت در هیئت تحریریه بیش از 55 نشریه علمی بین المللی، دارای 23 دکترای افتخاری و ...
خوب چرا اینجا نباید جایی برای شروع طرز تفکر جدید (و در اصل کهن ترین تفکرها که فلسفه غرب آنرا عوض کرد) برای این جمع خودجوش از مغزهای ایرانی باشه؟ برای اینکه بیشتر در مورد فازی در ایران بدونید :
اولین دانشجوی که در زمینه فازی موفق به اخذ مدرک دکترا گردید، مرحوم ولی الله طحامی (در سال 1974) می باشد. وی پایه گذار فازی دز ایزان است.
اولین فارغ التحصیل دوره دکترا در رشته ریاضی (دکتر زاهدی) در رشته جبر فازی می باشد.
برگزاری کنفرانس سالانه سیستمهای فازی از سال 1366 و تشکیل انجمن سیستمهای فازی ایران در سال 1383
و ...
ولی نتایج اقتصادی یا تکنولوزیکی متاسفانه هیچ ربطی به ایرانی ها ندارد! مثلاً ماتسوشیتای ژاپن یک میلیارد دلار در سال مالی 91-92 میلادی درآمد زایی داشته و یا سال 1990 در ژاپن به این نام نامیده شده بود (مقایسه کنید با مضاعف!) و چرا؟ چون Zadeh ما (نامی که پرفسور لطفعلی عسکرزاده را در جهان علم می شناسد) الان رئيس افتخاري اتحاديه سيستمهاي فازي بيومديکال ژاپن و عضو هيئت مشورتي انستيتوي ملي انفورماتيک توکيو هستند و در ایران مثلاً تنها در سال 2004 اولین شماره از Iranian Journal of Fuzzy Systems به ریاست افتخاری! ایشون انتشار پیدا کرده و پلی هست برای سهل تر شده شناسایی و فرار مغزهای ایرانی ...
جاهای دیگه ای که از تخصص ایشون استفاده شده (و همگی نتیج مشخصی در تحول علمی/اقتصادی/تکنولوژیکی در جامعه شون داشته) :
عضو هيئت مشورتي مرکز فازي آلمان، عضو هيئت مشورتي مرکز تحقيقات فازي دانشگاه تگزاس، عضو کميته مشورتي مرکز آموزش و تحقيقات سيستمهاي فازي و هوش مصنوعي روماني، عضو هيئت مشورتي موسسه بين المللي مطالعات سيستمها، عضو هيئت مديره انجمن بين المللي شبکه هاي اعصاب، رئيس افتخاري اتحاديه منطق و تکنولوژي فازي اسپانيا و عضو هيئت مديره انستيتوي سيستمهاي هوشمند ايلي نوي آمريکا و ...
به نظرتون سرگرمی محبوب ایشون چی هست؟ آره درست حدس زدید : موسیقی (و در اتاق نشيمن خود بيست و هشت بلندگوي حساس نصب کرده تا به موسيقي کلاسيک با کيفيت بهتري گوش کند.)
ادامه دارد ...
salehbagheri
شنبه 20 شهریور 1389, 23:49 عصر
تا هنوز که همه چی برای من نامفهوم بوده! ارتباط ستارگان و کوانتوم و گلبول و DNA و در نهایت موسیقی ...
Saeed_m_Farid
یک شنبه 21 شهریور 1389, 00:41 صبح
من بازم یادم رفت که عنوان تاپیک رو هم بحث کنم:
مطمئناً دوستانی که نظریه زبانها و ماشینها رو خوندن، میدونن ماشین تورینگ (http://en.wikipedia.org/wiki/Turing_machine) چی هست؟
برای کسانی که مثل من درسهای دانشگاه یادشون رفته یا اصلاً اینا رو چرت و پرت فرض کردن و نیاز به یادآوری دارن: ایدۀ ماشین تورینگ، ایدۀ بسیار سادهای است. فرض کنید یک ماشین تحریر دارید که میتونه کارای محدودی را انجام بده: میتونه روی یک نوار کاغذی مقادیر صفر و یک تحریر کنه و میتونه به اندازۀ یک واحد در طول نوار به چپ یا به راست حرکت کنه. ابزاری فرض کنید که روی بخشی از یک نوار کاغذی بینهایت دراز، به مربعهایی تقسیم شده است؛ برخی از این مربعها صفر و برخی حاوی یک هستند:
http://veda.sharif.ir/files/veda/turingmachine_0.gif
آن چه در نهایت - اگر ماشین تمام رشته ی ورودی را خواند و در حالت پایانی توقف کرد- بر روی نوار می ماند، خروجی یا مقدارِ محاسبه شده برای ورودیِ خاص است. در حالی که نحوه ی کار ماشین تورینگ بسیار مقدماتی است، مفهوم اش برای پوشش عملیات بسیار پیچیده تر کافی است!
البته راحت تر و معمول تر این است که یک ماشینِ تورینگ را با شکل نشان دهیم. این طور:
http://veda.sharif.ir/files/veda/image032.gif
ماشین در حالت آغازی قرار دارد. باید شروع به خواندنِ ورودی کند. ورودی با استفاده از الفبای ورودی، از چپ ترین خانه، بر روی نوار نوشته شده است: هر خانه یک حرف. ماشین محتوای خانه ای را که هد بر روی آن قرار دارد می خواند. یا 0 است یا 1. اگر 1 بود، چیزی به جای آن نمی نویسد و بدون تغییر حالت یک خانه به راست می رود. اگر 0 بود به جای آن 1 می نویسد، بدونِ حرکت به چپ یا راست، حالت درونی را به تغییر می دهد. اکنون ماشین در حالتِ است و هد بر روی خانه ی دوم قرار دارد. محتوای خانه ی دوم را می خواند. اگر 1 بود، چیزی جای آن نمی نویسد و بدون تغییر حالت یک خانه به چپ می رود. اگر 0 بود، چیزی جای آن نمی نویسد، حالت را به تغییر داده یک خانه به راست می رود. در این صورت ماشین در حالت پایانی قرار گرفته است: متوقف می شود.
*****************************
از طرف دیگر، ایمان دودویی همیشه با شک رو به رو بوده. این منطق همواره منتهی به همان پاسخ انتقادی خود شده است. نوعی زمینه منطقی فلسفی "بودا". اولین قدم در سیستم اعتقادی او گریز از جهان کلمات سیاه و سفید و دریدن این حجاب دو ارزشی و هدف او نگرسیتن به جهان به صورتی بود که "هست". باید جهان را سراسر تناقص دید . منطق فازی یا خاکستری را در سیستم های اعتقادی شرقی ، چه قدیم و چه جدید ، از تائویئسم لائوتسه تاذن مدرن در ژاپن می یابید .
یونانیان پیروان چنین منطقی را «سوفسطایی» نامیدند. امروزه ما منطق سوفسطایی را نادرست یا احمقانه می پنداریم!
جهان خاکستری است اما علم سیاه و سفید ، ما درباره ی صفرها و یک ها صحبت می کنیم ، اما حقیقت چیزی بین آنهاست . جهانی فازی داریم که توصیف آن غیر فازی . چیزهای فازی مرزهای در هم و نامشخصی با متضاد خود دارند ، با غیر چیزها . هر چه یک چیز بیشتر شبیه متضاد خودش باشد ، فازی تر است . در فازی ترین حالت ، چیزی مساوی متضاد خودش است : لیوان آب نیمه پر و نیمه خالی ، دروغگویی «کرتی» که می گوید همه ی کرتی ها دروغگو هستند ، که هم دروغ می گوید و هم دروغ نمی گوید ، در این جا تساوی ای برقرار می گردد که شبیه سمبل ین – یانگ : سمبلی قدیمی از آن تائوئیست ها می باشد که در زیر آمده است : سبمل ین – یانگ در حقیقت سمبل فازی نیز هست . این سمبل معرف جهانی از متضادها است ، جهانی که اغلب آن را با عرفان شرقی همراه می دانیم .
اهل منطق در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی اولین بار منطق چند ارزشی را برای کار با اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در مکانیک کوانتومی پیش کشیدند . این اصل ریاضی می گوید که اگر شما چیزی را دقیقاً اندازه گیری کنید ، نمی توانید چیزهای دیگری را با همان دقت اندازه گیری کنید . این اصل پیشنهاد می کند که ما واقعاً با منطق سه مقداری برخورداریم.
در مقیاس کوچکتر ، منطق دان لهستانی جان لوکاسیه و پچ حالت میانه ای را خرد و به چندین قطعه تقسیم کرد و به حالت چند مقداری یا منطق چند ارزشی رسید . لوکاسیه وپچ آنگاه قدم بعدی را برداشت و حالات میانه را به صورت یک محیط پیوسته تعریف کرد ، طیفی بین نادرستی و درستی ، بین صفر و یک .
مهندسان فازی نرم افزارها و تراشه هایی را طراحی می کنند که می تواند به رایانه ها قدرت استدلال نزدیکتری به قدرت استدلال انسان بدهند . این توانایی باعث می شود ماشین ها هوشمند تر شده ، کار با آنها ساده تر شود. سیستم های فازی خیلی سریع ، هوشمند هستند . امروزه در ژاپن سیستم های فازی سریع قطارهای زیر زمینی را کنترل می کنند ، هلی کوپترها را بهتر از آنچه انسانها می توانند انجام دهند ، پایدار می سازند . حالت فازی با قواعد خود می تواند کنترلی نرم و یکنواخت به دست دهد. به این ترتیب پرش های بیشینه و کمینه ، که در سیستم های دارای کنترل ریاضی قدیم متداول است و به سیستم ضربه وارد می آورد ، کاهش می یابد . تکنولوژی ساخت حس کننده ها یا سنسورها می تواند انقلاب فازی را سرعت بخشد. در سیستم های فازی سازگار یا تطبیقی ، یک شبکه عصبی ؛ یک سیستم رایانه ای که یادگیری و الگوهای شناخت مغز را مشابه سازی می کند ، قواعد فازی را براساس اطلاعات آموزشی خود تولید می کند . آنها از تجربیات خود یادگیری می کنند . سیستم عصبی شبیه چشم ها و گوش های موجود زنده عمل می کند . این سیستم می تواند الگوهای موجود در اطلاعات را دیده و به آرامی قواعدی به وجود آورد که آنها را به یکدیگر مرتبط سازد. این الگوهای مجموعه های فازی و روابط بین آنها ، قواعد فازی نامیده می شوند.
پ.ن.: چون خیلی ها از پازل بدشون میومد من لپ کلام رو آوردم و اگه کسی علاقه به پازل داشت، بازی می کنیم!
xxxxx_xxxxx
یک شنبه 21 شهریور 1389, 00:45 صبح
سلام،
می ترسم نظر دادن بین صحبت های شما، مثل پارازیت باشه.
اول نظرم در مورد اون موسیقی بگم؛ بیشتر شبیه به سبک Death Metal بود تا Classic. :لبخند:
موضوع جالبی هست. دیگه میشه حدس زد تاپیک با توجه به موضوعش چه مسیری رو میخواد طی کنه. اما اینقدر شلوغ شد که فقط جای نظریه داروین این وسط خالیه.
ولی من فکر نمی کنم اینها هیچ منافاتی با تورینگ داشته بشه!
Saeed_m_Farid
یک شنبه 21 شهریور 1389, 01:57 صبح
تا هنوز که همه چی برای من نامفهوم بوده! ارتباط ستارگان و کوانتوم و گلبول و DNA و در نهایت موسیقی ...
یه زمان بطلمیوس (http://en.wikipedia.org/wiki/Ptolemy) گفت زمین مرکز عالم هست، تا مدتها علم مسیرش رو گم کرد؛ تا اینکه کوپرنیک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3_%DA%A9%D9%88% D9%BE%D8%B1%D9%86%DB%8C%DA%A9)نظریه خورشید مرکزی منظومه شمسی را بسط داد و به صورت علمی درآورد. اینکار اون دیدگاه بشر را دربارهٔ جهان هستی دگرگون کرد. قبول؟
حالا هم به دید بنده و با شواهدی که سعی کردم کنار هم قرار بدم و توهم هم نکردم! بلکه این یه دیدگاه جدید و هدف گیری تکنولوژی هایی هست که جدیداً بهشون برمیخوریم و همه الگوهای موجود در اطلاعات را دیده و به آرامی قواعدی به وجود میارن که اونا را به همدیگه مرتبط می کنند. خوب ربطشون از دید بنده: هیچ چیز قطعی و صد در صدی نداریم، همه چی در بازه ای از مقادیر فرضی قرار دارن، که قانون ها هم باید بر این مبنا بنا نهاده بشن؛ یعنی اصل عدم قطعیت، چیزی که شالوده کهکشانها، ستارگان رو میسازه و تا درون گلبولهای ما هم بسط پیدا کرده، ارتعاشات منظم! من اسم این رو موسیقی گذاشتم؛ شما می تونید هر تصوری بکنید، چون حرف زدن و کلمات هم یکی از مواردی هست که از این قاعده مستثنی نیست، ما منظورمون رو هیچوقت با فرمول :
http://jeb.sagepub.com/content/33/3/333/embed/mml-math-52.gif
بیان نمی کنیم! یه جمله میگیم، همینطوری و طرف باید خودش معنی رو درک کنه، اونهم با زبانهای مختلف و هزاران تا فاکتور دخیل توش مثل دوپهلو بودن، نحوه تلفظ، تربیت خانوادگی، ساعت ایراد مطلب یا مثلاً گرمای هوا!
اگه بخواهید فرضیات ثابت و مقدمات رو برای نزدیکترین جواب درنظر بگیرید، کوچکترین جمله ساده ما میتونه خیلی از این هم پیچیده تر باشه ولی مغز عادت کرده بصورت بسیار عجیب خودش رو با میلیاردها منظوری که میشه با مقدمات موجود بدست آورده وفق بده و منظور رو به درست ترین نتیجه نسبت بده، لازم هم نیست شنونده یا خواننده حتماً فوق دکتری ریاضیات یا فلسفه باشه؛ یا نه میشه یه جور دیگه هم تصور کرد: مغز ما آهنگ هستی رو درک میکنه، اونطوری که فرض می کردیم نبوده که سیناپس (http://en.wikipedia.org/wiki/Chemical_synapse)ها تنها مكان ارتباط نورون ها باشند (اینجا (http://www.aftab.ir/news/2006/mar/14/c3c1142333151_science_education_research.php))، مثلاً درد بکن! احساس خوشحالی کن، منظور رو اینطوری درک کن و ... برخلاف گفته آلن تورینگ مغز تا این حد موضوع رو کوچک نمیکنه، مجموع واکنشهای شیمیایی و یه چیز دیگه! ست که یه مفهوم رو بصورت فازی به ما القاء میکنه. اونهم قول میدم اگه لیاقتش رو داشته باشیم و به صورت درست معادلسازی به نت ها بکنیم، یه آهنگ یا مجموعه ارتعاشات منظم و نه صدای فرکانسهای بیمعنی دریافت خواهیم کرد.
منافات با ماشین تورینگ:
برای پایبندی به فلسفه ذهن آلن تورینگ، ابتدا باید پذیرفت که پدیدههای ذهنی وابسته به فعالیتهای مغزیاند.(که همین جا هم هزاران مثال نقض آورده شده و دیدگاههای متفات زیادی هست، که در حوصله این پست نیست) سپس باید دریافت که مغز در سطحی از توصیف که کلیتر از توصیف عصب فیزیولوژیک است، ابزاری است که ورودیهای پیچیدهای را از دستگاههای حسی میگیرد و خروجیهای پیچیدهای را به دستگاههای حرکتی تحویل میدهد.
دقیقاً همین جاست که توابع رفتاری مغز، به وسیلۀ روابط ریاضی گوناگون (و پیچیده) قابل توصیف نیستند، به صرف شباهت رفتارها، نمیشه گفت پس از یک قانون مشخص پیروی میشه، ما معمولاً امور جدید را بر اساس آنچه قبلاً پذیرفتهایم باور میکنیم، ولی در خیلی از موارد ممکنه با باورهای یکسان، شرایط یکسان، فرهنگ های یکسان و ... رفتارهای متفاوت و نتایج غیرقابل تشخیصی که معقول! هم هستند از مغزهای متفاوت بروز کنه، پس عدم قطعیت در اینجا هم صادق هست؛
در نهایت از دید من، هر چقدر هم محاسبات کوانتومی رو ببرن هماهنگ کنند با مدل های تورینگی! بالاخره یکی باید پیدا بشه تا با یه راهی یا ایده ای برای همسو کردن علم (فوق العاده منحرف دوارزشی) با رفتار جهان و تغییر مسیر تکنولوژی، جهان رو دگرگون کنه، وقتی قطعات پازل که ذکر کردم رو میذاریم کنار هم، بنظر میاد که همین روزاست که همچین ایده/تئوری جسورانه ای ارائه بشه و بعید نیست که یکی از همین ایرانی ها که رد پاشون تو همه جا دیده میشه، باشه. هرچند که من ملیت، دین، مذهب، زبان و ... رو دلیل جداسازی آدمها و مرزهای جغرافیایی نمیدونم ولی بهرحال ما هم داریم تو همین مرزها و محدوده ها زندگ می کنیم.
رسوندم؟
xxxxx_xxxxx
یک شنبه 21 شهریور 1389, 02:41 صبح
دوباره سلام،
برای پایبندی به فلسفه ذهن آلن تورینگ، ابتدا باید پذیرفت که پدیدههای ذهنی وابسته به فعالیتهای مغزیاند.(که همین جا هم هزاران مثال نقض آورده شده و دیدگاههای متفات زیادی هست، که در حوصله این پست نیست)مگه نیست؟ چطور این رو نفی می کنید؟ من متوجه نمیشم!!!
یک فردی که دچار مرگ مغزی شده، آیا چیزی درک میکنه؟ آیا چیزی حس میکنه؟ اگر دستش رو با تبر قطع کنید، حالتی در اون فرد به وجود میاد؟ نه. همه چیز به مغز طرف بر میگرده. وقتی سیستم عصبی اون فرد از کار میوفته یعنی دیگه مرده. حالا میخواد قلبش کار کنه، نفس بکشه (البته با کمک دستگاه ها) ولی اون مرده و چیزی رو هم حس نمیکنه.
دقیقاً همین جاست که توابع رفتاری مغز، به وسیلۀ روابط ریاضی گوناگون (و پیچیده) قابل توصیف نیستند، به صرف شباهت رفتارها، نمیشه گفت پس از یک قانون مشخص پیروی میشه، ما معمولاً امور جدید را بر اساس آنچه قبلاً پذیرفتهایم باور میکنیم، ولی در خیلی از موارد ممکنه با باورهای یکسان، شرایط یکسان، فرهنگ های یکسان و ... رفتارهای متفاوت و نتایج غیرقابل تشخیصی که معقول! هم هستند از مغزهای متفاوت بروز کنه، پس عدم قطعیت در اینجا هم صادق هست؛ این دقیقاً همون چیزی که تو هوش مصنوعی میخوایم بهش برسیم. توی الگوریتم ژنتیگ. با شبکه عصبی مصنوعی (ANN)، با منطق فازی، می خوایم به تست تورینگ جواب بدیم. مگه غیر از این هست؟
به نظر من این مسائلی که شما مطرح می کنید، نه تنها هیچ منافاتی با نظریه تورینگ نداره بلکه در همان مسیر، و در ادامه همان راه هست.
با همین زبان برنامه نویسی که الان باهاش کار می کنید، همین صفر و یک، همین نظام دو ارزشی، دارند سیستم های فازی رو پیاده سازی می کنند. باهاش روباتی رو طراحی می کنند که بتونه احساس داشته باشه. درک کنه. (چیزی که تورینگ می خواست)
eshpilen
یک شنبه 21 شهریور 1389, 09:33 صبح
ای آهنگاش بد نبود. ولی من فکر کردم چیز مال تری باشه!! آخه میمیرم واسه آهنگهای خلسه آور (یادم باشه رفتم خونه یه آهنگ براتون بذارم حال کنید).
بعدشم یخورده جعلی بنظر میان (مخصوصا اون آهنگهای مربوط به وال و سفره ماهی و قو که بنظر تابلو میان!!). از کجا معلوم برای تولیدش اصول علمی لازمه رو رعایت کردن و توش دست نبردن؟ توضیحی درمورد روش تولید این اصوات ندیدم. اما فکر میکنم تقریبا همونطوری باشه که توی دو پست قبلی خودم توضیح دادم. یعنی مثلا دنباله های DNA رو به نت ها موسیقی مختلف و مدت و پارامترهای دیگه یطوری نگاشت کردن.
این روزا چیزای جعلی، غیرعلمی و کلاهبرداری هم زیاده، نمیشه چیزی رو به همین راحتی پذیرفت. یه نمونه از اینطور چیزهای عجیب و غریب رو میتونید اینجا ببینید: http://forum.hammihan.com/thread28251.html
هرکی راه میفته یه مقدار ابزار و بلغورات علمی جمع میکنه یه ادعایی میکنه.
بیشتر دانشمندای واقعی هم که اینقدر مشغولیت دارن و وقت و انرژیشون ارزش داره که نمیفتن دنبال اثبات یا رد هرچیزی که ادعا میشه.
خودتون هم میدونید که اینترنت چه محیط مناسبی برای کلاه گذاشتن سر آدمهای ساده و کم سواد.
Saeed_m_Farid
یک شنبه 21 شهریور 1389, 10:04 صبح
دوباره سلام،
مگه نیست؟ چطور این رو نفی می کنید؟ من متوجه نمیشم!!!
توی الگوریتم ژنتیگ. با شبکه عصبی مصنوعی (ANN)، با منطق فازی، می خوایم به تست تورینگ جواب بدیم. مگه غیر از این هست؟
... دارند سیستم های فازی رو پیاده سازی می کنند. باهاش روباتی رو طراحی می کنند که بتونه احساس داشته باشه. درک کنه. (چیزی که تورینگ می خواست)
من جواب سلام ندادم، ببخشید : علیک سلام
1- جواب به این سوال خیلی طولانی میشه، اگه احساس می کنید تاپیک به بیراهه بره مشکلی نداره من توضیح بدم. ضمناً چه ربطی به مرگ مغزی داره؟ استدلال شما یکمی شبیه مغلطه شد؛ فرضاً تو یک برج مراقبت بسیار پیشرفته شما آنتن های گیرنده راداری رو بردارید، الزاماً کارکرد برج مراقبت مختل میشه ولی آیا می تونید بگید پس همه چی در آنتن های رادار هست و بقیه (ماهواره ها، سیگنالها، سیستم های پیشرفته کامپیوتری هدایت، کل ساختمون برج و ...) هیچ کاری انجام نمیدادن و هرچی هست رو همون سقف برج مراقبت هست؟ بازم میگم دلایل بسیار زیادی هست که سیستم تفکر: "مغز = کل ادراک" رو زیر سوال میبره، متاسفانه بحثش خارج از موضوع ماست و چیزایی هستند که شاید 3/4 کل مطالعات و روشهای زندگی شخصی من رو تشکیل میدن و مطمئن باشید که اگه سر بحث رو باز کنیم، به این زودی ها کوتاه نمیام!
2 و 3 - بله، غیر از این هست! خود تورینگ هم نگفته آرمان علم رسیدن به جواب تست تورینگ هست! آیا میتوان روزی گفت: «ماشین هوشیار است و میتواند فکر کند؟» تنها یک صورت مساله هست که تورینگ مطرح کرده، بنظر شما کل هوش مصنوعی، الگوریتم های ژنتیک، سیستم های عصبی، سيستمهاي خبره و ... برای جواب به این سوال دارن تلاش میکنن؟ همه کارمون تموم شده، موندیم که یک روبات درست کنیم تظاهر کنه داره احساس میکنه یا درک! خودمون هم میدونیم اصلاً مفهوم درک کردن زیاد واضح نیست، الان همین نوشته ها رو شما چجوری درک می کنید؟ تفاوت درک شما با کسی که تو یک موقعیت دیگه (مثلاً فردا تحویل پروژه داره اومده چند تا کد برداره از این فروم، حوصله اش سر رفته خواسته ببینه تازه تو دنیای تکنولوژی چه خبر!) اومده این مطلب رو مطالعه میکنه، چیه؟ یا سخت ترین کار دنیا : درک جنس مخالف!
واقعیت اینه که ما داریم بخاطر نبود وسیله بهتر، صورت مساله رو تغییر میدیم. وقتی سیستمی مشابه یا حداقل با همسو با واقعیت (که بر پایه بازه ها است نه مقادیر ثابت) نداریم، مجبوریم از همین صفر و یک، همین نظام دو ارزشی استفاده کنیم و سعی کنیم مسائلی رو باهاش حل کنیم که ماهیت مساله متفاوتی دارند، مثل همون درک کردن که خودتون مثال زدید؛
منطق فازي در مقابل منطق باينري يا منطق Boolean قرار دارد و براي طراحي سيستمهاي خبره Expert System به کار ميرود. سيستمهاي خبره توانايي شبيه سازي قوانين جهان را دارند و در حال حاضر در کنترل خودکار ترافيک، سيستم ترمز ABS اتومبيلها، ماشينهاي صنعتي هوشمند، سيستمهاي تشخيص هويت از روي اثر انگشت يا تصوير مردمک چشم و حتي غلط ياب تايپي در نرم افزارهاي نگارشي مانند MS-Word استفاده شده و به اين ترتيب نارسايي منطق صفر و يک براي شبيه سازي جهان واقعي با منطق فازي کاملاً حل ميشود.
eshpilen
یک شنبه 21 شهریور 1389, 10:49 صبح
بله روش تولید موسیقی از DNA در این صفحه آمده:
http://www.yourdnasong.com/faq.html
اما کار و کاسبی ای هم که راه انداختن ببینید:
http://www.yourdnasong.com/orderdna.html
و بعد دست بردن در آهنگ برای خوشامد مشتری که دلش خوش باشه آهنگ DNA اون قشنگه و البته مطابق سلیقهء خودش:
Your song is then enhanced by adding instruments, and a specific genre of your choice by our skilled musicians and composers. The end result is often life changing for the individual. This is your DNA song
n fact it is very important to us to create a musical piece that not only reflects you as a person genetically but expresses your own personality and tastes. Our musicians and composers are capable of producing your music in a huge variety of styles from ancient to ambient.
Of course the production costs may vary if you would prefer a full symphony orchestra.
البته این لزوما اشکالی نداره، اما این قضیه، مثل بقیهء موارد مشابه، بیشتر دارای جنبه های کار و کاسبی درست کردن بنظر میاد تا اینکه جنبهء علمی محکم و دقیقی درش اصل باشه.
Saeed_m_Farid
یک شنبه 21 شهریور 1389, 12:51 عصر
@eshpilen
کاش آف تاپیک نمی دادین.
این (http://www.barnamenevis.org/forum/showpost.php?p=1095668&postcount=18) چه پستی بود؟ حیف نبود دو تا پست خوبی که دادین رو خراب می کنید؟ "چیزای جعلی، غیرعلمی و کلاهبرداری" با پست و لینکی که دادین هیچ تطابقی نداشت؛ من تعمداً سعی میکنم از پاسخ دادن به سلایق فکری شما دوری کنم ولی حرفایی می زنید که آدم رو مجبور کنید به عکس العمل : اولاً بنده نظرتون رو در مورد Red Blood Cells خواستم که کاملاً زنجیره مولکولی اش مشحصه و هیچ ملودی جانبی یا زیباشناختی باهاش همراه نشده نه سفره ماهی! البته در مورد همون سفره ماهی یا قو و ... هم ترجمه پروتئین مربوطه پایین لینک گذاشته شده :
Protein Translation: KVWSPQYFLDLHMQVSAFR-ERPNRP-NLIRSWYQAHTKNSP-RLAQPHPQGNSAVNIAL-A-A-VNQSYKELVNLVPATAVIRVTQINIPRR-G-LETISSI-S-DLIKLSYA
شما اگه با چیزی موافق نیستید و توانایی آوردن نمونه مخالف یا اثبات اشتباه بودن اون رو دارید، زنجیره مربوطه رو شبیه سازی کنید و خلافش رو ثابت کنید نه اینکه بفرمایید : "هرکی راه میفته یه مقدار ابزار و بلغورات علمی جمع میکنه یه ادعایی میکنه." !!!
*****************
در مورد خبری که لینکش رو قرار داده بودین، نه میشه رد کرد نه تائید. هیچ چیزی هم بعید نیست و امکانش هست؛ درست نیست بدون دلیل اون برخوردهای بچه گانه با همچین مطلبی بشه : "منم میتونم 50 تا دامین و هاست تهیه کنم و توی هرکدوم یه سایت کشکی راه بندازم تا هرکس گوگل رو جستجو میکنه فکر کنه چه خبره."
به اینا میگن مغلطه و حرف های بیخودی؛ در مورد اهرام مصر خیلی موارد هست که اینجا جای بحثش نیست، فقط یکی از اونا که به بحث ما مربوط هست موضوعی بود که Tom Danley بعنوان یک دانشمند صوت شناس (اکوستيک) ناسا، نتیجه بررسی هایی که روی هرم بزرگ در جیزه (The graete pyramid at Giza (http://www.siloam.net/denderah/precession/denderah2c.html)) انجام داده اینه :
I found some very low frequency sound.resonances which start at a few Hz and go upward to 15-20 Hz or so. At least some of these were the same LF resonances I excited with my sweep, but not all of the them. This sound was present even if everyone is silent. I crunched the results of the measurements, and they were sent on to a musicologist that was part of the staff. As mentioned, he identified that there was a pattern of frequencies which roughly form an Fsharp chord. Not all the resonances fell in the right place but many did, and some repeated the pattern for many octaves. In other words, it was roughly tuned to F# over many octaves
برای آدمای تنبلی مثل خودم که حوصله خوندنش رو ندارن، میگه (مفهوم رو میگم، اشکال آئین نگارشی نگیرید لطفاً!):
صداهایی با فرکانسهای پایین 15-20 هرتز، از هرم موردنظر با دستگاه ها تشخیص داده شده که همین الان هم اگه سکوت برقرار بشه، قابل شنیدن هستند. اونا به یک موسیقی شناس فرستاده شدند و ایشون (موسیقی شناسِ) یک الگوی مشخص از فرکانسهایی که تقریباً به صورت قوس #F (بخونید فا دیز، قابل توجه آقای عسگری که #F فقط مال مایکروسافت نیست :لبخند:) بود رو تایید کرده. بعبارت دیگه اونها عموماً روی خیلی از اکتاوهای #F تنظیم شدن ...
***************
دان معتقده که هرم تا به حال دارای رابطه همساز با زمین بوده و قادر به پاسخ همنوا (sympathetically) با رزونانس زمین است. از طرف دیگه دکتر رابرت اسکاچ (Dr. Robert Schoch) از دانشگاه بوستون پس از مطالعه بر روی هرم بزرگ آن را مانند ساز بزرگ موسیقی دونسته. آهنگسازانی مانند Paul Horn این فرکانسها رو ضبط کرده و این موسیقی (http://www.oursounduniverse.com/media/King's%20chamber%20chords.MP3) با آن ساخته شده است. (که البته با یک Yamaha DX7 شبیه سازی شده و کنسرت سمفونی 5 بتهون نیست و الا خیلی میشه بهتر اجراش کرد)
منبع (http://www.oursounduniverse.com/articles/Fsharparticle.html)
eshpilen
دوشنبه 22 شهریور 1389, 09:38 صبح
قربونت آدم باید منصف باشه و هم جنبه های مثبت رو بگه و هم جنبه های منفی.
وقتی هم شما یه چیزی مطرح میکنی توی یه فروم، اونم تخصصی و علمی (بگذریم که اصلا این نکته برای مشروعیت نقد و اظهار نظر آزاد دیگران هیچ ضرورتی نداره، ولی باعث میشه انتظار بررسی علمی و نقد و مخالفت بیشتر باشه)، نباید انتظار داشته باشی که کسی ادعاهایی رو که شده تحلیل نکنه و زیر سوال نبره. بالاخره منتقد هم هست و حق نقد داره. اونم درمورد چنین مسائلی.
بهرحال تمام این موارد چه اونی که شما در این تاپیک مطرح کردی و چه اون یکی دیگه که خودت دیدی، محل شک و ایراد بسیار دارن و اگر من چیزی میگم بخاطر اینه که روش علمی رو رعایت کرده باشم و موارد و علل شک منطقی در اون موارد بیان شده باشه. نمیگم صددرصد و تمام دروغ هستن، میگم به این علت به اون علت میتونه دروغ یا اشتباه باشه و احتمالش برای چی بالا میره. حالا یا کلش یا بخشی از اون. آدم هم وقتی دلیل محکم کافی نداره، چیزی رو باور نمیکنه و روش هزینه نمیکنه و بیخودی وقت و انرژی خودش رو تلف نمیکنه چون دنیا پر از چیزای دروغ، اشتباه، و کلاهبرداری و سرکاری هست؛ وگرنه من خودم از اون پودر سفید طلا میخریدم و میخوردم!!
ضمنا کلاهبرداری که امروزه خیلی زیاد هست و توی اینترنت هم خیلی راحت و زیاد. هیچ دلیلی نداره اینطور چیزا رو براحتی باور کنید. بخصوص که همشون بر اساس اون ادعا یه کار و کاسبی هم راه انداختن.
یه نفر یه تحقیق میکنه ممکنه چیزی از توش دربیاد و درست و علمی باشه، بعد ده نفر میرن سراغ اینکه از قبل همون نون دربیارن. خودشون رو نسبت میدن به علم و اون تحقیقات.
مطمئنا این روشهای کاهبرداری خیلی راحت و سودآور میتونن باشن. کلاهبرداری هایی از این پیچیده تر و پر هزینه تر انجام شده و میشه.
تازه مطالب خود شما در این تاپیک به آف تاپیک نزدیکتر هستن تا چیزایی که من در پاسخ شما گفتم. شما خودت اول با یه چیزی ظاهرا شروع کردی و اسمی از کامپیوتر کوانتمی آوردی، ولی بعدش دیگه از هر وادی ای سردرآوردی که نمیدونم ربطش چیه. اگر اینطوری بخوای بگی، در دنیا همه چیز به هم ربط داره. ولی مهم میزان و اهمیت این ربطها هست.
خلاصه توی تمام این موارد اگر دقت کنی یه کار و کاسبی بر مبنای باور مردم راه انداختن. نه مصرف و تولید صنعتی ای درکار هست (با وجود اینهمه خواص شگفت انگیز چطور هیچ درخواست و مصرفی بوجود نیامده؟) نه مورد توجه جامعهء علمی و نه مورد تایید هیچ دانشمند و سازمان معتبری و غیره.
اینا خودش احتمال اینکه مطلب دروغ هست یا حداقل توش اغراق و دستکاری میشه رو بشدت بالا میبره. نه؟
دلیل نمیشه چون یه چیزی یجا یه وقتی درمورد یه مسئله ای صحت داشته حالا هرکس میاد چیزی رو که به اون شباهت داره و ممکنه خودش رو مستقیما هم به اون مطلب نسبت بده، کاملا صحت داشته باشه.
اینقدر آدم نباید ساده باشه!
همین کانالهای ماهواره ای رو نگاه کرده باشید بخاطر فروش محصولاتشون، چقدر چیزهای غیرعلمی و بدون سند معتبر رو ادعا میکنن که به مسائل علمی و دانشمندان معتبر نسبت میدن که اگر دروغ نباشه حداقل توش معمولا اغراق و تحریفاتی صورت میگیره.
Saeed_m_Farid
دوشنبه 22 شهریور 1389, 13:05 عصر
نباید انتظار داشته باشی که کسی ادعاهایی رو که شده تحلیل نکنه و زیر سوال نبره.
اگر من چیزی میگم بخاطر اینه که روش علمی رو رعایت کرده باشم و موارد و علل شک منطقی در اون موارد بیان شده باشه.
نمیگم صددرصد و تمام دروغ هستن، میگم به این علت به اون علت میتونه دروغ یا اشتباه باشه و احتمالش برای چی بالا میره.
آدم هم وقتی دلیل محکم کافی نداره، چیزی رو باور نمیکنه و روش هزینه نمیکنه و بیخودی وقت و انرژی خودش رو تلف نمیکنه
تازه مطالب خود شما در این تاپیک به آف تاپیک نزدیکتر هستن تا چیزایی که من در پاسخ شما گفتم. شما خودت اول با یه چیزی ظاهرا شروع کردی و اسمی از کامپیوتر کوانتمی آوردی، ولی بعدش دیگه از هر وادی ای سردرآوردی که نمیدونم ربطش چیه. اگر اینطوری بخوای بگی، در دنیا همه چیز به هم ربط داره. ولی مهم میزان و اهمیت این ربطها هست.
اینا خودش احتمال اینکه مطلب دروغ هست یا حداقل توش اغراق و دستکاری میشه رو بشدت بالا میبره. نه؟
اینقدر آدم نباید ساده باشه!
1 و 2 - چرا اتفاقاً من از نقد و تحلیل خوشم میاد و علاقمند هستم که روشن تر بشم ولی نقد/شک منطقی شما اینا هستند:
ای آهنگاش بد نبود. ولی من فکر کردم چیز مال تری باشه!! آخه میمیرم واسه آهنگهای خلسه آور ...
از کجا معلوم برای تولیدش اصول علمی لازمه رو رعایت کردن و توش دست نبردن؟ توضیحی درمورد روش تولید این اصوات ندیدم.
این روزا چیزای جعلی، غیرعلمی و کلاهبرداری هم زیاده، نمیشه چیزی رو به همین راحتی پذیرفت.
بذارید دیگران قضاوت کنند، شما موردی (یعنی دقیقاً به مورد اشاره کنید) بفرما اینجا منبع نذاشتید، اونجا فرضیه تایید نشده، مستندات فلان بحث چی هست، تا بنده پاسخ بدم؛ اگه شما چیزی رو ندیدین دلیل نمیشه اون وجود نداشته یاش، در ضمن مغلطه (http://neveshtehaie-man.blogsky.com/1387/05/08/post-197/) (هر گونه خطا و اشتباه در استدلال یا استنتاج، کلامي که مردمان بدان در غلط واشتباه افتند. ) نکن عزیز، این صد بار! البته میدونم که اینجا گورستان این فروم هست و تاپیکی که رفت اینجا خود بخود بی ارزش میشه، آقا بهروز لطف کردن مار رو حواله دادن اینجا که کاملاً هم بهشون حق میدم، چون خیلی بیراهه رفتم ولی میخواستم برسم به منظورم؛ آخرش هم شما هزار تا از این حرفای بی سروته میزنی و آدم رو پشیمون میکنی که عجب غلطی کردم و می مونیم من و شما و همه به ریشمون میخندن!
3- نمیتونید هم بگید! من تماماً با لینک به موضوع، ذکر منبع معتبر، خواستگاه علمی تئوری و مقدمات کامل موضوع ها رو بیان کردم تا جای شکی نمونه، انتقاد و بحث یک موضوع هست و چیزی رو دروغ خطاب کردن بی دلیل یه صحبت دیگه. ضمناً من که هیچ جا به این علت به اون علت از شما ندیدم، شما همون روشی رو که از ابتدا تو این فروم شروع کردین دارین ادامه میدین!
4- دلیل محکم یعنی چی؟ آیه قرآن باید بیارم؟ من نام تئوری پردازان، تاریخ نشر، لینک به مطلب اصلی، تائید مراجع بین المللی و نمونه تکنولوژی ها یا شواهد و قرائن رو تو همه صحبت هام آوردم؛ مگه اینکه یکی موضوعی رو با اینهمه جزئیات متوجه نشده باشه و من سعی در خلاصه کردن اونها کرده باشم. در ضمن در مورد مطالبی که من عرض کردم مطمئن باشید ما و شما خیلی راه داریم تا همچین چیزهایی رو به چشمامون ببینیم، چه برسه به هزینه کردن و وقت و انرژی رو هدر دادن! همه فقط چسبیدن به یه تکه موسیقی DNA که من یه قسمت از صحبت هام بهش اشاره کردم، اصل موضوع چیز دیگه ای بود :افسرده:
5- در این مورد حق با شماست، وقتی متوجه شدم که دیگه اشتباه رو انجام داده بودم و مطلب رو زیادی کش دادم، عذر میخوام.
6- نه! تو جامعه آکادمیک همه چی بر پایه و مبنای مشخص بیان میشه، توسط جامعه علمی تایید میشه و بعد بعنوان تئوری مطرح میشه؛ در نهایت حتی اگه یک نمونه نقض علمی با اثبات درست، ازشون دیده بشه، کل تئوری و زیرمجموعه هاش باید از جامعه علمی حذف بشن، مگر اینکه یک تئوری در تکمیل تئوری دیگه اومده باشه؛ اینکه تو جامعه دروغ و شارلاتانی و ... هست، هیچ ربطی به فرضیه ها و تئوری های علمی نداره.
7- اینم از اون تکیه کلامهای بی معنی هست که متاسفانه شما زیاد استفاده می کنید.
خیلی متاسفم که هرچی من سعی میکنم تاپیک هام منحرف نشن، همیشه این بلا سر اونها میاد، موضوعات چالش برانگیز بنظر من باید تحرک ایجاد کنه ولی برعکس باعث دلسردی و بحث های بی منطق و ... ای میشه که نتیجه ای جز بی ارزش شدن مباحث و وقتی که دوستان صرف مطالعه اش کردن نداره.
آخرش هم یکی دیگه از دوستان بود که به بنده لقب شاعر داده بود و توهین و ... میکرد چون میگفتم مستند صحبت کن، امیدوارم شما همین کار رو نکنید :
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشيم ****** سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيم. (حافظ)
Vahid_moghaddam
دوشنبه 22 شهریور 1389, 16:24 عصر
Saeed_m_Farid عزیز،
شما به کارتون ادامه بدید و مطلب رو کامل کنید. اگه نقد یا مخالفتی هست، بهتره بعد زا کامل شدن مطلب بیان بشه.
موفق باشید
Saeed_m_Farid
سه شنبه 23 شهریور 1389, 12:23 عصر
فکر کنم به اندازه لازم (یعنی توضیحاتی که سر نخ دست شما بیاد، والا مطمئناً این مقدار اطلاعات، حتی برای شروع کافی نخواهد بود) در مورد فيزيك كوانتومي و مفاهيم فلسفي اون، نظریه و ماشين تورينگ، نظریه مور، محدودیت كوچك و مجتمع كردن ترازيستورها و اثرات كوانتومي از قبيل تونل زني الكتروني و سایر موارد که یکمی هم زیاده روی شد، بحث کردیم.
حالا میخوام در مورد مساله ای که شیرازه بحث بود صحبت کنم و بعبارتی بحث رو جمعش کنم!
مقدمه:
براي نخستين بار در سال 1982 «ريچارد فاينمن» معلم بزرگ فيزيك و برنده جايزه نوبل، پيشنهاد كرد كه بايد محاسبات را از دنياي ديجيتال وارد دنياي جديدي به نام كوانتوم كرد كه بسيار متفاوت از قبلي است و نه تنها مشكلات گذشته و محدوديت هاي موجود را بر طرف مي سازد، بلكه افق هاي جديدي را نيز به اين مجموعه اضافه مي كند. اين پيشنهاد تا اوايل دهه 90 ميلادي مورد توجه جدي قرار نگرفت تا بالاخره در 1994 «پيتر شور» از آزمايشگاه AT&T در آمريكا نخستين گام را براي محقق كردن اين آرزو برداشت. به اين ترتيب ارتباط نويني بين نظريه اطلاعات و مكانيك كوانتومي شروع به شكل گيري كرد كه امروز آنرا محاسبات كوانتومي يا محاسبات نانو متري (nano computing) مي ناميم. در واقع هدف محاسبات كوانتومي يافتن روشهايي براي طراحي مجدد ادوات شناخته شده محاسبات ( مانند گيت ها و ترانزيستورها ) به گونه ايست كه بتوانند تحت اثرات كوانتومي، كه در محدوده ابعاد نانو متري و كوچكتر بروز مي كنند، كار كنند. به نمودار زیر دقت كنيد.
http://sys-developer.persiangig.com/image/QuantumComputing/image002.gif
شکل 1 : يك مدار نيم جمع و معادل كوانتومي و نانو متري آن
در اين شكل به طور شماتيك و در سمت چپ يك مدار نيم جمع كننده را مشاهده مي كنيد كه معادل كوانتومي و نانو متري آن در سمت راست پيشنهاد شده است. نوع اتم هاي به كار رفته، نحوه چينش اتم ها، چگونگي ايجاد سلول نمايش يافته ( معماري سلولي ) و چند ويژگي ديگر خصوصيات معادل با گيت هاي به كار رفته در نمونه ديجيتال هستند. يك راه نظري براي پياده سازي سلول در اين طرح، استفاده از «نقاط كوانتومي» (quantum dots) يا چيزي است كه در زبان مكانيك كوانتومي آنرا «اتم مصنوعي » مي ناميم.
ورود به دنياي محاسبات كوانتومي نيازمند دو پيش زمينه مهم است. نخست بايد اصول اساسي و برخي تعابير مهم فلسفي مكانيك كوانتومي را به طور دقيق بررسي كرد. سپس مفهوم اطلاعات در فيزيك نيز، چه به صورت كلاسيك و چه در معناي جديد كوانتومي آن بايد درك شود.
تفاوت های مکانیک کوانتوم با فیزیک کلاسیک و اثرات آن
معرفي مكانيك كوانتومي به عنوان يك ساختمان كاري فيزيكي جديد در ابتداي قرن بيستم منجر به تحولي عظيم در ساختار چند هزار ساله انديشه بشري شد. مكانيك كوانتومي در ابتداي ظهورش بيشتر از آنكه به يك نظريه انقلابي شباهت داشته باشد به نوعي توجيه براي پاره اي بديهيات تجربي شباهت داشت كه با فيزيك كلاسيك قابل بيان نبودند. سه اثر مهم اين نظريه عبارتند از:
1- از ميان برداشتن جبر گرايي كه همواره اصلي ترديد ناپذير در فيزيك كلاسيك بود
2- گسترش مفاهيم فيزيك درباره پديده هايي كه تا پيش از آن توجيهي براي آنها وجود نداشت مانند رفتار اتم ها، مولكولها و ذرات زير اتمي
3- با آمدن مكانيك كوانتومي اين تصور بنيادي نهفته در تفكر بشري كه واقعيتي عيني وجود دارد كه وجودش متكي بر مشاهده شدنش نيست، زير سوال رفت.
در مكانيك كوانتومي، تمام ذرات بنيادي، تمام مواد شناخته شده در عالم، تمام خصوصيات فيزيكي مانند ميدانها، دماها و ... جزو مجردات مي باشند. به عبارت ديگر اين نظريه را مي توان براي هر موجود فيزيكي ( در معناي عام ) با هر اندازه و نوع به كار برد. به عنوان مثالهايي از چند سيستم كوانتومي مي توان به اتم هيدروژن با هدف تعيين موقعيت آن در يك جعبه سه بعدي، دو الكترون در يك شتابدهنده با هدف تعيين نتيجه حاصل از برخورد پر انرژي شان، يك حجم ديفرانسيلي از پرتوهاي كيهاني با هدف تعيين تكانه زاويه اي و دو اتم در هم تافته با هدف تعيين حالت اسپيني شان اشاره كرد.
مفهوم اطلاعات در فیزیک
براي آنكه بدانيم در فيزيك منظورمان از اطلاعات دقيقا چيست، چند تعبير نسبتا متفاوت را از اطلاعات بايد مد نظر داشت. اين تعابير عبارتند از:
1- اطلاعات در غالب يك الگو
2- اطلاعات در شكل ورودي حسي
3- اطلاعات به مثابه تاثيري كه منجر به يك تغير شود
4- اطلاعات به عنوان پيام.
تعبير پيام بودن اطلاعات به آنچه در محاسبات و اطلاعات كوانتومي مطرح مي شود بسيار نزديك است. پيام بودن مستلزم آن است كه فرستنده اي به گيرنده اي مرتبط شود كه مرتبط با بحث كانال هاي ارتباطي است. البته پارازيت ها را در اين گروه قرار نمي دهيم زيرا مانع از جريان ارتباط شده و باعث بروز سوء تعبير مي شوند. اگر به اطلاعات صرفا با ديد پيام نگريسته شود، اين پيام لزوما نبايد دقيق يا درست باشد. پس اطلاعات هر نوع پيامي است كه فرستنده براي ايجاد كردن انتخاب مي كند و البته آنرا از طريق خاصي مي فرستد. اگر اطلاعات را به صورت پيام هايي كه بين فرستنده و گيرنده منتقل مي شوند فرض كنيم آنگاه مي توانيم با معياري آنها را اندازه گيري كرده و بسنجيم. اندازه گيري اطلاعات در غالب پيام، نخستين بار در 1948 توسط " كلود شانن " در نظريه اطلاعات مطرح شد. به طور خلاصه وي پيشنهاد كرد كه اگر فرستنده اي از يك مجموعه شامل N پيام با احتمال مساوي يكي را براي فرستادن انتخاب كند، در اينصورت اندازه "اطلاعاتي كه با انتخاب يك پيام از مجموعه بوجود آمده" لگاريتم در مبناي 2 عدد N است. انتخاب پايه لگاريتمي مطابق است با انتخاب يك واحد براي اندازه گيري اطلاعات. اگر از لگاريتم در پايه 2 استفاده كنيم واحدهاي حاصل را ارقام دودويي يا به اختصار بيت مي ناميم.
با ورود فيزيك به عرصه محاسبات و اطلاعات تعابير مطرح شده توسط شانن در غالب هايي فيزيكي قرار گرفتند. مهم ترين غالب به كار رفته داخل كردن مفهوم آنتروپي براي توليد نظريه اطلاعاتي جديد بود كه در آن از مكانيك آماري كوانتومي استفاده مي شود. مفهوم اساسي آنتروپي در نظريه اطلاعات در ارتباط با اين مطلب است كه يك سيگنال يا يك رخداد اتفاقي تا چه حد تصادفي است. به عبارت ديگر مي توان پرسيد كه يك سيگنال چه ميزان از اطلاعات را حمل مي كند. براي نمونه متني را به انگليسي در نظر بگيريد كه با دنباله اي از حروف، فضاهاي خالي و علائم نگارشي كد گذاري شده است ( بنابراين، سيگنال ما در اينجا رشته اي از حروف است ). چون نمي توانيم پيش بيني كنيم كه كاراكتر بعدي دقيقا چيست، اين رشته ( يا در واقع سيگنال ) كاتوره اي است. آنتروپي در واقع معياري از اين كاتورگي است. آنتروپي يك منبع اطلاعاتي به معناي تعداد ميانگين بيت ها به ازاي علامت لازم براي كد گذاري آنها است. البته توجه به دو نكته ضروري است: اول آنكه بسياري از بيت هاي داده اي ممكن است هيچ نوع اطلاعاتي را نرسانند و دوم اينكه مقدار آنتروپي هميشه عدد صحيحي از بيت ها نيست.
با معرفي اطلاعات فيشر به عنوان تعبير نهايي فيزيكي اطلاعات، رهيافت به حداكثر رساندن اطلاعات فيزيكي از طريق تغيير دامنه احتمال سيستم، اصل اطلاعات فيزيكي فرين (EPI) در واقع ابزاري براي كشف قوانين خالص علم است. تا آنجا كه به فيزيك مربوط مي شود، قوانين طبيعي در غالب معادلات ديفرانسيل يا توابع توزيع آشكار مي شوند، مانند تابع موج شرودينگر يا تابع توزيع فرمي- ديراك. اصل EPI بر اين تفكر استوار است كه مشاهده يك پديده " منبعي " هرگز به طور كامل دقيق نيست. يعني اطلاعات به حتم در گذر از منبع تا مشاهده شدن، گم مي شوند. مقدار بيشينه در اغلب مشاهدات كمينه است !! يعني در مشاهداتي كه انجام مي دهيم همواره تلاش مي كنيم تا به حداكثر اطلاعات توصيف كننده ساختار مورد نظر دست پيدا كنيم. مفهوم معرفي شده در اين قسمت چكيده مختصري از مفهوم اطلاعات فيزيكي است. در نظريه اطلاعات كوانتومي، بسياري از اين موارد دستخوش تغيير مي شوند.
محاسبات کلاسیک
محاسبات بدون در نظر گرفتن نوع آن، دانشي است كه براي پردازش اطلاعات بوجود آمد. به عبارت دقيق تر، از اصول محاسبات براي پردازش اطلاعات استفاده مي كنيم و از نتيجه حاصل از آن براي برقراري ارتباط با ساير مجموعه هاي فيزيكي بهره مي گيريم. علاوه بر مباني رياضي، در دانش محاسبات، مدل هايي وجود دارند كه پردازش اطلاعات با استفاده از آنها توصيف مي شود. اساسي ترين مدل، مدل ماشين تورينگ است كه قبلا به آن اشاره شد. درك كامل اين مدل به عنوان سنگ بناي دانش اطلاعات اهميت به سزايي دارد. بر اساس همين ساختار نظري، مدل مداري بوجود آمد كه منطق دودويي را به صورت فيزيكي مورد استفاده قرار داد. اين مدل، اساس دانش محاسبات و الكترونيك ديجيتال امروزي است كه در آن از جبر سوئيچينگ كه اصلاح شده جبر بول دو ارزشي است استفاده مي شود. در نظريه مداري مي توان با چند جزء اساسي و اوليه، اعمال گوناگوني را روي واحدهاي اطلاعاتي انجام داد. در واقع يك فرآيند محاسبه اي، به صورت دنباله اي از اين اعمال در نظر گرفته مي شود كه روي رشته اي از واحدهاي اطلاعاتي اجرا مي شوند. علي رغم قدرت بالايي كه سيستمهاي محاسباتي مبتني بر مدل هاي مداري تا امروز بدست آورده اند، بايد خاطر نشان كرد كه هنوز هم در اين فضا مسائلي وجود دارند كه از اين نظر غير قابل حل بوده يا به عبارت بهتر حل و محاسبه آنها با در نظر گرفتن منابع زماني و انرژي، امكان پذير نيست. از اين رو در هر مدل محاسباتي همواره بايد درك كاملي نيز از منابع محاسباتي، كلاسهاي پيچيدگي و محاسبه پذيري داشت.
محاسبات کوانتومی
http://sys-developer.persiangig.com/image/QuantumComputing/image001.jpg
شکل 2 : شمای کارکرد یک کامپیوتر کوانتومی
گرچه محاسبات دانشي است كه اساس تولد آن در رياضيات بود، اما كامپيوترها سيستم هايي فيزيكي هستند و فيزيك در آينده اين دانش نقش تعيين كننده اي خواهد داشت. البته وجود تفاوت بين اين دو به معناي حذف يكي و جايگزيني ديگري نيست. به قول «نيلس بور» گاهي ممكن است خلاف يك حقيقت انكار ناپذير منجر به حقيقت انكار ناپذير ديگري شود. بنابراين محاسبات كوانتومي را به عنوان يك زمينه و روش جديد و بسيار كارآمد مطرح مي كنيم. وجود چند پديده مهم كه مختص فيزيك كوانتومي است، آنرا از دنياي كلاسيك جدا مي سازد. اين پديد ه ها عبارتند از: بر هم نهي(superposition) ، تداخل (interference) ،محصور شدن (Entanglement) ، عدم موجبيت (non determinism) ، نا جايگزيدگي (non locality) و تكثير ناپذيري (non clonability) . براي بررسي اثرات اين پديده ها در اين روش جديد، لازم است كه ابتدا واحد اطلاعات كوانتومي را معرفي كنيم.
هر سيستم محاسباتي داراي يك پايه اطلاعاتي است كه نماينده كوچكترين ميزان اطلاعات قابل نمايش، چه پردازش شده و چه خام است. در محاسبات كلاسيك اين واحد ساختاري را بيت مي ناميم كه گزيده واژه «عدد دودويي» است زيرا مي تواند تنها يكي از دو رقم مجاز صفر و يك را در خود نگه دارد. به عبارت ديگر هر يك از ارقام ياد شده در محاسبات كلاسيك، كوچكترين ميزان اطلاعات قابل نمايش محسوب مي شوند. پس سيستم هايي هم كه براي اين مدل وجود دارند بايد بتوانند به نوعي اين مفهوم را عرضه كنند. در محاسبات كوانتومي هم چنين پايه اي معرفي مي شود كه آنرا كيوبيت (qubit) يا بيت كوانتومي مي ناميم. اما اين تعريف كيوبيت نيست و بايد آنرا همراه با مفهوم و نمونه هاي واقعي و فيزيكي درك كرد. در ضمن فراموش نمي كنيم كه كيوبيت ها سيستم هايي فيزيكي هستند، نه مفاهيمي انتزاعي و اگر از رياضيات هم براي توصيف آنها كمك مي گيريم تنها بدليل ماهيت كوانتومي آنها است.
در فيزيك كلاسيك براي نگه داري يك بيت از حالت يك سيستم فيزيكي استفاده مي شود. در سيستم هاي كلاسيكي اوليه ( كامپيوترهاي مكانيكي ) از موقعيت مكاني دندانه هاي چند چرخ دنده براي نمايش اطلاعات استفاده مي شد. از زمانيكه حساب دودويي براي محاسبات پيشنهاد شد، سيستم هاي دو حالتي انتخابهاي ممكن براي محاسبات عملي شدند. به اين معني كه تنها كافي بود تا سيستمي دو حالت يا دو پيكربندي مشخص، متمايز و بدون تغيير داشته باشد تا بتوان از آن براي اين منظور استفاده كرد. به همين جهت، از بين تمام كانديداها، سيستم هاي الكتريكي و الكترونيكي براي اين كار انتخاب شدند. به اين شكل، هر بيت، يك مدار الكتريكي است كه يا در آن جريان وجود دارد يا ندارد.
هر بيت كوانتومي يا كيوبيت عبارت است از يك سيستم دودويي كه مي تواند دو حالت مجزا داشته باشد. به عبارت فني تر، كيوبيت يك سيستم دو بعدي كوانتومي با دو پايه به شكل <0| و <1| است. البته نمايش پايه ها يكتا نيست، به اين دليل كه بر خلاف محاسبات كلاسيك در محاسبات كوانتومي از چند سيستم كوانتومي به جاي يك سيستم ارجح استفاده مي كنيم. اولين كانديد براي نمايش كيوبيت استفاده از مفهوم اسپين است كه معمولا اتم هيدروژن براي آن به كار مي رود. در اندازه گيري اسپين يك الكترون، احتمال بدست آمدن دو نتيجه وجود دارد: يا اسپين رو به بالاست كه با آنرا با <↑| نشان مي دهيم و معادل <0| است و يا رو به پائين است كه با <↓| نشان مي دهيم و معادل است با <1| . بالا يا پائين بودن جهت اسپين در يك اندازه گيري از آنجا ناشي مي شود كه اگر اسپين اندازه گيري شده در جهت محوري باشد كه اندازه گيري را در جهت آن انجام داده ايم، آنرا بالا و اگر در خلاف جهت اين محور باشد آنرا پائين مي ناميم. علاوه بر اسپين از وضع قطبش يك پرتو فوتوني و نيز سطوح انرژي مجزاي يك اتم دلخواه نيز مي توان به عنوان سيستم كيوبيتي استفاده كرد. شايد بتوان مهم ترين تفاوت بيت و كيوبيت را در اين دانست كه بيت كلاسيك فقط مي تواند در يكي از دو حالت ممكن خود قرار داشته باشد در حاليكه بيت كوانتومي مي تواند به طور بالقوه در بيش از دو حالت وجود داشته باشد. تفاوت ديگر در اينجاست كه هرگاه بخواهيم مي توانيم مقدار يك بيت را تعيين كنيم اما اينكار را در مورد يك كيوبيت نمي توان انجام داد. به زبان كوانتومي، يك كيوبيت را با عبارت نشان مي دهيم. حاصل اندازه گيري روي يك كيوبيت حالت <0| را با احتمال C12 و حالت <1| را با احتمال C22 بدست مي دهد. البته اندازه گيري يك كيوبيت حتما يكي از دو نتيجه ممكن را بدست مي دهد. از سوي ديگر اندازه گيري روي سيستم هاي كوانتومي حالت اصلي آنها را تغيير مي دهد. كيوبيت در حالت كلي در يك حالت بر هم نهاده از دو پايه ممكن قرار دارد. اما در اثر اندازه گيري حتما به يكي از پايه ها برگشت مي كند. به اين ترتيب هر كيوبيت، پيش از اندازه گيري شدن مي تواند اطلاعات زيادي را در خود داشته باشد.
بر اساس اصل برهم نهي، هر سيستم كوانتومي كه بيش از يك حالت قابل دسترس دارد، مي تواند به طور همزمان در يك تركيب خاص از آن حالت ها هم قرار داشته باشد. در اصطلاح مي گوئيم كه سيستم كوانتومي علاوه بر حالت هاي ناب يك يا چند حالت آميخته يا بر هم نهيده (blend or superposed) نيز دارد. پس اگر يك ساختار حافظه اي n كيوبيتي داشته باشيم، طبق اين اصل، اين تعداد مي توانند در 2 به توان n پيكربندي متمايز وجود داشته باشند. به اين ترتيب يك كامپيوتر كوانتومي اين امكان را مي يابد كه مانند يك كامپيوتر موازي كلاسيك بسيار پر قدرت عمل كند كه در يك لحظه روي چندين مسير اطلاعاتي پردازش مي كند. البته مشاهده و متمايز كردن تك تك اين محاسبه گرهاي كوانتومي غير ممكن است. چون كامپيوتر كوانتومي با تعداد بسيار زيادي مسير محاسباتي كار مي كند، مي توان كاري كرد كه اين محاسبات با هم تداخل يا بر هم تاثير هم داشته باشند. به عبارتي، محاسباتي كه به طور موازي با هم انجام مي شوند طبق اصل تداخل مي توانند اثر هم را تقويت يا تضعيف كنند. در نتيجه محاسبه اي شبكه اي بوجود مي آيد كه نوعي خاصيت جمعي از تمام محاسبات را نشان مي دهد. خاصيت بسيار شگفت انگيز در مكانيك كوانتومي خاصيت در هم تافتگي است. اگر دو يا چند كيوبيت را در بر هم كنش با هم قرار دهيم، مي توانند براي مدتي در يك حالت كوانتومي مشترك قرار بگيرند به طوريكه نتوان آن حالت را به شكل حاصلضربي از حالت هاي جدا از هم اوليه نشان داد. حالت اين واحدهاي اطلاعاتي را گنگ يا نادقيق (fuzzy) مي ناميم. يك نتيجه مهم entanglement اين است كه يك جفت كيوبيت در هم پيچيده روي يكديگر تاثير همزماني را مي گذارند كه به فاصله آنها از يكديگر و ماده اي كه اين فاصله را پر مي كند بستگي ندارد. يك جفت در هم تافته با هم مخلوط نمي شوند بلكه تنها به طور كوانتومي با هم بر هم كنش مي كنند.
پیاده سازی فیزیکی
نسل اول ماشين هاي محاسبه گر اينچنيني، در واقع تماما كوانتومي نيستند. به اين معني كه تنها سعي شده است تا بخش سخت افزاري آنها بتواند در مقياس نانو و با تكيه بر مكانيك كوانتومي عمل كند. اما الگوريتم ها يا همان نرم افزارهايي كه اين كامپيوترها اجرا مي كنند، كماكان كلاسيكي هستند. از اين رو آنها را «كامپيوترهاي كلاسيكي در مقياس نانو» مي نامند. اما از آغاز قرن جديد، هدف فيزيكدانان طراحي الگوريتم هاي كوانتومي و مطابقت دادن آنها با سيستم هاي سخت افزاري پيشنهادي است تا به يك كامپيوتر كوانتومي واقعي برسند.
http://sys-developer.persiangig.com/image/QuantumComputing/image011.gif
شکل 3: يك ترانزيستور تك الكتروني و عنصر محاسباتي كوانتومي
در سمت چپ تصوير فوق يك ترانزيستور تك الكتروني (SET) و در سمت راست عنصر محاسباتي كوانتومي يعني يك مولكول قرار دارد. مولكول فوق مربوط به كلروفرم به فرمول است. اين مولكول ( كه در آن از اتم كربن 13 استفاده مي شود ) مانند يك آهن رباي كوچك عمل مي كند كه مي تواند با ميدانهاي مغناطيسي خارجي بر هم كنش داشته باشد. اسپين هاي هسته اي منابع ذخيره و پردازش اطلاعات هستند.
قرن نوزدهم به قرن ماشين معروف شد. قرن بيستم نيز قرن روشهاي پردازش اطلاعات شد. اما بي شك بايد قرن بيست و يكم را صده مهندسي كوانتومي ناميد. همان طور كه ظهور مكانيك كوانتومي در يكصد سال پيش، مكانيك نيوتني را نقض نكرد بلكه آنرا تكميل تر كرد، ظهور كامپيوترهاي كوانتومي نيز به معني كنار گذاشتن محاسبات كلاسيك نيست. هدف دانشمندان تنها يافتن روشي براي بدست آوردن پرسش هاي بنيادين خود درباره طبيعت و نحوه عملكرد آن است. پس طبيعي است كه در اختيار داشتن يك ابزار محاسباتي بسيار سريع و كارآمد تا چه حد مي تواند در اين امر ياري رسان باشد. محاسبات و اطلاعات كوانتومي زمينه اي بسيار پيشرفته و نوپا در فيزيك است كه گرچه حركت آن در مقايسه با ساير زمينه ها هنوز كند است اما در مدت كمتر از 10 سال از يك به اصطلاح تئوري محض كه هيچ اميدي به محقق شدن آن نمي رفت، امروز به يك فرآورده عملي تبديل شده و به سرعت در حال پيشروي است. مراكز تحقيقاتي بزرگي در اروپا و آمريكاي شمالي از جمله انيستيتو پريميتر در كانادا، شركت IBM ، دانشگاههايي همچون آكسفورد، MIT ، هاروارد، پرينستون و چندين مركز ديگر به طور جدي روي اين موضوع مشغول تحقيق هستند. هنر فيزيك، تغيير نگرش بشر به عالم پيرامون و توصيف پديده هايي است كه مدتها برايمان جزو اسرار بودند. امروز اعتقاد داريم كه عالم در غالب يك كل، خود يك كامپيوتر كوانتومي است. اما اين ماشين چطور كار مي كند؟ برنامه ريزي و هدايت آن چطور صورت مي گيرد؟ و اينكه اصلا هدف از اين همه محاسبه چيست؟
در پایان چون دیدم زیاد حاشیه گویی می کنم، در نهایت برای جمع بندی مطالب و نیاوردن موضوعات اضافی، از کتاب کامپیوترهای کوانتومی، نوشته ميثم تهراني استفاده کرده و از مسائل جنبی چشم پوشی کردم.
موفق باشید.
returnx
سه شنبه 23 شهریور 1389, 14:03 عصر
من نتونستم همه ی پست هارو بخونم چون خیلی زیاد بود.
اما سوال من اینه که دلیل ایجاد این تاپیک چییه؟
ایا شما میخواهید بگید برنامه نویسی سنتی که روی این نوع کامپیوتر ها انجام میشه تا چند سال اینده منسوخ میشه؟ یا به عبارتی دیگر به طور کل این سیتم ها منسوخ میشه؟
eshpilen
سه شنبه 23 شهریور 1389, 14:54 عصر
3- با آمدن مكانيك كوانتومي اين تصور بنيادي نهفته در تفكر بشري كه واقعيتي عيني وجود دارد كه وجودش متكي بر مشاهده شدنش نيست، زير سوال رفت.
یعنی چی؟
میشه بیشتر توضیح بدید؟
اگر فرستنده اي از يك مجموعه شامل N پيام با احتمال مساوي يكي را براي فرستادن انتخاب كند، در اينصورت اندازه "اطلاعاتي كه با انتخاب يك پيام از مجموعه بوجود آمده" لگاريتم در مبناي 2 عدد N است.
چرا لگاريتم در مبناي 2 عدد N؟
Saeed_m_Farid
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 09:06 صبح
ایا شما میخواهید بگید برنامه نویسی سنتی که روی این نوع کامپیوتر ها انجام میشه تا چند سال اینده منسوخ میشه؟ یا به عبارتی دیگر به طور کل این سیتم ها منسوخ میشه؟
نه، مطمئناً سالهای سال کامپیوترهای باینری و ترانزیستورها و آی سی ها و ... فعلی و درنتیجه محاسبات کلاسیک و برنامه نویسی مبتنی بر ماشین تورینگ بصورت موازی با سیستم های کوانتومی به کار خود ادامه خواهند داد؛ کامپیوترهای کوانتومی هنوز در حال تولد هستند و تا به بلوغ برسند، سالها طول میکشه.
منظور من این بود که علم کامپیوتر در ابتدا وجودش وابسته به ریاضیات و جبر بولی و مبتنی بر نظریه طلایی تورینگ بود و کم کم یک مفهوم مستقل شد، همین الان هم شما هرچقدر درکِتون از جبر بولی و مدارات منطقی و ... بیشتر باشه، معمولاً برنامه نویس (سیستمی) بهتری خواهید بود؛ ولی اگه کامپیوترهای کوانتومی از IBM، AT&T، ناسا و پردازشهای نجومی پا فراتر بذارن و بیان میون مردم، مطمئناً شما بسیار بیشتر از ریاضی نیاز به آشنایی با مفاهیم فیزیکی که کل این تاپیک در موردشون بحث میکرد و منطق فازی و آنتروپی و ... خواهید داشت و برنامه نویسی به سمت سیستم های فازی پیش خواهد رفت، البته درسته هنوز نظریه درستی در مورد همچین برنامه نویسی ای ابراز نشده ولی اگه سیستم های کوانتومی فراگیر بشن، خودبخود زمینه ظهور چنین برنامه نویسی ها و محیط هایی فراهم میشه و دنیای فناوری و تکنولوژی دگرگون ...
یعنی چی؟
چرا لگاريتم در مبناي 2 عدد N؟
1- اذیت میکنی؟ من اشاره به معنی جمله می کنم ولی خواهشاً زیاد بزرگش نکنید. یعنی چیزایی در جهان وجود داشتند که توضیحی علمی براشون وجود نداشت و به بدیهیات خارج از علم و امور خداوندی انتساب داده می شدند، بتدریج که علم پیشرفت میکرد، این موارد از حالت فرازمینی در اومده و توسط ریاضیات و فیزیک و ... معنای علمی پیدا کردند؛ مثلاً اتم که جوهره هستی و جزء اصلی غیر قابل تقلیل و ... فرض میشد و الان درونش از کهکشانهای ما بیشتر چیز کشف شده و دنیایی تا 20 بُعد براش نظریه ایراد شده. یا نظریه ارشمیدس که میگفت جهان مثل بادکنکی هست که روش ستاره ها رو چیدن! هرکس هم می پرسید پس بیرون این بادکنک چی هست، میگفتن جهنمی هست که خدا برای کسانی که این سوال رو میپرسن، درست کرده! درسته خیلی وقته این موضوع عوض شده ولی بازم خیلی چیزها هست که هنوز هم در مورد منشاء، ساختار و وجوه جهان به امور غیردنیوی انتساب داده میشه و الان استیون هاوکینگ با تئوری هایی که در مورد جهان بدون مرز و نظریه تارهای مرتعش در پیوند فیزیک کوانتوم و تئوری نسبیت ارائه داده، سعی در تشریح این موارد کرده و تا حدود زیادی با کمک سایر دانشمندان، در ابراز یک نظریه موفق جهانشمول موفق بودن.
2- این فرضیه ای است که جبر بولی یا محاسبات دودویی بر مبنای اون پایه گذاری میشه، شما بر مبنای 10 بذار میشه جبر دهدهی! نتیجه این تئوری باعث میشه اندازه گیری اطلاعات یک پیام بر اساس تعداد «۰» و «۱» هایی باشه که انتقال شون طول میکشه، و این پایه سیستمهای مخابراتی/شبکه های ما هست؛ همون واحد بیت بر ثانیه نتیجه مستقیم این تئوری هست. شاید سوال شما باید اینطور مطرح میشد که به چه درد میخوره، که توضیح دادم : Symbolic Analysis of Relay and Switching Circuits (http://dspace.mit.edu/handle/1721.1/11173)
eshpilen
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 10:10 صبح
1- اذیت میکنی؟استغفرا...!
اذیت؟
من و اذیت؟
نه داداش ما از اوناش نیستیم.
ما مردانه و رو در رو مبارزه میکنیم نه مثل یک بزدل و بصورت موذیانه. بخوام اذیتت کنم یا فحش میدم یا میزنم فک مک رو میارم پایین (البته توی نت که نمیشه باید در دنیای واقعی ببینمت :لبخند:)
ضمنا آدم عاقل شوخی بیجا هم نمیکنه.
من اشاره به معنی جمله می کنم ولی خواهشاً زیاد بزرگش نکنید. یعنی چیزایی در جهان وجود داشتند که توضیحی علمی براشون وجود نداشت و به بدیهیات خارج از علم و امور خداوندی انتساب داده می شدند، بتدریج که علم پیشرفت میکرد، این موارد از حالت فرازمینی در اومده و توسط ریاضیات و فیزیک و ... معنای علمی پیدا کردند؛ مثلاً اتم که جوهره هستی و جزء اصلی غیر قابل تقلیل و ... فرض میشد و الان درونش از کهکشانهای ما بیشتر چیز کشف شده و دنیایی تا 20 بُعد براش نظریه ایراد شده. یا نظریه ارشمیدس که میگفت جهان مثل بادکنکی هست که روش ستاره ها رو چیدن! هرکس هم می پرسید پس بیرون این بادکنک چی هست، میگفتن جهنمی هست که خدا برای کسانی که این سوال رو میپرسن، درست کرده! درسته خیلی وقته این موضوع عوض شده ولی بازم خیلی چیزها هست که هنوز هم در مورد منشاء، ساختار و وجوه جهان به امور غیردنیوی انتساب داده میشه و الان استیون هاوکینگ با تئوری هایی که در مورد جهان بدون مرز و نظریه تارهای مرتعش در پیوند فیزیک کوانتوم و تئوری نسبیت ارائه داده، سعی در تشریح این موارد کرده و تا حدود زیادی با کمک سایر دانشمندان، در ابراز یک نظریه موفق جهانشمول موفق بودن.
هان که اینطور!
من فکر کردم داره امکان وجود خدا رو از اساس و بصورت مجرد رد میکنه.
فکر کنم هنوز به اون مرحله نرسیدن :لبخند:
2 - این فرضیه ای است که جبر بولی یا محاسبات دودویی بر مبنای اون پایه گذاری میشه، شما بر مبنای 10 بذار میشه جبر دهدهی! نتیجه این تئوری باعث میشه اندازه گیری اطلاعات یک پیام بر اساس تعداد «۰» و «۱» هایی باشه که انتقال شون طول میکشه، و این پایه سیستمهای مخابراتی/شبکه های ما هست؛ همون واحد بیت بر ثانیه نتیجه مستقیم این تئوری هست. شاید سوال شما باید اینطور مطرح میشد که به چه درد میخوره، که توضیح دادم : Symbolic Analysis of Relay and Switching Circuits (http://dspace.mit.edu/handle/1721.1/11173)آهان از اون لحاظ :لبخند:
تازه فهمیدم.
پس این داره تعداد واحد ذخیره سازی/انتقال مورد نیاز برای ذخیره سازی و انتقال اطلاعات رو میگه.
اینکه خیلی ابتدایی و معرف همگان هست!
من فکر میکردم منظورش اینه که از انتخابی که یک نفر از میان یک مجموعهء N عضوی میکنه، چه مقدار اطلاعات از نظر معنایی/اهمیت تولید میشه. چون در این حالت میزان اطلاعات تولید شده برابر با 1 تقسیم بر N میشه بنظرم. البته این مسئله خودش مبهم هست که یعنی چی و چه اهمیتی داره!! (خب من فکر کردم یه منظورهای پیچیده تر و عمیق تری داره حتما).
گاهی آدم یک مسئله رو بیشتر از چیزی که واقعا هست پیچیده و عمیق فرض میکنه و از اینطور مشکلات پیش میاد :چشمک:
eshpilen
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 10:35 صبح
ولی اگه کامپیوترهای کوانتومی از IBM، AT&T، ناسا و پردازشهای نجومی پا فراتر بذارن و بیان میون مردم، مطمئناً شما بسیار بیشتر از ریاضی نیاز به آشنایی با مفاهیم فیزیکی که کل این تاپیک در موردشون بحث میکرد و منطق فازی و آنتروپی و ... خواهید داشت و برنامه نویسی به سمت سیستم های فازی پیش خواهد رفت،
مطمئنید؟
این ادعا اصلا قابل درک و روشن نیست. شاید بیان مناسبی نداره و منظورش درست و دقیق برداشت نمیشه.
چون ریاضیات در همه چیز پایه هست و هر نظریه و تحلیلی در فیزیک هم با استفاده از ریاضیات انجام میشه.
فیزیک نظری اساسا بر ریاضیات استوار هست.
من فکر میکنم فقط روشهای ریاضی با روشهای ریاضی مخصوص سیستم های کوانتمی عوض میشن تا بتونن از تمام قدرت و امکانات این سیستمها استفاده کنن.
اما اگر منظورتون از نظر طراحی و ساخت سخت افزارش بود، خب مسلمه که برای پیاده سازی عملی نیاز به فیزیکش هست.
حالا اینکه در سطح برنامه نویسان این تفاوت در کجاها و تاچه حد منعکس میشه و چقدر و چطور تفاوت ایجاد میکنه، بحث دیگری هست که بنظر من مفیده و باید بچسبیم بهش. بنده قبلا چیزهایی جسته گریخته در اینمورد خوندم، ولی دقیق و کامل یادم نیست و علتهای زیربنایی اون رو هم نمیدونم، اما میتونم بعنوان یک نقطهء شروع مطرحشون کنم.
راستی منطق فازی خودش مگه مبنای ریاضی نداره؟
Saeed_m_Farid
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 11:58 صبح
این ادعا اصلا قابل درک و روشن نیست. شاید بیان مناسبی نداره و منظورش درست و دقیق برداشت نمیشه.
...
راستی منطق فازی خودش مگه مبنای ریاضی نداره؟
با اینکه این مطلب رو قبلاً آورده بودم ولی مطالعه مجددش مشکلی نداره:
گرچه محاسبات دانشي است كه اساس تولد آن در رياضيات بود، اما كامپيوترها سيستم هايي فيزيكي هستند و فيزيك در آينده اين دانش نقش تعيين كننده اي خواهد داشت. البته وجود تفاوت بين اين دو به معناي حذف يكي و جايگزيني ديگري نيست. به قول «نيلس بور» گاهي ممكن است خلاف يك حقيقت انكار ناپذير منجر به حقيقت انكار ناپذير ديگري شود. بنابراين محاسبات كوانتومي را به عنوان يك زمينه و روش جديد و بسيار كارآمد مطرح مي كنيم.
برای توضیح مفصل تر یکبار دیگه دقیق تر قسمت محاسبات کوانتومی رو تو پست بنده با عنوان اختتامیه مطالعه کنید، ببینید چند درصد به فیزیک مربوطه و چند درصد ریاضی؟ من عرض کردم "بسیار بیشتر از ریاضی نیاز به آشنایی با مفاهیم فیزیکی" خواهید داشت، هرچیزی که مبنای ریاضی داشته باشه، صرفاً ریاضیات نیست، فیزیک نظری، شیمی، کامپیوتر، حتی فلسفه هم با ریاضیات درگیر هستند، ولی شاخه های جدای از ریاضی و علوم مستقل محسوب میشن، قرار نیست چون من مثلاً شیمیدان یا تئوریسین فیزیک هستم پس ریاضی ندونم یا بدون دانش ریاضیات و معادلات و ... به این دانش رسیده باشم، ریاضیات برای سایر علوم بعنوان پلی برای مفاهیم مستقل از ریاضیات محسوب میشه. ولی وقتی زمینه چیزی بیشتر با مفاهیم علمی مستقل از ریاضیات چیده شد، میگیم ما از دانش یا تئوری های فلان علم - که قطعاً ریاضی هم در اون استفاده شده - استفاده کردیم. شاید اینطوری بگم بهتره که مثلاً برای اثبات وجود تراوش های نوری از سیاهچاله ها، شاید معادلاتی که بکار میره رو از هر 100 میلیون نفر یکی متوجه بشه؛ پس مطلب با زبانی غیر از ریاضی بیان میشه و کاملاً موضوعی غیر ریاضی هست ولی مطمئناً برای اثباتش باز هم از ریاضی استفاده میشه.
در منطق فازی هم 2X2 حتماً 4 نمیشه یا 2-2 مطلقاً نمیشه گفت صفر هست، چون بجای اعداد صحیح از بازه هایی کاتوره ای استفاده می کنیم، این هم اساساً باید توش از اعداد و معادلات و ... استفاده کرد که مفاهیمی ریاضی هستند ولی این مبحثی جدید در محاسبات هست که قبلاً با این صراحت وجود نداشت و در امور روزمره کاربرد نداشت (مثلاً یخچال، ماشین لباسشویی و ...) ؛ با این روش میشه پراکندگی هایی که در دنیای حقیقی وجود دارند رو بصورتی میانگین کدگذاری کرد، بعبارت علمی تر :
"آنتروپي در واقع معياري از كاتورگي است. آنتروپي يك منبع اطلاعاتي به معناي تعداد ميانگين بيت ها به ازاي علامت لازم براي كد گذاري آنها است. البته توجه به دو نكته ضروري است: اول آنكه بسياري از بيت هاي داده اي ممكن است هيچ نوع اطلاعاتي را نرسانند و دوم اينكه مقدار آنتروپي هميشه عدد صحيحي از بيت ها نيست."
barbodsoft.com
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 12:03 عصر
سلام دوستان
من خیلی نمی خوام وارد جزئیات بشم. ولی بیایم ببینیم مغز چطور عمل می کنه.
به نظر من مغز هم از قانون 0 و 1 پیروی می کنه. شما یک برنامه رو در نظر بگیرید که با توجه به ورودی که داره از چندین و چند if , Elase , elseif , ... استفاده می کنه. مغز انسان هم همینطور هست. فقط فرق در تعداد if , Elase , elseif , ... هست که در مغز انسان تعدادش خیلی زیاد هست و در نتیجه خروجی آن نسبی به نظر می رسه. ولی مغز از قانون درست و نادرست(0 و 1) برای حل اون استفاده کرده.
مثلا مغز می خواد نتیجه رو راجع به یک موسیقی به شکل احساس بیان کنه. عوامل بسیار در این احساس دخیل هستند. و تاثیرات زیادی دارند ولی هر کدوم از این عوامل خیلی ریز و کوچیک هستند و با سرعت بسیار زیادی این پردازش انجام می شه و ما اصلا این پردازش رو احساس نمی کنم. بلکه فقط خروجی رو حس می کنیم.
من یک برنامه نوشم برای توضیح این مساله فکر می کنم مفید باشه. این برنامه مشابه همون پرسش نامه ای هست که در علم روانشناسی از بیمار می خوان پرش کنه و روانشناس با توجه به گزینه های که پر شده نتیجه گیری می کنه.
فرض کنید چنیدن روانشناس برجسته و چنیدن برنامه نویس برجسته روی این برنامه کار کنن و علم شون نسبت به واقعیت نزدیک باشه نتیجه هم به واقعیت نزدیک خواهد شد. البته به پردازشگری مثل مغز انسان نیاز هست.
eshpilen
چهارشنبه 24 شهریور 1389, 12:12 عصر
خیلی ممنون از توضیحاتتون جناب Saeed_m_Farid (http://barnamenevis.org/forum/member.php?u=41415).
حالا بحث اینه که اینا در سطح برنامه نویس عادی چطور دیده میشن.
چون من تاجایی که یادم هست در منابع نوشته بود که الگوریتم های کلاسیک به همین شکل روی کامپیوترهای کوانتمی کار میکنن و یه چیزایی توی این مایه ها. یعنی فکر میکنم ممکنه برنامه نویسی روی اون کامپیوترها در بیشتر موارد اصلا با برنامه نویسی ای که ما درحال حاضر انجام میدیم تفاوت نکنه. البته حتما یکسری امکانات و الگوریتم های جدید رو اونها امکان میدن که الان امکانش نیست. ولی من چیزی از جزییات اینا نمیدونم. پس شد دوتا یا بیشتر سوال.
- آیا در عموم موارد طریقهء برنامه نویسی و طراحی الگوریتم ما اساسا با وضعیت فعلی تفاوت خواهند داشت؟ دقت کنید در اینجا منظورم سازگاری نیست، بلکه منظورم روش استاندارد برنامه نویسی و طراحی الگوریتم هست. یعنی نه اینکه الگوریتم های کلاسیک فعلی صرفا روی کامپیوترهای کوانتمی هم اجرا میشن، بلکه اون موقع هم روش برنامه نویسی استاندارد خواهند بود (حداقل برای بیشتر کاربردهای متداول و عمومی) یا نه؟
یا شاید طور دیگه ای بگیم که، آیا دانش و مهارت و ابزارهای فعلی برنامه نویسی ما به صورت شگرفی متحول خواهند شد و دانش و مهارت فعلی ما تا چه حدی درمورد کامپیوترهای کوانتمی هم سهم خواهند داشت؟ یعنی اینطور هست که فقط یکسری چیزهای جدید باید یاد بگیریم و به دانسته ها و مهارت ها و امکانات و روشهای قبلی اضافه کنیم (و دقیقا نسبت کمیتی بین کاربرد دانش و روشهای فعلی و چیزهای اضافه ای که باید یاد و بکار بگیریم چقدر هست) یا اینکه اساسا با دانش و روشهای کاملا متفاوتی آشنا بشیم و کار کنیم و دانش و روشهای موجود اون موقع دیگه خیلی بدوی و ناکارا بحساب میان؟
- یکسری از الگوریتم هایی که میگن برای حل سریعتر بعضی مسائل روی رایانه های کوانتمی امکان پذیر هست اما روی کامپیوترهای فعلی نیست، دقیقا به چه دلیلی اینطور هست؟ چون تاجایی که من میدونم این فقط بخاطر افزایش سرعت چشمگیر قدرت محاسباتی رایانه های کوانتمی نیست و بخاطر این هست که بعضی الگوریتم ها با ماهیت کوانتمی امکان پذیر هستن که روی رایانه های کلاسیک امکان پذیر نیستن.
Saeed_m_Farid
شنبه 27 شهریور 1389, 16:46 عصر
به نظر من مغز هم از قانون 0 و 1 پیروی می کنه. شما یک برنامه رو در نظر بگیرید که با توجه به ورودی که داره از چندین و چند if , Elase , elseif , ... استفاده می کنه. مغز انسان هم همینطور هست. فقط فرق در تعداد if , Elase , elseif , ... هست که در مغز انسان تعدادش خیلی زیاد هست و در نتیجه خروجی آن نسبی به نظر می رسه. ولی مغز از قانون درست و نادرست(0 و 1) برای حل اون استفاده کرده.
سلام
من به لطف دوستان یه مدت به این تاپیک سر نزده بودم و پست شما رو ندیدم. سوالی که دارم اینه که شما با چه استدلالی به نتیجه ساختار if , Elase , elseif در مغز رسیدین؟
"اینکه آیامغز انسان می تواند خودش را بشناسد یا نه یکی از قدیمی ترین مسائل فلسفی است" که هنوز هم حل نشده و در سالهای اخیر، تنها تکنیک های تصویر برداری از مغز مانند تصویر برداری از بازتاب مغناطیس عملی موسوم به FMRI دانشمندان را قادر ساخته است تا مغز را به هنگام کار تحت نظر بگیرند! اما درک اینکه شبکه های عصبی برای انجام چنین اعمالی چطور با هم همکاری می کنند ناشناخته باقی مانده است.
واینبرگر (از دانشگاه کالیفرنیا) می گوید:”ما هنوز نتوانسته ایم راه خوبی برای مطالعه تشکیل شبکه های کاری توسط اعصاب به هنگام یادگیری، یاد آوری، یا انجام هرکار دیگری از قبیل دیدن، شنیدن، حرکت کردن و عشق ورزیدن، پیدا کنیم.”
به گفته اسکات هویتل از مرکز علوم مربوط به مغز و اعصاب در دانشگاه دیوک : ”مغز انسان پیچیده ترین شی در جهان شناخته شده است ... پیچیدگی آن باعث شده تا الگوهای ساده برای درک آن کارایی نداشته باشند و نتوان برای درک آن الگوهای دقیقی ارائه کرد”.
بنابراین ما به جای آگاهی از این فرایندهای ادراکی ای که مستقیما منجر به بروز رفتارها می شود و برای ما ناشناخته است، از تفکر آگاهی داریم. به عبارت دیگر یعنی ما هرگز نمی دانیم که می دانیم!
در نهایت واینبرگر می گوید:”شناخت مغز ما را قادر خواهد ساخت بفهمیم که انسان بودن واقعا یعنی چه”.
******************
از اینها گذشته ماهیت مسائلی که ما درک می کنیم اصلاً 0 یا 100 درصد نیستند، برای اینکه منظورم رو بهتر برسونم، بعنوان ساده ترین مثال، آیا رنگ های آبی/قرمز ی که من نوعی می بینم و درک می کنم با چیزی که شما می بینید دقیقاً یکسان هست؟ ما روی یک گستره خاصی از طیف نوری اسم گذاشتیم و دقیقاً معلوم نیست که چیزی که من یا شما از این طیف درک می کنیم، یکسان باشد؛ مطمئناً در مورد دید مار، مگس، زنبور یا خفاش در مورد رنگ ها و تفاوت فاحش اون با انسانها اطلاع دارید؛ بعضی موجودات رنگ ها رو می شنون! بعضی ها رنگ ها رو بو می کنند و بعضی ها هم مثل ما می بینند. البته به مقیاس درک، ما یکی از کمترین درک ها رو در بین موجودات از طیف های نوری داریم.
اگه همه چی در نهایت 0و1 بود که دیگه خوب/بد، درست/غلط و هزاران برداشت متفاوت وجود نمی داشت؛ یک موجودیت ثابت توسط افراد مختلف به بینهایت تعبیر بسط داده میشه و بقول حضرت علی(ع): درون هر انسان دنیایی کاملاً متفاوت از دیگری وجود دارد.(البته جمله دقیق یادم نیست و مضمون رو گفتم)
حتی ارتباطات سلولهای مغزی با یکدیگر (به بیان دقیق تر ارتباطات میلیونی سیناپس ها با هم) کاملاً گزینشی هست و این باعث میشه که تفکرهای متفاوت و بعضاً مغایر با هم بوجود بیان؛ حتماً می دونید که در پرتاب سکه در حالت معمولی نتیجه کاملاً غیر قابل پیش بینی هست ولی در میلیونها پرتاب، میانگین پرتاب ها بسیار نزدیک به نصف هستند و این قانون عجیب و فراگیر در مورد بسیاری از امور طبیعی صادق هست. دلیل اینکه انسانها میتونن با هم ارتباط برقرار کنند و در دنیاهای بیگانه از هم زندگی نمی کنند این هست، نه اینکه مغزها مثل کامپیوترهای باینری در کوچکترین اجزاء کپی هم باشن، دوست دارم مثالی در مورد حلقه ریمان بزنم ولی خیلی طولانی میشه و حوصله تون سر میره، اگه مایل بودین ادامه میدم ...
در نهایت میخوام بگم برعکس فرمایش شما، یکی از جلوه های بارز همین منطق فازی خود مغز هست و ساختار محاسبات فازی بسیار نزدیک به محاسبات مغزی بوده و شاید یکی از معماهای کهن بشر از طریق همین ارتباط قابل حل باشد.
eshpilen
شنبه 27 شهریور 1389, 18:10 عصر
جناب Saeed_m_Farid (http://barnamenevis.org/forum/member.php?u=41415) درمورد سوالات من نظری نداشتید؟
Saeed_m_Farid
شنبه 27 شهریور 1389, 23:13 عصر
آیا دانش و مهارت و ابزارهای فعلی برنامه نویسی ما به صورت شگرفی متحول خواهند شد و دانش و مهارت فعلی ما تا چه حدی درمورد کامپیوترهای کوانتمی هم سهم خواهند داشت؟
فقط یکسری چیزهای جدید باید یاد بگیریم و به دانسته ها و مهارت ها و امکانات و روشهای قبلی اضافه کنیم (و دقیقا نسبت کمیتی بین کاربرد دانش و روشهای فعلی و چیزهای اضافه ای که باید یاد و بکار بگیریم چقدر هست) یا اینکه اساسا با دانش و روشهای کاملا متفاوتی آشنا بشیم و کار کنیم و دانش و روشهای موجود اون موقع دیگه خیلی بدوی و ناکارا بحساب میان؟
یکسری از الگوریتم هایی که میگن برای حل سریعتر بعضی مسائل روی رایانه های کوانتمی امکان پذیر هست اما روی کامپیوترهای فعلی نیست، دقیقا به چه دلیلی اینطور هست؟ چون تاجایی که من میدونم این فقط بخاطر افزایش سرعت چشمگیر قدرت محاسباتی رایانه های کوانتمی نیست و بخاطر این هست که بعضی الگوریتم ها با ماهیت کوانتمی امکان پذیر هستن که روی رایانه های کلاسیک امکان پذیر نیستن.
در مورد سوالات شما غیر از مواردی که نقل قول از نوشته های قبل می کنم، یا نظریه ای علم هست یا منبع واسش ذکر کرده باشم، باقی همه نظرات شخصی خودم بوده و قابل بحث و چالش هستند. پس پاسخ هایی که به سوالات شما میدم، عموماً نظرات شخصی ام و با توجه به مطالعات جسته گریخته ای از موردی هستند که در پست های قبل ذکر کردم (یا نکردم!):
******************
1- در واقع هنوز اساساً چنین الگوریتم هایی بصورت کاربردهای روزمره ارائه نشدند و همه در سطح نظریه و تئوری های ثابت نشده قرار دارند و پیچیده تر از اونی هستند که من و شما بتونیم ازشون سر در بیاریم و بصورت عملی برنامه نویسی انجام بدیم، مگر اینکه هدف، قصد و مهمتر از همه توانایی و پشت کار نِیل به جایگاهی کنار کامران وفا یا پرفسور لطفی زاده رو داشته باشید والا به این زودی ها نیاز به چنین تخصصی در سطح عمومی نخواهد بود، شاید اگه دنیایی باشه و ما هم توش باشیم، فرزندان مون با این دانش، مهارت و شرایط بزرگ بشن! البته قبلاً هم به این مورد اشاره شده بود:
نسل اول ماشين هاي محاسبه گر اينچنيني، در واقع تماما كوانتومي نيستند. به اين معني كه تنها سعي شده است تا بخش سخت افزاري آنها بتواند در مقياس نانو و با تكيه بر مكانيك كوانتومي عمل كند. اما الگوريتم ها يا همان نرم افزارهايي كه اين كامپيوترها اجرا مي كنند، كماكان كلاسيكي هستند. از اين رو آنها را «كامپيوترهاي كلاسيكي در مقياس نانو» مي نامند. اما از آغاز قرن جديد، هدف فيزيكدانان طراحي الگوريتم هاي كوانتومي و مطابقت دادن آنها با سيستم هاي سخت افزاري پيشنهادي است تا به يك كامپيوتر كوانتومي واقعي برسند. و
همان طور كه ظهور مكانيك كوانتومي در يكصد سال پيش، مكانيك نيوتني را نقض نكرد بلكه آنرا تكميل تر كرد، ظهور كامپيوترهاي كوانتومي نيز به معني كنار گذاشتن محاسبات كلاسيك نيست. هدف دانشمندان تنها يافتن روشي براي بدست آوردن پرسش هاي بنيادين خود درباره طبيعت و نحوه عملكرد آن است. پس طبيعي است كه در اختيار داشتن يك ابزار محاسباتي بسيار سريع و كارآمد تا چه حد مي تواند در اين امر ياري رسان باشد.
2- از دید من، بدوی و ناکارآ کلمات درستی نیستند، ولی با اینکه باید "با دانش و روشهای کاملا متفاوتی آشنا بشیم و کار کنیم" موافق هستم، یعنی نوع تفکر و دیدگاه های طراحی الگوریتم، ساختمان داده ها، برنامه نویسی و مخصوصاً نظریه زبانها و ماشین هایی که الان باهاشون آشنا هستیم، درصورت به حقیقت پیوستن رویای حضور کامپیوترهای کوانتومی + الگوریتمهای تعمیم یافته کوانتومی و فازی در کاربردهای عمومی؛ کاملاً متحول خواهند شد. ولی می تونم این رو هم اضافه کنم که در صورت تحقق چنین الگوریتمها و یا حتی زبان های برنامه نویسی ای، اگه زیاد روی دانسته ها و انباشته های ذهنی خودمون اصرار نورزیم و اجازه بدیم موارد جدید وارد و موارد منسوخ خارج بشن؛ با توجه به ورزیدگی ذهنی برنامه نویسان امروز جایگاه آینده ای این چنین، بنظرم متعلق به خودمون هست، به شزطی که فیزیکدانها برنامه نویس نشن! (البته تجربه نشون داده که معمولاً اونها تا حالا هیچ چیز رو به فیزیک ارجحیت ندادن)
3- بله فقط سرعت ملاک نیست، من خیلی در این مورد تو پست قبل برای barbodsoft.com توضیح دادم که بعضی مسائل (یعنی اکثر قریب به اتفاق موارد در دنیای واقعی) ذاتاً فازی هستند، این مورد تنها در واقعیات عینی نیست که بگیم به دید یا ذهنیات بشری ما برمی گرده و نسبی هست و تعبیرات فلسفی پیش بیاد. برای نمونه در خود ریاضی شاید یک از بغرنج ترین مسائل فرضیه ریمان یا تابع زتای ریمان (http://en.wikipedia.org/wiki/Riemann_zeta_function) باشه، شکست فرضیه ریمان باعث ویران شدن نظریه توزیع اعداد اول میشه، و این تازه اول کار است چرا که صدها قضیه و نتیجه در نظریه اعداد با جمله " اگر حدس ریمان صحیح باشد آنگاه...." آغاز شده اند.
http://upload.wikimedia.org/math/b/0/5/b0565c3f942a753d844eddf899fa60f1.png
خوب این کجاش اونقدر پیچیده است که بیشتر از 150 سال (از سال 1859) هست که معمای لاینحل ریاضیات باقی مونده؟ خوب بطور خلاصه بگم : گئورگ ریمان یه شیطونی! تو تابع یالا کرده و بجای عداد معمولی، اعداد مختلط تو مخرج کسرها قرار داده؛ همین کار باعث شده که نموداری به شکل زیر بوجود بیاد:
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1b/Complex_zeta.jpg/300px-Complex_zeta.jpg (http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/1b/Complex_zeta.jpg)
در این شکل اعداد حقیقی خالص محور افقی، و اعداد موهومی خالص محور عمودی را تشکیل داده اند. اگه بخواهیم تو فضای سه بعدی، تابع زتای ریمان برای اعداد موهومی یعنی Li2x+ⅈy با داده هایی بین -20≤x≤20 و -20≤y≤20 (یعنی x و y بین 20 و 20 - باشند، هرکاری کردم درست نشد!) میشه شکل زیر (Dilogarithms (http://dlmf.nist.gov/25.12)):
http://dlmf.nist.gov/25/12/F2.png
این قضیه اونقدر برآورد و نتیجه داشته که ذکر همه در اینجا حوصله همه رو سر میبره و مقدور نیست، ولی من چند تاش رو ذکر میکنم تا هم جوابی برای آقا صالح باشه ("تا هنوز که همه چی برای من نامفهوم بوده! ارتباط ستارگان و کوانتوم و گلبول و DNA و در نهایت موسیقی ...") و هم کسانی که حوصله کردن - یا خواهند کرد!- و مطلب رو تا اینجا دنبال کردن متوجه بشن که اینجا هم بعضی چیزا به همدیگه میرسن و من زیاد هم بیراه نگفتم:
به نظر مایکل بری از دانشگاه بریستول، این ناهنجاریها را میتوان به صورت یک موج در نظر گرفت. درست مثل یک موج صوتی، این موج نیز از ترکیب فرکانسهای متعددی ساخته شده است. و این فرکانسها خود از جنسی اند؟ پاسخ بری چنین است:"آنها صفرهای تابع ریمان هستند. این صفرها در واقع هارمونی موسیقی اعداد اول به شمار میروند." بری به صورت استعاری و مجازی صحبت نمیکند:"من تلاش کردم این موسیقی را با وارد کردن چند هزار از صفرهای ریمان به رایانه و تبدیل آنها به صوت بنوازم" و اضافه مینماید:"البته نتیجه صدایی ناهنجار و وحشتناک بود. شما به بیلیونها و تریلیونها عدد اول نیاز دارید تا بتوانید این سمفونی را واقعا بنوازید.کسی که کامپیوتر بسیار پر قدرت تری دارد باید به این تجربه دست بزند."
محققان با استفاده از ابر رایانهها موفق به محاسبه یک میلیارد و پانصد میلیون از نخستین صفرهای تابع زتا و چندین میلیون صفر دیگر با فواصل مختلف از محور xها شده اند و تا به اینجا همگی این صفرها دقیقا روی خط ۰.۵ قرار داشته اند. اگر تنها یکی از این میلیونها صفر جایی جز این خط را اشغال کرده بود فاتحه فرضیه ریمان خوانده میشد.
مکانیک کوانتوم با رفتار ذراتی مانند الکترون سر و کار دارد. اگرچه معادلات آن با اعداد مختلط کار میکنند ولی در نهایت انرژی یک سامانه فیزیکی همواره توسط یک عدد حقیقی بیان میشود. بنابراین در این معادلات سطوح انرژی حاصل از مجموعهای بی نهایت از اعداد مختلط همواره روی محور حقیقی صفحه مختلط جا خوش میکنند. یعنی روی یک خط راست. این موضوع خط صفرهای ریمان را تداعی میکند.
تئوری آشوب در مورد سیستمهایی کاربرد دارد که نسبت به شرایط اولیه بسیار حساسند و این حساسیت آن قدر شدید است که هر گونه پیش بینی وضعیت سیستم را برای زمانهای آتی غیر ممکن میسازد. به عنوان مثال در اتمسفر آشوب زده کره زمین، جریان هوای بیمقداری که از بال زدن یک پروانه به وجود آمده است در نهایت میتواند باعث ایجاد طوفانی سهمگین شود. تقریبا تمامی سیستمهای پیچیده ذیل سیستمهای آشوبناک طبقه بندی میشوند. روایت کوانتومی چنین سیستم هایی، سطوح انرژی بسیار درهم و برهمی را به نمایش میگذارد که گویی اطلاعات سیستم در آن به صورت کاملا اتفاقی شکل گرفته است. ولی واقعیت آن است که این اطلاعات بر اساس فرمول مونتگمری (که توسط آن امکان محاسبه فضای میان صفرهای تابع ریمان فراهم میآید.) قابل بازیافتند. سیستمهای کوانتومی آشوبناک شامل اتمهای بزرگتر از هیدروژن، هستههای اتمی بزرگ، همه مولکول ها، و الکترونهایی که در دام حلقههایی به نام "نقاط کوانتومی" گرفتار آمده اند میشود.
استفاده از ریاضیات تابع زتا دانشمندان قادر به محاسبه پراکندگی در سطوح بالای انرژی اتم ها، مولکول ها، نوکلئونها و همچنین نوسانات میزان مقاومت نقاط کوانتومی در میدان مغناطیسی خواهند بود. از قرار معلوم ریاضیات مشابهی بر محاسبه هر وضعیتی که در آن امواج به صورت آشوبناک به رقص و پایکوبی مشغولند، حکمفرماست. از جمله امواج نور و صدا. بنابراین میتوان عملکرد حفرههای مایکروویو و فیبرهای نوری را بهبود بخشید و آکوستیک یک سالن کنسرت ممکن است از این موسیقی اعداد اول به شکلی مطلوب بهره مند شود.
هرکس حوصله کرد تا اینجا خوند، به من بگه تا بفهمم کسانی هم تو عالم هستن که تو یک حوزه فرکانسی مغزی با من فکر میکنن و من هنوز دیوونه نشدم؛ واقعیتش از صحبت در مورد یارانه، بنزین و هزارتا مزخرف روزانه دیگه خسته شدم. اگه کسی هم جواب نده واقعاً برای اولین بار تو این تاپیک تخلیه ذهنی شده و پست هام هم پاک نشد و فحش نشنیدم، واقعاً از آقا بهروز و سایر مدیرای بخش و شما eshpilen عزیز متشکرم.
جالب هست بدونید که : هر ریاضیدانی که موفق به شکستن این قفل و اثبات این فرضیه شود نه تنها افتخاری ابدی برای اخلاف خویش باقی خواهد گذارد، بلکه پاداشی ملموس نیز در طول حیات خویش دریافت خواهد نمود: یک میلیون دلار جایزه انستیتو کلی از کمبریج ماساچوست.
در مورد این فرضیه بیشتر بخونید. (http://gozareforum.com/thread-2352.html)
eshpilen
یک شنبه 28 شهریور 1389, 10:02 صبح
بنظرم ذکر این منابع هم مفید باشه:
http://en.wikipedia.org/wiki/Shor%27s_algorithm
http://en.wikipedia.org/wiki/Quantum_algorithm
ظاهرا نشون میدن که الگوریتم های کوانتمی وجود دارن و حتی عملا تست هم شدن :متفکر:
من همینطور که الان دارم میخونم چیزایی به این پستم اضافه میکنم:
این قسمتش رو بخونید:
All problems which can be solved on a quantum computer can be solved on a classical computer. In particular, problems which are undecidable (http://en.wikipedia.org/wiki/Undecidable_problem) using classical computers remain undecidable using quantum computers. What makes quantum algorithms interesting is that they might be able to solve some problems faster than classical algorithms.
فکر کنم حالا ما برنامه نویسای کلاسیک میتونیم با خیال راحتتری نفس بکشیم :لبخند:
اون الگوریتم های خاص که روی کامپیوترهای کوانتمی با مرتبهء کمتری اجرا میشن هم بنظرم همشون مبنای ریاضی خارج از تخصص و درگیری مستقیم برنامه نویسان عادی دارن. مثل همین الان که مثلا ما API برای استفاده از چیزهایی مثل الگوریتم رمزنگاری و امضاء دیجیتال دراختیار داریم، اما الگوریتم زیربنایی اونا رو نمیدونیم و جزو تخصص و نیازهای برنامه نویسان اپلیکیشن محسوب نمیشه.
xxxxx_xxxxx
یک شنبه 28 شهریور 1389, 18:55 عصر
سلام،
گفتم بزارم یکم بگذره تا شاید به راه راست هدایت شم. اما نشدم و همچنان معتقدم که این مقولات نه متناقض با نظریه تورینگ هست و نه در تضاد هست. بلکه در راستای همون اهداف هست.
خود تورینگ هم نگفته آرمان علم رسیدن به جواب تست تورینگ هست! آیا میتوان روزی گفت: «ماشین هوشیار است و میتواند فکر کند؟» تنها یک صورت مساله هست که تورینگ مطرح کرده، بنظر شما کل هوش مصنوعی، الگوریتم های ژنتیک، سیستم های عصبی، سيستمهاي خبره و ... برای جواب به این سوال دارن تلاش میکنن؟ همه کارمون تموم شده، موندیم که یک روبات درست کنیم تظاهر کنه داره احساس میکنه یا درک! نه دیگه، نشد. مطمئنم متوجه منظورم شدید ولی باز این جمله رو نوشتید. من نگفتم که الان همه متخصصین کار و زندگی رو ول کردند و میخوان یک ربات بسازند که تظاهر کنه داره احساس میکنه یا درک. نه اولاً هدف اصلی بشریت این نشده که یک روبات درست کنند که ادای آدم ها رو در بیاره. بلکه در مسیری که علم طی میکنه به این خواهیم رسید. در ثانی، قرار نیست این آقای روبات به چیزی تظاهر کنه، بلکه واقعاً مثل انسان یاد میگره (شبکه عصبی)، تصمیم میگره (منطق فازی)، و در نهایت عمل میکنه. پس این روبات به چیزی تظاهر نمیکنه. بلکه مثل یک انسان، چیزها رو یاد میگره، آموخته های قبلی خودش در آموزش جدیدش دخیل هست. تصمیماتی که میگره صرفاً بر اساس آموزش امروز و دیروزش نخواهد بود، به یاد خواهد داشت که پارسال در مقابل این عمل، چه عکس العملی نشون داد و ...
این سیستم دو ارزشی رو مورد نقد و بررسی قرار دادید و در جای جای صحبت هاتون در مورد قطعیت و عدم قطعیت گفتید. و البته همیشه قطعیت رو به 0 و 1 نسبت دادید و عدم قطعیت رو به محاسبات کوانتومی. (من با این مخالف نیستم. فقط جهت یادآوری میگم):
امیدوارم قبول داشته باشید ما در واقعیت چیزی به قطعیت کامل نداریم، همیشه نزدیک به این یا اون داریم، حدود مرزی برای ما کافیه که بگیم به قطعیت رسیدیم
ولی واقعیت اینه که مرز مشخصی بین شما و دنیای خارج (مثلاً پوست و هوا یا محل تکیه بدن شما به صندلی و ...) نیست، یعنی در مقیاس کوانتومی دقیقاً نمیشه گفت که بسیاری از نقاط جزئی از شما هستند یا صندلی! یا حدفاصل انگشت شما با محیط دقیقاً مشخص نیست، یعنی از نظر قطعی مرز جسم و محیط دقیقاً یک خط یا هر چیز فاصلی که ما در ذهن خودمون درست کردیم نیست، این همون چیزی هست که اصل عدم قطعیت میگه و خیلی از ما عادت کردیم نادیده بگیریمشالگوریتم Hill Climbing (http://en.wikipedia.org/wiki/Hill_climbing) هم همینو میگه. عدم قطعیت توی این الگوریتم داد میزنه. بنده عرض کردم که با همین سیستم دودویی، داریم الگوریتم های فازی رو می نویسیم، یعنی چیزی که دیگه دودویی نیست و چند ارزشی هست. ما تو هوش مصنوعی، تابع Heuristic داریم که برامون عدم قطعیت رو فراهم می کنه. توی الگوریتم ژنتیک، عمل Mutation رو انجام میدیم (جهش ژنی) تا بگیم همه چیز از یک قانون خاص پیروی نمیکنه.
دقیقاً همین جاست که توابع رفتاری مغز، به وسیلۀ روابط ریاضی گوناگون (و پیچیده) قابل توصیف نیستند، به صرف شباهت رفتارها، نمیشه گفت پس از یک قانون مشخص پیروی میشه، ما معمولاً امور جدید را بر اساس آنچه قبلاً پذیرفتهایم باور میکنیم، ولی در خیلی از موارد ممکنه با باورهای یکسان، شرایط یکسان، فرهنگ های یکسان و ... رفتارهای متفاوت و نتایج غیرقابل تشخیصی که معقول! هم هستند از مغزهای متفاوت بروز کنه، پس عدم قطعیت در اینجا هم صادق هست؛
الگوریتم های هوش مصنوعی هم همینو می گن. اگه یک الگوریتم جمع و تفرق ساده رو اجرا کنید، 2+2 میشه 4. فردا هم 2+2 میشه 4. یک سال و صد سال بعد هم اگر الگوریتم رو اجرا کنید 2+2 باز میشه 4. اما شما یک الگوریتم ژنتیک رو روی یک مسئله دو بار پیاپی اجرا کنید؛ نتیجه هر بار متفاوت خواهد بود. چون از یک قانون مشخص پیروی نمیشه. Mutation رو چه حساب انجام میشه؟ منطق خاصی براش وجود نداره که بگیم در فلان شرایط یک جهش رخ بده و در فلان شرایط جهش ژنی نداشته باشیم. نه اینطور نیست. Mutation به همون دلیلی رخ میده که در طبیعت رخ میده. (عدم قطعیت)
اصلاً بزارید در مورد همون بحث پایه ای که خودتون مطرح کردید (http://barnamenevis.org/forum/showpost.php?p=1095505&postcount=14)، یعنی نظریه ماشین ها (Automata Theory (http://en.wikipedia.org/wiki/Automata_theory)) صحبت کنیم. اون مثالی که شما زدید فقط یک نوع، از چند نوع Automata بود. (سفسطه با نگاه کردن تنها از یک زاویه خاص به مسئله :لبخند:) وقتی درس های دوران دانشجویی رو جدی نمیگیرد همینه دیگه :چشمک:. چند نوع Automata داریم: DFA (http://en.wikipedia.org/wiki/Deterministic_finite_state_machine) و NFA (http://en.wikipedia.org/wiki/Nondeterministic_finite_state_machine) و PDA (http://en.wikipedia.org/wiki/Pushdown_automaton) و Turing Machine (http://en.wikipedia.org/wiki/Turing_machine) و چندتای دیگه که مربوط به بحث ما نمیشه.
DFA ها، پذیرنده های معین هستند که قطعیت دارند. (اون چیزی که شما دوست ندارید)
NFA ها، همون DFA ها هستند، اما قطعیت ندارند (اون چیزی که شما میخواید).
PDA ها، یک نوع Automata هستند که از هر دو نوع قبلی قدرتمند تر هست، چون دارای حافظه هست.
و اما ماشین تورینگ که شما مثال زدید، خودش چند نوع هست، که در حالت عادی وقتی میگیم ماشین تورینگ، منظورمون ماشین تورینگ قطعی هست (معین). ولی ماشین تورینگ غیر قطعی (نامعین) هم داریم (NTM (http://en.wikipedia.org/wiki/Non-deterministic_Turing_machine)).
خب پس تا اینجا مشخص شد، که ماشین تورینگی داریم که غیر قطعی هست.
اما حقیقت این هست که از لحاظ توانایی و قدرت، ماشین تورینگ قطعی با غیر قطعی هیچ تفاوتی نداره:
In particular, nondeterministic Turing machines are equivalent with deterministic Turing machines. This equivalency refers to what can be computed, as opposed to how quickly.
حالا که ماشین تورینگ غیر قطعی از لحاظ توانایی برتری نسبت به نوع قطعی خودش نداره، از همون نوع قطعی استفاده می کنیم اما میتونیم عدم قطعیت رو با Backtracking (http://en.wikipedia.org/wiki/Backtracking) فراهم کنیم. و Backtracking همون چیزی هست که توی الگوریتم های هوش مصنوعی زیاد باهاش سر و کار داریم. در نتیجه، Backtracking در هوش مصنوعی نیز یک نشانه دیگر از این هست که ما با همین سیستم 0 و 1 (آری و خیر)، عدم قطعیت رو نشون میدیم.
فقط زمانی می تونید بگید نظریه تورینگ دیگه جوابگو نیست، که بتونید برنامه ای بنویسید که نشه براش یک ماشین تورینگ طراحی کرد. اگر این کارو انجام دادید حتماً اسم خودتون رو در تاریخ ثبت خواهید کرد.
موفق باشید/
Saeed_m_Farid
دوشنبه 29 شهریور 1389, 00:06 صبح
... قرار نیست این آقای روبات به چیزی تظاهر کنه
منظور؟ به خانم ها توهین می کنید؟ یعنی فقط از عقل آقایون باید برای روبات عاقل و تصمیم گیرنده نمونه و الگو گرفت؟ یعنی خانوما عقل ندارن؟ شایدم منظورتون اینه که اگه روباتی تظاهر کنه پس آقا نیست، هان؟ یعنی خانوما متظاهر و دورو هستند؟ بذار بهش بگم ببینید وقتی با من کل کل کنید لنگه کفش ها منتظر شما هستند :لبخند:
***************
گذشته از شوخی، اگه منظورتون از سفسطه معنی بد و مصطلحش معادل مغلطه هست، اصلاً قصدم این نبوده و شاید منظورتون رو درست نگرفته باشم. تا اونجایی که من متوجه شدم شما به تست تورینگ اشاره کردید و بنده تعریفِ تست تورینگ رو این میدونم :
فرض كنيد شما در يك سمت يك ديوار (پرده يا هر مانع ديگر) هستيد و به صورت تله تايپ باآن سوی ديوار ارتباط داريد و شخصی از آن سوی ديوار از اين طريق با شما در تماس است. طبيعتاً يك مكالمه بين شما و شخص آن سوی ديوار میتواند صورت پذيرد. حال اگر پس از پايان اين مكالمه، به شما گفته شود كه آن سوی ديوار نه يك شخص بلكه (شما كاملاً از هويت شخص آن سوی ديوار بیخبريد) يك ماشين بوده كه پاسخ شما را میداده، آن ماشين يك ماشين هوشمند خواهد بود، در غير اين صورت (يعنی در صورتی كه شما در وسط مكالمه به مصنوعی بودن پاسخ پی ببريد) ماشين آن سوی ديوار هوشمند نيست و موفق به گذراندن تست تورينگ نشده است.
اگه اشتباه کردم، تصحیح کنید لطفاً. با فرض اینکه این تعریف درست باشد، منظورم این بود که درسته این مساله، خیلی باشکوه و رویایی بنظر میرسه ولی حدود نیم قرنی هست که هوش مصنوعی داره دنبال حل مسائلی کم اهمیت تر مثل پردازش صوت، تصویر، متون و دست خط و ... که بسیار بیشتر در زندگی روزمره ما نقش دارند، میچرخه و هر 2-3 سال یکبار ژاپن یک روباتی درست میکنه که دو تا پیشرفت نسبت به قبلی داشته و کمی باهوش تر و خوشگلتر شده! خداییش خودتون قبول دارین که اون روباتی که میخندید یا خنده و گریه رو تشخیص میداد و ... واقعاً احساس داشت؟ یعنی به معنایی که ما درک می کنیم اونم درک میکرد و تصمیم میگرفت؟ میدونم کارهای ابتکاری یا مشتق از توابع Heuristic هم از جدیدها! سر میزنه ولی میخوام بگم این بیشتر به درد فیلم های هالیودی و جراید کثیرالانتشار میخوره تا پیشرفت هایی که در نانوتکنولوژی و کوانتوم درپیشبرد علم و رقم زدن آینده، موثر هستند.
در مورد ماشین تورینگ غیرقطعی هم من درسهام رو خوب نخونده بودم و حق با شماست؛ ولی باز هم رو این نکته تاکید دارم که درسته هرچیزی با ماشین تورینگ حل میشه ولی حل مسائل طبیعی که ذاتاً فازی هستند، با همین سیستم 0 و 1 (آری و خیر) درسته امکانپذیر هست (با Backtracking و ...) ولی راه حل های فازی و الگوریتمهای همجنس (اگه یکی مثل آلن تورینگ در این زمینه بتونه نظریه جامعی بده و متحدشون کنه) مطمئناً بسیار ساده تر خواهند بود. برای مثال ما می تونیم زمین رو مرکز منظومه شمسی درنظر بگیریم و خورشید و سایر سیارات رو در مدارات فوق العاده پیچیده ای در گردش بدور زمین فرض کنیم، که معادلات بسیار پیچیده ای رو می طلبه (که فکر کنم فقط خود ارشمیدس باید بیاد حلشون کنه!) : تصور کنید فیزیک نجومی رو که بر این مبنا پایه گذاری شده باشه رو تا کجا میشه بصورتی بسط داد که به بن بست نخوره! ولی بجای اینکار تونستیم ذهنیت زمین مرکزی رو کنار بذاریم و علم نجوم منفجر شد. می ترسم بازم مثالم رو سفسطه فرض کنید ولی دیگه بهتر از این نمی توننم منظورم رو برسونم ببخشید. :خجالت: شایدم هر دو تامون داریم به یک قضیه از دو منظر متفاوت نگاه می کنیم و یکی دیوار می بینه یکی ستون!
در مورد نظریه داروین هم که جاش رو خالی دیدین و علاقمند بودین تو بحثمون بیاد:لبخند: باید عرض کنم که مغز انسان تنها ساختار هوشمند طبیعت که نیست! كار بر روی توسعه سيستمهای هوشمند با الهام از طبيعت (هوشمندیهای ـ غير از هوشمندی انسان) اكنون از زمينههای كاملاً پرطرفدار در هوش مصنوعی هست. الگوريتم ژنيتك كه با استفاده از ايده تكامل داروينی و انتخاب طبيعی پيشنهاد شده روش بسيار خوبی برای يافتن پاسخ به مسائل بهينه سازيست. به همين ترتيب روشهای ديگری نيز مانند استراتژیهای تكاملی (Evolutionary Algorithms) در اين زمينه پيشنهاد شدند. دراين زمينه هر گوشهای از سازو كار طبيعت كه پاسخ بهينهای را برای مسائل يافته مورد پژوهش قرار میگيره. زمينههايی چون سيستم امنيتی بدن انسان (Immune System) كه در آن بيشمار الگوی ويروسهای مهاجم به صورتی هوشمندانه ذخيره میشوند و يا روش پيدا كردن كوتاهترين راه به منابع غذا توسط مورچگان (Ant Colony) همگی بيانگر گوشههايی از هوشمندی بيولوژيك هستند.
****************
ضمناً من هیچ جا نگفتم که ماشین تورینگ رو باید بذاریم کنار! شاید این اتفاق روزی بیافته ولی روشهای ترکیبی یعنی گرايشهايی كه خودشون رو به حركت در چارچوب شناختی يا بيولوژيك يا منطقی محدود نكرده و به تركيبی از آنها میانديشند را آینده ساز این علم تصور (پیش بینی!) میکنم.
golbafan
سه شنبه 30 شهریور 1389, 09:49 صبح
سلام
من از این همه چیزی یادنگرفتم و به نظرم مشکلم علاوه بر کم هوشی این هست که هنوز سوالی برای این جوابها پیدا نکردم :متفکر:
احساس سردرد ... و فقط به خاطر شما تا آخرشو گوش دادم .
خيلي بي احساسي
من واقعا مبهوت شدم واقعا احساس كردم بهترين موزيك زندگيمو ميشنوم
فكر كنم موسيقي هايي كه ميگن توي بهشت پخش ميشه از اين نوع باشه (يكم كاملتر)
يعني اون موشيقي ها موسيقي خود انسانه...
eshpilen
چهارشنبه 14 مهر 1389, 09:03 صبح
این آهنگ رو چون قولش رو داده بودم میذارم: http://www.4shared.com/audio/m3XfIN1Y/enya.html
ربطش هم به کوانتم و کامپیوتر اینه که آدم رو میبره به ابعاد کوانتمی و فرمتش هم MP3 هست :لبخند:
راستی ببخشید بلندی صداش کم هست ولومتون رو زیاد کنید واسه گوش دادن.
حمید محمودی
چهارشنبه 14 مهر 1389, 13:42 عصر
این آهنگ رو چون قولش رو داده بودم میذارم
کار خودتونه؟ اطلاعات اثر رو نمیزارید؟ :لبخندساده:
eshpilen
چهارشنبه 14 مهر 1389, 18:30 عصر
اطلاعات نمیخواد اسمش (enya) رو جستجو کن پیدا میکنی.
ظاهرا خوانندش این خانم هستش: http://en.wikipedia.org/wiki/Enya
منم اطلاعات خاص بیشتری ندارم. این آهنگ و یکسری دیگه رو یه وقتی (چندین سال پیش) توی یه سایتی دیدم و دانلود کردم. یادمه پسوندش رو هم mid گذاشته بودن با اینکه فرمتشون mp3 بود!! شاید اشتباه کردن یا میخواستن از ترس پیگرد کپی رایت ماهیت اصلی آهنگ ها رو مخفی کنن.
این آهنگ علاوه بر اینکه میشه مدتی همینطوری گوش کرد و حالش رو برد، بدرد زنگ گوشی برای از خواب بیدار شدن هم میخوره. من مدتهاست صبح ها با این آهنگ از خواب بیدار میشم. آهنگش یه جوری هست که اصلا اذیت نمیکنه آدم رو، خیلی ملایم و دلنواز و روحیه دهنده هست اول صبح و شوک وارد نمیکنه! در عین حال براحتی در لحظه حداقل من یکی رو که بیدار میکنه. بذارید زنگ موبایل و تست کنید و اگر حال کردید به جونم دعا کنید :لبخند:
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-1404, Jelsoft Enterprises Ltd.