PDA

View Full Version : گفتگو: در مورد هوش مصنوعی2



Cancer
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391, 19:33 عصر
سلام سلام سلام.
نمی دونم از کجا شروع کنم. اهل مقدمه هم نیستم.
مغز انسان هر پیامی که بهش ارسال بشه رو پردازش می کنه. تمام پیام ها رو هم (فکر می کنیم) از جهانی که داخلش هستیم فرستاده می شه و مغز هم پردازش می کنه. دنیایی که داخلش هستیم، اسمش رو گذاشتیم واقعیت.
دو تا نظریه وجود داره:
1- انسان از جهان بوجود آمده (یعنی این جهان یا همون واقعیت انسان را بوجود آورده) که...
2- جهان از انسان بوجود آمده (یعنی این جهان یا واقعیت فقط درون ذهن انسان بوجود آمده اند) که...
نظریه اول که به ما ربطی نداره. یعنی زمینه ی تخصص ما نیست. برای فیزیکدان هاست.
می مونه نظریه دوم.
به راستی اگه انسان اینطوری که ما فکر می کنیم نباشه، یعنی مثلاً اگه در نظر بگیریم که فقط یه ماده ای باشه که ما اسمشو بذاریم مغز وجود داشته باشه، بعد کلی هم سیم و کابل و از این چیزا بهش وصل باشه و همین طور هم بهش پیغام فرستاده بشه و اون هم همین طوری پردازش کنه.
پیغام هایی که فکر کنه یک بدن انسانی داره، حواس پنجگانه، احساسات دیگه ای و داخل یک جهانی چند بعدی زندگی می کنه روی کره ی زمینی و (آب، خاک، هوا و...) در کنار انسانهای دیگه ای و قدرت اختیار و... داره فرستاده بشه.
مثل وقتی که خوابی می بینی که خیلی واقعیه. حالا اگه نتونی هیچ وقت از اون خواب بیدار بشی چطور می تونی فرق بین واقعیت و خواب رو تشخیص بدی؟
واقعا واقعیت چیه؟ فقط تفسیر علائم الکترونیکی توسط مغزه؟
پس می تونیم بگیم که ذهن واقعیت رو می سازه.
به قول یه فیلسوفی که اسمش یادم نیست، یه چی توی این مایه ها می گفت که:
اینکه ما یه چیزی رو ببینیم، با اینکه فکر کنیم که می بینیم فرقی نداره.

خوب حالا اگه واقعیت این باشه می تونیم با ارسال پیغام های دیگه ای واقعیت دیگه ای رو بسازیم حتی واقعیتی که قوانین فیزیکش هم با این واقعیتی که الان توشیم فرق کنه.
اگه بخواهیم همین طوری بریم جلو و هی واقعیتی را درون واقعیت دیگه ای بسازیم که تا بی نهایت ادامه پیدا می کنه. ولی اگه بیایم عقب و از واقعیت ها یکی یکی خارج بشیم تا چقدر می تونیم بیایم عقب؟ (تا بی نهایت؟) اگه بی نهایت نباشه به کجا می رسیم؟ به یه ماده ای که کلی سیم بهش وصله و همین طور داره بهش پیغام فرستاده می شه؟
آیا اون حقیقته؟ یا حقیقت جایی که این پیغام ها از اون جا می یان؟
(شاید بهتر بود عنوان تاپیک رو می ذاشتم هوش طبیعی. ولی این در صورتی درست بود که بشه ثابت کرد که مغز چیزی به غیر از یک پردازنده است. شایدم یه اسم دیگه. به هر حال فعلاً هوش طبیعی با هوش مصنوعی فرقی نداره.)
در مورد اون دو نظریه ای که بالا گفتم، احتمال اولی تقریباً منفیه.
اگه مثبت باشه این می شه که انسان بر اثر سیر تکامل و جهش و این حرفها بوجود آمده و اگر تمام انسان ها از بین بروند باز هم جهان پا برجاست که باز دوباره جهش دیگه ای توش رخ بده و این سری شاید موجودات باهوش تر از انسان را بوجود بیاره و تا بی نهایت.
و اینکه جهان بی نهایت است؛ اگه این بی نهایت را از بیرون ببینیم درون یک هیچی است، که این هیچی یعنی جایی که هیچ پیغامی از طرف اون به مغز فرستاده نمی شه.
برای مثال:
فرض کنید که شما تنها توی یه محیط کاملاً تاریک هستید (تاریکی 100%).
وقتی که داخل این محیط تاریک هستید چگونه می توانید ثابت کنید که: آیا محیط تاریک است یا اینکه چون شما چیزی را نمی بینید فکر می کنید که محیط تاریک است (یعنی هیچ پیغامی از محیط توسط بینایی به شما نمی رسه)

(تا اینجاش به چند تا فیلم فکر کردین که احتمالاً مهمترینش ماتریکس بوده. بقیه رو بریزین دور و فقط همین ماتریکس رو پس زمینه نگهش دارین).
سوال اینجاست که آیا حقیقت شکلی به غیر از واقعیت دارد؟ اگر جواب مثبت است، آیا مغز می تواند چیزی به غیر از واقعیت رو پردازش کند یا اینکه برای حقیقت هم می خواهد یک شکل واقعی پیدا کند؟

فعلاً همین.

تشکر.

IamOverlord
پنج شنبه 14 اردیبهشت 1391, 13:56 عصر
معمولا انسان دوست داره همه چیز رو ساده کنه که ساده تر بهش فکر کنه و درکش کنه، مثلا برای هندسه و منطق و ... ساده ترین و پایه ای ترین اصول رو پیدا کنه، یا زمان و مکان رو براش یه ظرفی در نظر بگیره یا ... کار های دیگه ای که نمونش زیاده.
اما می گم شاید قضیه به سادگی 1 یا 2 نباشه، بلکه ترکیبی از هر دو باشه، یعنی دنیای بیرون وجود داره و ما در اون به وجود اومدیم، اما واقعیتی که درک می کنیم عین دنیای بیرون نیست بلکه یه حالت خیالی و محدود تری از اون رو می فهمیم.
دنیا رو یه دریا در نظر بگیر. و انسان رو یه موجود گرد با یه دم توی دریا. فرض کن چشم نداره که دم خودش رو ببینه یا دم بقیه رو و .. اصلا به هر دلیلی دم خودش رو احساس نمی کنه، اما احساسات دیگه ای از اون دریا داره، واقیت رو مغزش جور دیگه ای تفسیر می کنه از دریا. و هر چی که در دریا کشف می کنه در اصل توی تخیلات خودش کشف می کنه. که این تخیلات بر اساس اون دریایی بوده که واقعا توشه...
ما انسان ها شاید در این دنیا این طوری زندگی می کنیم. حتی شاید اون دم روح باشه! یا تصور اون موجود از دریا، اسمش دنیای مادی باشه، و دنیای حقیقی یه دنیای فقط مادی نباشه، اما وجود داره و تخیلی نیست و حقیقت اونه. اون هم قوانین خودشو داره...

D_AliJamshidi
یک شنبه 14 خرداد 1391, 13:58 عصر
به این مثال خوب فکر کنید.
هر انسان را مثل یک نرم افزار فرض نمایید که در یک سیستم عامل در حال اجرا است.
این نرم افزار برای هر عملی وابسته به سیستم عامل است و باید برای آن عمل از سیستم عامل درخواست نماید. در واقع انسانها مدام در حال آرزو کردن هستند. وقتی من آرزو میکنم دستم حرکت کند، خدا آن را حرکت می دهد ولی چون این آرزو همیشه برآورده شده، فکر میکنم با اختیار من دستم حرکت می کند.
در یک کامپیوتر نرم افزارهای متعددی در حال اجرا هستند که به نظر می رسد از هم متمایزند. ولی واقعیت این است که یک پردازنده در حال اجرای همه آنهاست. پس می توان انسانها را بخشی از خود خدا دانست. (خدا روح خود را در انسان دمید). ماجرای بر دار شدن حلاج را که شنیده اید. ( بانگ انا الحق).
در این صورت بی ربط نیست اگر همه انسانها را یک روح واحد بدانیم. حتی اشیائ به ظاهر بی جان هم بخشی از جلوه خداوند هستند. آیا می توانید بگویید که موج آفریده دریا است. یا بهتر است بگوییم موج جلوه ای از دریاست. به طور کلی جهان هستی همان خداوند بزرگ است.
مدتها به این مسائل فکر میکردم و این مثالها به ذهنم رسیدند. امیدوارم مفید بوده باشند.