PDA

View Full Version : چگونه برنامه نويس شدين !



vbhamed
یک شنبه 26 شهریور 1391, 09:15 صبح
سلام

اين تاپيك تنوعي در تالار برنامه نويسي وي بي هست و قراره چيزي كه باعث شد هر كدوم ما برنامه نويس بشيم رو تعريف كنيم، اول هم از داستان خودم شروع مي‌كنم كه فكر كنم براتون جالب باشه و مخصوصا قدر امكانات خودتون رو بدونيد

قضيه مال سالها پيش هست، من اولين بار كامپيوتر رو در دوران راهنمايي ديدم، اونموقع اصلا كسي كامپيوتر نداشت، مدرسه ما يك نفر مهندس آورده بود كه اونم كامپيوترش رو آورد مدرسه تا به ما نشون بدن، قيمت كامپيوتر هم يادمه 150 هزار تومن بود كه البته اونموقع خيلي زياد بود، هدف هم راهنمايي بچه ها براي انتخاب رشته تحصيلي آينده و شغل بود، خلاصه اونم يه توضيحاتي داد و چند تا بسم ا... افكت داده شده با نرم افزار گرافيكي IA (يادش بخير) برامون گذاشت كه كلي ذوق مرگ شديم ! :لبخند:

خلاصه اين گذشت و رفتيم دبيرستان و اونجا درس كامپيوتر داشتيم و در حقيقت اولين آشنايي واقعي من با كامپيوتر و برنامه‌نويسي با هم از اينجا شروع شد

اونموقع زبان برنامه نويسي GWBasic درس مي‌دادن ! اما معلم ما كه هميشه دعاش مي‌كنم به ما QBasic ورژن 1 رو درس داد (كلي پز مي‌داديم :گیج:)
هيچ كدوم از مدارس كامپيوتر نداشتن ولي يادمه يه آزمايشگاه مركزي تو شهر داشتيم كه اونجا هفت هشت تا كامپيوتر مدل 286 (بله 286 نه پنتيوم 4) داشت كه مانيتورشون سياه و سفيد بود و كيس هم به صورت افقي زير مانيتور بود، ازين درايوهاي فلاپي 5.25 اينچ بزرگ هم داشتن !!!

ضمنا الان مثلا سرعت كامپيوترها 3000 مگاهرتز هست، اونموقع كامپيوترهاي ما 20 مگاهرتز بود، تازه يك دكمه رو كيس بود كه اين سرعت شگفت انگيز رو به 10 مگاهرتز كاهش ميداد نكنه به سيستم فشار بياد (انگار كولر آبيه !!!!!!) :قهقهه:

نكته جالب تر اينكه كامپيوترها هارد ديسك نداشت !!! :متعجب: و ما يك ديسكت داشتيم كه سيستم عامل داس 6 روش بود و همچنين نرم افزار Qbasic ورژن 1 كه سيستم هم از روي ديسكت بوت مي‌شد هم Qbasic رو اجرا مي‌كرديم هم برناممون رو روش ذخيره مي‌كرديم

از همه جالبتر اينكه با توجه به وقت كلاس و اينكه دو نفري پشت هر سيستم مي‌نشستيم، هر نفر در هفته فقط 22.5 دقيقه وقت كار با كامپيوتر داشت !!!! :گریه: (كلي بيل گيتس بوديم)

من در همون جلسه اول علاقه وافري به كامپيوتر پيدا كردم و تا هفته بعد روز سه شنبه كه كلاس عملي ما بود ديگه سرم درد گرفته بود و لحظه شماري مي‌كردم، به همين دليل خيلي زود پيشرفت كردم و تو كلاس نمونه شدم و حالا ديگه پشت يك سيستم 386 با مانيتور رنگي مي‌نشستم (ديگه آخرش بود !!!)، با درس معلم هم كاري نداشتم چون خودم مباحث پيشرفته تر رو قبلا مي‌خوندم و به كتاب درسي اكتفا نمي‌كردم، حتي يادمه كلاس ما از 4 تا 4.45 دقيقه بود ولي وقتي بچه‌ها مي‌رفتن من و معلم و مسؤول سايت گاهي تا ساعت 9 شب مي‌نشستيم پاي كامپيوتر

خلاصه اون سال هم گذشت و حدودا 3 سال بعد يعني فكر كنم سال 74 يك كامپيوتر خريديم 670 هزار تومن كه سي دي درايو نداشت (اصلا سي دي نبود اونموقع)، هارد ديسكش هم 1.7 گيگابايت بود كه ما مي‌گفتيم اين دره هست و پر نميشه !!! و اون رو به 5 پارتيشن مجزا تقسيم كرديم 150 مگابايت و 200 و ...
روش هم اوايل كه داس 6.22 نصب بود بعدش ويندوز 3.1 اومد بازار و آفيس نمي‌دونم 91 بود يا چيزي ديگه
بعدها كه ويندوز 95 اومد از روي 27 عدد ديسكت به زحمت نصبش كرديم :خجالت: و .... بگذريم

برادرم يك كار تايپ پايان نامه از دوستش قبول كرد كه تو خونه ما واسه اينكه كي بشينه تايپ كنه با هم رقابت داشتيم !!!!!

حدود يكسال بعد برادرم يك مغازه خدمات كامپيوتري تو شهر باز كرد كه ميشه گفت سومين مغازه شهر بود، با كار تايپ و فروش كتاب !!! و نرم‌افزار شروع كرديم، اول كار ما چند تا ديسكت 1.44 مگابايتي نرم‌افزار داشتيم كه يعني ديگه بانك نرم‌افزار بوديم، يك ديسكت داشتيم كه روش 30 تا بازي بود !!!

يك چيز جالب ديگه اينكه تازه سي دي و سي دي درايو تو بازار اومده بود كه سازمان پژوهشهاي علمي صنعتي خواست از ما بخره، ما هم از تهران يك عدد سي‌دي خام طلايي براش خريديم 15000 تومان !!! و 45000 تومان هم پول رايت داديم شد 60000 تومان !!!! و يك سي دي درايو 1x هم گرفتيم 200000 تومان !!!!! :متعجب:
البته با پول اونموقع و دقت كنيد كه اجاره مغازه اي كه ما داشتيم نزديك 40000 تومان بود و الان اجاره اون مغازه بالاي 1 ميليون تومان هست

ما بعدا خودمون هم سي دي درايو خريديم و 3 تا سي دي نرم افزار داشتيم كه يعني ديگه تو استان تك بوديم، حتي خدمات كامپيوتري هاي شهرهاي ديگه هم از ما نرم افزار مي‌گرفتن

بعدش هم رايتر 2x خريديم 400 هزار تومن كه چون بافر نداشتن، موقع رايت اگر ماوس رو تكون مي‌دادي سي دي خام 5 هزار تومني مي‌سوخت، وقتي يك نفر ميومد يك رايت سي‌دي سفارش مي‌داد اگر مثلا 3 نفر جلوتر از اون بودند بهش مي‌گفتيم برو پس فردا زنگ بزن تا بهت بگيم حاضره يا نه !!!!!! :لبخندساده:

من برنامه نويسي رو به صورت تفريحي با Qbasic 1 بعد 4.5 و بعد 7 انجام مي‌دادم (اصلا پروژه نبود)، هر چند ماهي يكبار شايد يك پروژه دانشجويي ميومد و يك نرم افزار هم براي خود مغازه نوشتم كه ليست نرم افزارهامون كه روي ديسكت بود رو داشته باشيم كه چند ماه زمان برد و يك نسخه از اونم به يك نفر فروختم 20 هزار تومان تازه به اسم خودش !!!

بعد از QBasic يكبار كنجکاو شدم زبان C رو امتحان كنم و يك كتاب گرفتم و اينقدر برام جالب بود كه كتاب رو دستم گرفتم 100 صفحه خوندم و بعدش رفتم سراغ C و C++‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ و البته خيلي از كارها تو زبان C سخت تر از QBasic بود اما وقتي برنامه رو مي‌نوشتي سرعت اجراي بسيار بالاي اون تمام خستگي رو از تنت در مي‌آورد :بوس:

خلاصه تو C هم خيلي پيشرفت كردم و تمام مباحث اشاره گرها، شيء گرايي و چند ريختي و ارث بري و ... كه بعضي ها شون تو ويژوال بيسيك هم نيست رو به صورت حرفه‌اي كار كردم

بعد از اون و با آمدن ويندوز 3.1 رفتم سراغ ويندوز و ويژوال بيسيك ورژن 3 رو شروع كردم و بعدش VB4
با آمدن ويندوز 95 و 98 هم ويژوال بيسيك 6 كه تا الانم ادامه داره و البته ارتقاء از vb4 به vb6 مثل ارتقاء از vb6 به دات نت بود، همه پروژه ها دوباره نويسي شد

تازه بعد از چند سال اينترنت اومد، يادش به خير، ارتباط با يك دستگاه خارجي از طريق پورت پارالل رو 2 - 3 سال دنبالش بودم پيدا نمي‌كردم به محض اينكه اينترنت اومد و جستجو رو ياد گرفتم، سر 5 دقيقه پيدا شد كلي تاسف خوردم چون اونموقع يا كسي بلد نبود يا اگر هم بلد بود ياد نمي‌داد

در اين بين نرم افزارهاي سفارشي زيادي هم نوشتم كه اوايل گاها يكسال طول مي‌كشيد ولي به مرور زمان سرعت خيلي بالاتر رفت

بعد از اين مدت هم جريان سربازي و دانشگاه و ... پيش اومد ولي همچنان من VB6 رو ادامه دادم

الان هم كه به لطف خدا پيشرفت كرديم و چند سالي هست كه شركت برنامه نويسي داريم و مشغول هستيم

الان 16 سال از اون روزي كه مغازه رو باز كرديم مي‌گذره فقط چيزي كه مي‌خوام بگم اينه كه كار و كار و كار، كلي شبها بود كه من آرزو مي‌كردم يك ذره بخوابم ولي علاقه به كار و برنامه‌نويسي نمي‌ذاشت ناگهان مي‌ديدم دارن اذان صبح رو مي‌گن، هر كي توكل كنه و تلاش كنه به همه چي مي‌رسه حتي اگر امكانات مالي كمي داشته باشه و هوش زيادي هم نداشته باشه و ضمنا هيچ راه ميانبري در اين مورد وجود نداره و بايد فقط تلاش كرد :چشمک:

++Hichkas
یک شنبه 26 شهریور 1391, 10:07 صبح
بسم رب المهدی(عج)
سلام
چقد داستاننتون جالب بود و با نمک کلی خندیدم :لبخند:
آفرین چه پشت کاری داشتین کاش منم یکم از پشت کار شما رو داشتم خیلی برام جالب بود هدفتون رو مشخص کردین تا آخرش دارین میرین اما من با اینکه هدف دارم همتم کم خیلی کم

m.4.r.m
یک شنبه 26 شهریور 1391, 10:24 صبح
اون موقع من اول دبیرستان تازه قبول شده بودم که بابام یه کامپیوتر خرید اما زمان ما ویندوز 98 و ملنیوم بود و همراه با داس به قول دوستمون تو مدرسه دوم هنرستان ما برنامه نویسی Qbasic و Pascal رو کار می کردیم وقتی کد هاشو نگاه می کردیم می گفتیم یا علی اینا چیه باید حفظ کنیم ؟ چقدر زیاده وقتی اجرا میکردی میدی یه برنامه ساده ماشین حسابه کف می کردیم خلاصه تو نوشتن یه الگوریتم ساده تو مدرسه منت اینو اونو می کشیدیم الگوریتمی بنویسید که حقوق ماهانه یک کارمند را حساب کند انگار خاک میریختن سرمون .... خلاصه اومدیم سوم هنرستان ویژوال بیسیک 6 رو بهمون یاد دادن فرم و msgbox و در این حد معلممون یادمه یه پروژه داد برنامه خیلی ساده 118 رو بنویسید آقا عزا گرفته بودیم که خدایا چیکار کنم اون موقع یه رفیق داشتیم این مخ برنامه نویسی بود داییش برنامه نویس بود ازش یاد گرفته بود اون موقع 2000 تومان دادم بهش برام یه برنامه بنویس آقا نوشت و تحویل دادیم بعد ها که دیپلم رو گرفتیم و رفتیم کاردانی علاقه زیادی به برنامه نویسی پیدا کردم اما حالم از C بهم می خورد چون همه درس ها C می خوندیم اونم چی ؟ برنامه بنویسید که فلان کند فلان نکند خیلی بدم میومد از این مدل برنامه ها بعدش تصمیم گرفتم برا خودم تو ویژوال بیسیک دفتر تلفن بنویسم برنامه ای که اکثر برنامه نویس ها اولین برنامشون همین برنامه بود خلاصه نوشتیم و کلی ذوق و شوق بعدش delphi رو هم تو دانشگاه خوندیم و دلفی رو هم یاد گرفتیم که فهمیدم فرقش با ویژوال بیسیک فقط توابعش هست که اون با پاسکال نوشته میشه و این با بیسیک .... سرتون رو درد نیارم به قول دوستمون اون موقع حالا زمان ما خوب بود سی دی رایتر 50.000 تومان بود ولی هر کسی کامپیوتر نداشت چه برسه به سی دی رایتر . یادمه شاگرد اول مدرسمون دلم براش می سوخت برنامه نویسیش خیلی خوب بود باباش پول نداشت کامپیوتر بخره کد ها رو می نوشت رو کاغذ خط به خط خودش کامپایل می کرد خلاصه ما کارشناسی هم که رفتیم برنامه نویسی C# , VB.net , SQL رو هم یاد گرفتیم . جاوا رو هم تا حدودی بلد شدیم . اما هیچ وقت از این vb6 دل نکندم چون واقعا برنامه خوبی هستش که خیلی باهاله حال می کنم باهاش تا حالا هم چند تا برنامه واسه مشتری ها نوشتم و دادم اما زیاد تفریحی می نویسم و دوست دارم یاد بگیرم چون هرچی بلد باشی بازم کمه یادمه اولین برنامه دیتابیسمو یه جاهایی گیر کرده بودم یه پروژه پیدا کردم 2 ماه آنالیزش کردم تازه فهمیدم باید چیکار کنم چقدر لذت بخشه وقتی به نتیجه میرسی تو کد نویسی اما چقدر بده وقتی جواب نگیری . خلاصه الان گلیم خودمونو از آب میتونیم بکشیم بیرون کار سختی نیست دل نترس میخواد و دل زدن به دریا کد ها رو بالا پایین کردن و یاد گرفتن . اینم انشای بنده

vbhamed
یک شنبه 26 شهریور 1391, 14:39 عصر
سلام

از دوستان ديگه هم خواهش مي‌كنم خاطرات و تجربياتشون در اين مورد و اينكه چطور برنامه نويس شدن رو اينجا درج كنند

Veteran
یک شنبه 26 شهریور 1391, 15:21 عصر
سلام.خب منم یکمی بگم//

خیلی وقت پیشا منم خواستم ی کامپیوتر بگیرم.اما متاسفانه هیچی ازش نمیدونستم فقط اینو میدونستم که چیزی به اسم کامپیوتر هست

1/2 ماهی دنبال ی کامپیوتر بودیم بالاخره با یکی از دوستان صحبت کردیم که اگه میتونه اسم ی چندتا قطعات سخت افزاری به ما بگه بریم سراغش ببینیم هست یا نیست

اونم بعد چندروز ی لیستی از قطعات رو به ما داد و ما رفتیم پیش ی فروشنده ای صحبت کردیم گفتش که میشه اینقدر منم که خبر نداشتم داره گرون میده یا ارزون فقط میگفتم مشکلی نست..
اونم تا تونست به ما جنس الکی و گرون داد.خدا خفش کنه/

خلاطه بیعانه دادیم گفت 3 روزه دیگه اماده میشه بیا ببرش..... بعد 3 روز رفتیم سیستمو تحویل گرفتیم منم که چیزیی بلد نبودم بعد گفتم که حالا کی وقت دارین بیاین خونه نصبش کنین

بعد یارو تعجب کرد گفت خودت اوکی کن دیگه.. منم ی بهونه اوردم گفت هاجی باید بیاین خونه روشنش کنین سالمو صحیح به ما تحویل بدین.خلاصه با کلی جرو بحث راضی شد که بیاد.

ماهم رفتیم خونه نصب کرد و روشنش کرد...

بعد سریع به برادرم گفتم بپر ی بازی بخر بیار.رفت بازی رو خرید اورد دادم یارو واسم نصب کرد...

از اون شب به بعد بدبختی های من شروع شد.....

روزه بعد کلی خوشحال بودم که اره منم کامپیوتر دارم ساعت 6 صبح پا میشدم روشنش میکردم.

چیزی هم که بلد نبودم فقط میرفتم از این درایو به اون درایو.

هر روز روزی 2/3 بار پول اژانس میدادم میبوردمش ی جایی که واسم درستش کنین.

اخه همش خرابش میکردم.

تا 5/6 ماه وضع ما اینجوری بود هرروز ی بلایی سرش میاوردم میبردم بازار درستش مکیردم میاوردمش...

بعد این مدت یکم راه افتادیم خرابی ها کمتر شد..اما بازم هفته ای 1/2 بار پول میدادم ویندوز عوض کنن واسم....

بعد با یکی از دوستان قدیمی برخورد کردیم اسمش میلاد بود اون خیلی وقت بود که سیستم داشت.

شمارشو گرفتم هر ساعت بهش زنگ میزدم اینجوری شده اونجوری شده چیکار کنم

چیکار نکنم.......

ی مدت هم به این صورت بود.....

تا خلاصه تجربه کسب کردیم و روز به روز اوضامون بهتر شد

بعدش کم کم پامون به دنیای اینترنت باز شد...

اینجا هم ما کلی مشکلات داشتیم

با دیال اپ وصل شدیم به اینترنت روز 2/3 تا کارت اینترنت میخردیم.ول میچرخیدم توی اینترنت تا 1 سال به این شکل بود توی این 1 سال 1000 بلا سرم اومد

ویروس تروجان و .......

توی این 1 سال به برنامه هایی نیاز داشتم مه باید پول زیادی بابتشون میدادم.بعد از این 1 سال تصمیم گرفتم برم سمت برنامه نویسی

اولش با پاسکال کار کردم.اما دیدم فایده نداره اومدم سمت ویژوال بیسیک کلی دردسر داشتم باهاش.

نمیتونستم درک کنم کد هارو با هزاران بد بختی یک برنامه رو که خیلی ساده بود رو مینوشتیم...

خلاصه روز به روز با خودم کار کردم کار کردم برنامه الکی مینوشتم تا اینکه اوضاع بهتر شد میتونستم کدهارو راحت درک کنم برنامه هارو تحلیل کنم ...

طی این مدت با دوستان کار کردیم به جاهای خوبی رسیدیم.بعد به دنیای وی بی دات نت پا نهادیم 2005 سینتکس یکی بود اما مشکلم ابزار های جدید بود که طی 2/3 ماه باهاشون اشنا شدم.....
بعد ها به سمت سی شارپ رفتم اما زیاد کار نکردم توی وی بی خیلی بهتر کار مکیردم و تا الان هم دارم کار میکنم.
البته در کنارش هم سی شارپ کار میکنم.
تا این مدت هم چندین پروژه گرفتم که شکر خدا خوب بوده تا بعد ببینیم چی میشه.

SlowCode
یک شنبه 26 شهریور 1391, 16:20 عصر
ماجرای آقا حامد خیلی جالب بود.
ولی بر عکس شما زمان ما کامپیوتر خیلی زیاد بود(حدودا 3 سال پیش) راستش ما چند سال بود که کامپیوتر داشتیم ولی حتی اسم برنامه نویسی رو هم نشنیده بودم، یه تشکلی بود که منم به اونجا میرفتم، بعد یه روز گفتن که چندتا کلاس برگزار میکنیم (کامپیوتر مقدماتی و پیشرفته) منم گفتم خوب مقدماتی رو میدونم برم پیشرفتش ببینم چیه.
رفتم سر کلاس یه نفر داشت کد "برنامه ای بنویسید که عدد ورودی را گرفته و بگوید که فرد است یا زوج؟" رو مینوشت، منم تو دفتر نوشتمشون و بعد کلاس توی خونه...
اولین چیزی که نوشتم این بود:
Msgbox "Hello"
وای نمیدونین وقتی اجرا شد چقدر ذوق کردم!!:گیج: گفتم پس منم میتونم:تشویق:
بعد دنبالش رو گرفتم، اولش کدها خیلی برام گنگ بودن ولی بعد یه مدت با وی بی انس گرفتم و 2 سال بعد تو دبیرستان کتابها رو دیدم و کلی خندیدم.:قهقهه:، توی کلاس وقتی دیدم معلممون چیزی نمیدونه، یه چندتا از برنامه هام رو بهش نشون دادم و اینطوری شد:متعجب:، بعد بهم گفت که بیا درس بده و بعد از اون درس رو من میگفتم و پول رو ایشون:لبخند:

خلاصه داستان ما هم با msgbox شروع شد، ولی انصافا خیلی کیف می کردم، هی می پریدم هوا.:متفکر:

IamOverlord
یک شنبه 26 شهریور 1391, 19:59 عصر
سلام.

منم سال اول ابتدایی یادمه کامپیوتر رو از نزدیک دیدم و دوم ابتدایی که بود دیدم دخترخاله هام با کامپیوتر ور می رن، منم اصرار کردم که یه کامپیوتر داشته باشم...

گرفتیم و این قدر بازی کردیم و کلا پدرشو در آوردیم که هر یه مدت یه بار یه مهندس کامپیوتر باید می اومد ویندوز عوض می کرد...

از اون موقع تا پنجم ابتدایی همش دوست داشتم ببینم این پنجره ها رو چه طور می سازن... ما هم یکی بسازیم... این عکس ها... این بازی ها... خلاصه همه چی... موضوع جالبی بود...

وقتی مثلا یه پوشه می ساختم و اسمش رو اونی که خودم می خواستم می ذاشتم و عکسش رو عوض می کردم و ...

خیلی کیف می کردم احساسی که مشابهش رو بعدا تو برنامه نویسی تجربه کردم...

تا این که وقتی هنوز جوجه بودم رفتم یه مغازه ای که همیشه ازش بازی می گرفتم بهش گفتم می خوام این کارارو کنم، طرف یه CD نشون داد دلم قل قل کرد...

البته می گفت که اینا رو بلد نیستی و به دردت نمی خورن...

آخرشم با اون CD که مجموعه از زبان های برنامه نویسی بود نتونستم کاری کنم ولی این قدر دوستش داشتم که حتی یادمه شبای اول باهاش می خوابیدم...

تا این که بالاخره رفتم اول راهنمایی و دیدم تو طرح درسیمون برنامه نویسی هست... فهمیدم که می خوان QBasic یاد بدن... رفتیم انقلاب و یه کتاب QBasic خریدم...

یادمه شبا همیشه رنگ دیوارای خونه آبی بود به خاطر این QBasic... یادمه یه روزی وقتی فایل exe تحویل گرفتم و بیرون QBasic اجرا کردم خیلی حال کردم باهاش...

ما که کل کتاب رو 6 ماهه خوردیم... اما تو مدرسه مون ۲ سال اونو درس دادن... این قدر با سرعت کم که منم جای بچه ها بودم چیزی نمی فهمیدم...

و در آخر هم به اندازه ی مطالبی که من تو کتاب خونده بودم نشد...

ما زود تر رفتیم سراغ VB6 تا این که سال سوم راهنمایی به بچه ها VB6 درس دادن... منم این قدر تو کلاس ازم تعریف می کردن که از حال خودم خارج می شدم!!!

اما هیچ وقت به net. دلبسته نشدم! دیگه دیگه...

سال اول دبیرستان ++C درس می دادن و ما هم دوباره شروع کردیم که چیزای جدیدی یاد بگیریم غیر از Basic ... رفتم Assembly رو هم شروع کردم به یاد گیری...

همیشه هم برام سوال بود که اگه Assembly قدرتمندتره پس چرا برنامه هاش شبیه DOS هستن...

چرا بعضی فایل های exe برنامه هاشون DOS ای هست و یه سری دیگه Windows ی و گیج شده بودم...

خلاصه اون سال واسه پروژه ی مدرسه یه زبان برنامه نویسی فارسی ساختم که کدش به کد TASM تبدیل می شد...

آخرش هم کاری کردن اشکمو در آوردن!... با وجود سورس کد انتقاد های نا به جا می کردن...

بالاخره فهمیدم که TASM به درد نمی خوره چون ۱۶ بیتی هست و رفتم سراغ Assembler های دیگه و به نوشتن برنامه های تحت Windows با Assembly امیدوار شدم...

سال دوم دبیرستان یهو رویه عوض شد و گفتن برنامه نویسی Web کنیم...

تو برنامه نویسی Web آن چنان سریع پیش رفت نکردم اون بعد از این که سال تحصیلی تموم شد... تو این تابستون خیلی چیزا از PHP یاد گرفتم...

از اون سال اول دبیرستان هنوز هم می خوام یه کامپایلر بسازم دوباره... امیدوارم چند نفر آدم پایه پیدا بشن...

موفق باشیم هممون!

ali-a2
دوشنبه 27 شهریور 1391, 01:34 صبح
من که هنوز برنامه نویس حرفه ای نشدم ولی منم خاطرمو تعریف کنم !!!

داستان کامپیوتر داشتن ما بر میگرده به 12 سال پیش که یه سیستم گرفتیم که اون موقع تو نوع خودش بی نظیر بود ! (گرافیک : 32 ، رم : 64 ، هارد : یادم نیس هر چی بود زیر 100 بود ) :لبخند: قشنگ یادمه وقتی خاموشش میکردی خود کامپیوتر خاموش نمیشد و باید با کلید پاور میزدم تا خاموش شه ! داستان داشتیم باهاش اصن !

گذشت و گذشت ما اوایل همه کاری با کامپیوتر میکردیم جز برنامه نویسی ! بعد چند سال دیدم این سیستم خیلی داغونه اصلا نمیشه هیچ کاری باهاش کرد ، رفتم یه سیستم دیگه گرفتم که زیاد بد نبود هنوزم دارم ازش استفاده میکنم !

بگذریم !

هر کی میدیدیم میگف برنامه نویسی از همه چی تو کامپیوتر بهتره منم مشتاق شدم ببینم چه هست اصن ! ، تو همین فروم عضو شدم و شروع کردم به یادگرفتنش ! من کلا 6 ماهه برنامه نویسی میکنم اونم فقط با Vb6 ولی تو همین شیش ماه همون جوری بچه ها گفتن شب تا صبح ، صبح تا شب مینشستم پشت کامپیوتر و فقط کار میکنم هنوز خیلی کار دارم تا به جایی برسم ، یادمه اولین چیزی که یاد گرفتم همین جوری Msgbox بود اولین برنامه ایم که نوشتم یه برنامه بود وقتی باز میشد یه دفعه با هم 200 تا Msgbox باز میشد :لبخند: کلا خیلی حال میکردم با اون برنامه !! کلی ذوق میکردم بازش میکردم ! :کف::لبخند:

یه عده میگن هنوز وقت داری ولی خودم میگم که امسال که امتحان نهایی بعدش که کنکور و بعدشم دانشگاه ، خیلی دیر شروع کردم :اشتباه: Vb6 هم که دیگه آینده نداره هنوزم موندم زبون بعدی که انتخاب میکنم چی باشه ولی خیلی چیزایی که تو همین Vb6 یا گرفتم مدیون همین سایتم .

منم مثه خیلیا با Msgbox شروع کردم ولی همون برنامه اولی که نوشتم کیفش از همه بیشتر بود ! عجیب ذوف کردم پاش !

MohammadGh2011
دوشنبه 27 شهریور 1391, 12:35 عصر
بسمه تعالـــــــــــــــي
سلام عليکم
خاطرات دوستان خيلي جالب بودن و اما داستان من..

سالها پيش که کامپيوتر گرفتم اصلا نميدونستم زبان برنامه نويسي يعني چي،يعني تا حالا اسمش رو هم نشنيده بودم ! و بيشتر به خاطر بازي کردنش گرفتم و خيلي بازي ميکردم انواع بازي ها که واقعا يه استادبازي بودم و ... يادش بخير.:قلب::لبخندساده:

و به خاطر اينکه به اينترنت وصل شدم با Dial Up ؛بيشتر به دنياي کامپيوتر علاقه پيدا کردم
و کم کم با بعضي از نرم افزارها کار کردم و فکر ميکردم که فقط مايکروسافته که برنامه توليد ميکنه ولي نميدونستم تنها ميکروسافت نيست که نرم افزار توليد ميکنه و زبانهاي برنامه نويسي هم هستن که عموم مردم ميتونن اين کار رو انجام بدن .تا اينکه وارد هنرستان شدم به خاطر علاقه ي زيادم به دنياي کامپيوتر.

ترم اول که زبان برنامه نويسي نداشتيم ولي ترم دوم ما کتابي داشتيم به نام ويژوال بيسيک،قبل از اينکه استاد اين کتاب رو درس بده من vb6 رو رو سيستمم نصب کردم و تو خونه مثال هاي اين کتاب رو تمرين ميکردم و مينوشتم کلي هم خوشحال ميشدم.:تشویق::قهقهه::لبخند::ق لب::تشویق:

من برنامه نويسي رو خيلي دوست داشتم و تو اين درس تو کلاسمون حريف واقعي نداشتم؛ولي برعکس من بقيه ي بچه ها اصلا اين درس رو دوست نداشتند و پروژه هايي که استاد ميداد ما انجام بديم ،بچه هاي کلاس از من ميگرفتن .جالب اينجاست که بچه هاي کلاس ما واقعا هيچ علاقه اي به برنامه نويسي نداشتند و از ويژوال بيسيک به شدت ناراضي بودند به همين دليل پروژه هايي که استاد داده بود و براي جلسه ي بعد ميخواست تعدادي از بچه ها تو همون جلسه که استاد قراره ببينه از رو من يا از رو ديگران کپي ميکردند و حتي بلد نبودند رنگ کامندها رو تغيير بدن تا استاد نفهمه که کپي کردند ؛ اون رو هم من انجام ميدادم.:قهقهه:
البته تو کلاس ما از نظر برنامه نويسي يکي من حرفه اي بودمو يکي هم دوستم که الان سايت زده و پروژه هاي برنامه نويسي انجام ميده ديگه هيچکدوم از 26 نفر کلاسمون دنبال برنامه نويسي نرفتند فقط ما دونفر.

حتي تابستون هم من از ويژوال بيسيک دست برنميداشتم و استادهامون هم از من توقع زيادي داشتند؛تا اينکه بعد از گرفتن اينترنت پرسرعت من تو اينترنت دنبال مطالب مفيد بودم که نميدونم با چه جست و جويي من اين سايت رو پيدا کردم و اي کاش زودتر با اين سايت يا سايت هاي شبيه به اين آشنا ميشدم ... :متعجب::ناراحت:

و از اون موقع تا حالا که عضو اين انجمن شدم چيزهاي زيادي ياد گرفتم و تصميم گرفتم که زبان هاي برنامه نويسي ديگه اي روهم ياد بگيرم و در کنار اين دوستان بزرگوار بمونم و برنامه نويسي کنم.

مو فق و پيروز باشيد.

IamOverlord
دوشنبه 27 شهریور 1391, 23:32 عصر
داستان های بچه ها چه قدر رمانتیکه...!

setroyd
دوشنبه 27 شهریور 1391, 23:52 عصر
من از برنامه نویسی متنفر بودم . تو کلاس بود سال سوم کارو دانش بودم که همون موقع تدریس میکردن برنامه نویسی vb6 رو منم خوشم نمیومد همش سر کلاس شلوغ میکردمو گوش نمیدادم یه شب گفتم بزار ببینم میتونم چیزی بفهمم یا نه خوندم از رو کتاب و تو 3 هفته زدو خوشم اومد رفتم واسه امتحان تو منطقه نمره 19 هو خورده ای اوردم همه تعجب کردن ! دیگه رفتم دنبالش با کتاب ! تمامی کتاب های vb رو از انقلاب گرفتم 58 تومن شد همه ی کتابهای vb موجود و اولش زیاد نمیفهمیدم از کتابها تا به جایی رسید همه ی اونهارو فهمیدم و رفتم سمت api و 600 700 تا تابع حفظ کردم و بین دوستام بقولی بهتر شدم از اونا دیدم vb دیگه حال نمیده رفتم دنبال delphi یه 7 8 ماه اونو کار کردم و بعدش رفتم سراغ c دیدم سخته نمیتونم تنهایی کار کنم رفتم رو c++ بهم گفتن راحت تره و .......... منم دیگه تا 1 سال پیش برنامه نویسی میکردم و الان یک ساله با همون سرعت که ازش خوشم اومد با همون سرعتم بهش بی میل شدم !!!! ولی بعضی وقتا جو کار کردن باشه میام پست هارو جواب میدم و............ فقط این اذیت کنندس که خیلی چیزا که بلد بودم کسی ازم میپرسه یادم رفته !!! همین باعث میشه بی میل تر شم ! امید وارم همه ی دوستانی که اینجان هستن روزی به جایی برسن که فکرشم نمیکردن :چشمک:

کامروا
سه شنبه 28 شهریور 1391, 01:14 صبح
داستان بچه ها خیلی جذاب بود گفتم منم بزارم :چشمک:

کلاس پنجم ابتدایی بودم(حدود 10 سال پیش) که پسر عموم کامپیوتر خرید. رم 128 گرافیک 64 بقیش یادم نیست.
منم تقریبا چند روز بعدش ایراد کامیپوتر گرفتم که منم میخوااااااااااااااااااااا اااااااااام...
وضع مالی هم خیلی روبراه نبود اون موقع...
بیچار بابا هی میگفت میخرم برات. منم میگفتم نه نیمیخری اگر میخواستی بخری تا حالا خریده بود . من میخوااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ام.....
یک شهر کوچکی نزدیک ما بود که کامپیوتر قسطی میدادند. بابام خودش تنها رفت اونجا که واسم کامپیوتر بخره.
اما وقتی برگشت، گفت جور نشد!
منم گریه و اصن یه وضی...
تا رسید به اینکه بیا و درستش کن . حالا کامپیوتر رومیزی پیش کش ایراد لپ تاپ گرفته بودم اون موقع. وای خیلی یک دنده بودم من
بابام هم هی میگفت میخرم بابا جان، میخرم
تا اینکه دوباره رفت همون شهره که واسم لپ تاپ بخره. و وقتی برگشت بازم گفت جور نشد. منم که فکر میکردم داره سر کارم میگذاره، گریه میکردم و میگفتم نمیخوایی بخری برام الکی داری میگی جور نشد.(در صورتی که اینطور نبود واقعا جور نشده بود:ناراحت:)

تا اینکه یک مغازه خدمات کامپیوتری توی شهرمون(از شهر کوچکتر بود - استان فارس) باز شد. و کامپیوتر قسطی واست سفارش میداد از یک استان دیگه(شرکت محک پرداز یزد) میخرید و واست میاورد.
آقا بعد بابام خودش رفت اونجا و بدون اینکه من بفهمم کامپیوتر رومیزی سفارش داد آخه لپ تاپ نمی آوردند اصلا.
بعد بابام اومد گفت کامپیوتر واست خریدم فقط باید یک چند روزی وایسی تا از یزد بفرستند واست.

آقا من خر کیف شده بودم. اصن یه وضی خوشحال و خندون در پوست خودم نمیگنجیدم. (دمش گرم بابام خیلی مَرده بخدا...:ناراحت:)
تقریبا بعد از 2-3 روز گفتن که کامپیوترت اومده و توی همون خدمات کامپیوتری است. اصلا نمیدونستم چیکار کنم بس خوشجال بودم.
مغازه درش شیشه ای بود وقتی ظهر ها میرفت خونه فقط در شیشه ای رو می بست. یعنی داخل مغازه معلوم بود.
منم ظهر گرما توی چله ی تابستون میرفتم از پشت شیشه نگاه کامپیوترم میکردم که توی کارتون گذاشته بود. هرچی نگاش میکردم سیر نمیشدم.
تا ا ینکه شب شد و بابام رفت کامپیوتر رو آورد.

من دیگه اصلا خواب نداشتم که همش دور و بر کامپیوتر بودم.
اون موقع هم میزش رو نداشتم، مانیور رو روی کارتون خود مانیتور گذاشته بودم.
اینقدر انگلک این کامپیوتر میکردم که 2 سری فرستادنش یزد و درستش کردن و برگردوندنش.
بعد از اون خودم یاد گرفتم چطور ویندوز عوض کنم (ویندوز 98).وقتی اولین بار خودم ویندوزش عوض کردم داشتم بال در میاوردم و احساس میکردم مغزی ام...:لبخند:

بگذریم...

تا اینکه رفتیم هنرستان و معلم VB6 درس میداد و هیچی هم بارش نبود. بچه های کلاس که پخمه بودن همه!
هر سوالی که میداد من انجام میدادم همه دورم جمع میشدن ببینن چیکار کردم.
به کمک کتاب تونستم یک بازی ساده درست بکنم و معلممون خر کیف شده بود.

بعد رفتم دانشگاه و رشته کامپیوتر
استادمون Turbo C یا میداد. من تقریبا جزو شاگرد زرنگ های این درس بودم. تمام سوال ها رو خیلی سریع حل میکردم.بچه ها برای اینکه بشینن صندلی کنار من باهم جروبحث میکردن:لبخند:

بعد که استادمون دید به برنامه نویسی علاقه دارم بهم پیشنهاد داد بیا باهات دلفی کار کنم.
منم گفتم باشه تقریبا 3 ماهی رفتم پیشش و دلفی باهامون کار کرد. خیلی خوشم اومد ازش. خیلی زیون شیرینیه.
و تا همین الان دارم حال میکنم با این زبان و احساس میکنم هنوز هیچی ازش بلد نیستم و باید بیشتر تلاش کنم زیرا علم پایانی ندارد...

همین..

البته خیلی حرف داشتم واسه گفتن که دیگه خیلی زیاد میشه....

تشکر

ASedJavad
سه شنبه 28 شهریور 1391, 07:27 صبح
سلام

داستان آشنایی من با برنامه نویسی هم یه خلاصه ایه از همون چیزایی که بقیه گفتن، و گفتنش طبیعتا تکرار مکرراته فقط اینکه:


يادمه يه آزمايشگاه مركزي تو شهر داشتيم كه اونجا هفت هشت تا كامپيوتر مدل 286 (بله 286 نه پنتيوم 4) داشت كه مانيتورشون هم سياه و سفيد بود

ضمنا الان مثلا سرعت كامپيوترها 3000 مگاهرتز هست، اونموقع كامپيوترهاي ما 20 مگاهرتز بود، تازه يك دكمه رو كيس بود كه اين سرعت شگفت انگيز رو به 10 مگاهرتز كاهش ميداد نكنه به سيستم فشار بياد (انگار كولر آبيه !!!!!!) :قهقهه:

نكته جالب تر اينكه كامپيوترها هارد ديسك نداشت !!! :متعجب: و ما يك ديسكت داشتيم كه سيستم عامل داس 6 روش بود و همچنين نرم افزار Qbasic ورژن 1 كه سيستم هم از روي ديسكت بوت مي‌شد هم Qbasic رو اجرا مي‌كرديم هم برناممون رو روش ذخيره مي‌كرديم

اون موقع ها که من سر از مدل و ورژن و اینجور چیزا در نمیوردم؛ فقط میدونم یه همچین چیزی بود و البته از اونا که کیس زیر مانیتور و به صورت افقی قرار داشت!



يك چيز جالب ديگه اينكه تازه سي دي و سي دي درايو تو بازار اومده بود كه ...

این حرف، منو یاد وقتی انداخت که تو دانشگاه پشت سیستم نشسته بودم بعد دیدم یکی، یه چیزی رو زد به پشت کامپیوتر، بعد بهم گفت فلان فایل رو برام بریز.
گفتم اون چی بود زدی به کامپیوتر؟
گفت بهش میگن کول دیسک (همون که الان بهش میگن فلش مموری!)
گفتم کارش چیه؟
گفت مثل فلاپی میمونه فقط 32 مگابایت ظرفیت داره
با چه ذوق و شوقی حساب کردم که با این حساب هر کول دیسک، تقریبا معادل 22 تا فلاپیه و چه جشنی تو دلم برپا شد ...

arenaw
چهارشنبه 29 شهریور 1391, 13:59 عصر
من اولین بار کلاس 5 ام ابتدایی بودم که نرم افزار Multimedia Builder رو روی کامپیوترم نصب کردم. اصلا نیمدونستم چیه و چیکار میکنه فقط از رو کنجکاوی نصب کردم
یه مدت باهاش ور میرفتم و علاقه مند شده بودم بهش و کلا از روی مثال های خودش یکمی با دستوراتش آشنا شده بودم.
البته هنوز مفهوم if و for و اینا رو نمیدونستم فقط واسه هر دکمه بلد بودم یه وظیفه ای مشخص کنم.
یه مدتی بود داشتم یه مدیا پلیر درست میکردم و هی به داداشم میگفتم میخوای آهنگ گوش کنی با این برنامه من گوش کن اون Jetaudio رو بیخیال شو ولی گوش نمیکرد.
یه بارم رفتم آیکون Jetaudio رو از دسکتاپ پاک کردم و اسم و آیکون اون برناممو (Amir Player :D) مثل Jetaudio کردم بلکه یه بار با این آهنگ گوش کنه ما دلمون شاد شه ولی نمیدونم چرا موفق نشدم

reza erfani
پنج شنبه 30 شهریور 1391, 11:48 صبح
سلام
سال اول راهنمایی رو تموم کرده بودم و سال دوم میخواستم برم شهرستان بودم وقتی برگشتم خونه خواهرم گف بابا یه چیزی خریده تا وارد اتاق شدم و کامپیوتر رو دیدم وای حالا همون کامپیوتر پشت لپتاپم جلومه با اون مانیتور ال جی سری لبخند :)
خیلی زود کردم و سریع با بابا رفتیم و چند تا گیم خیدیم و من 6 ماه گیم بازی کردم تا کامپیوتر خراب شد بردیم ویندوز زدن اون موقع عادت داشتن ویندوز 98 و ایکس پی رو با هم بزنن زد و من رو مثلا نصیحت کرد که گیم رو بی یخال و شو ...
گفتم به جاش چکار کنم گفت برو اینترنت بعد کشوی میزش رو باز کرد نزدیک 200 تا کارت اینترنت اون لحظه هیچ موقع از یادم نمیره خلاصه رفتیم اینترنت و کامپیوتر ویروسی شد یکی از دوستای بابام خدا رحمتش کنه جون بود و من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم ولی هیچ موقع قیافش رو ندیدم گفته بودن آنتی ویروس مکافی رو نصب کنه درست میشه اون موقع اصلا آنتی ویروس نمیزدیم رو سیستم ها که خلاصه آقا تو مدرسه از دوستم فرهاد که مدیونشم در این مورد گفتم گفت من یک سی دی برنامه دارم خیلی توش برنامه هست فکر کنم توش باشه اسمش هست اسستانت 2005 من گرفتم و همه ی اون فکر کنم 100 برنامه بود که همش رو نصب کردم
برنامه ای که نظرم رو جلب کرد Multimedia Builder بود کمی باهاش ور رفتم منم چون عاشق خرید نرم افزار بودم رفتم یه پاساژ محلمون بود اونجا تا ببینم سی دی جدید آوردن یا نه ؟ دیدم یکی هست مجموعه زبان های برنامه نویسی چون بابام واسه گرفتم دیپلم کامپیوتر چند تا کتاب داشت و اونا رو خونده بودم رفتم و اون سی دی رو گرفتم
مجموعه QBasic و VB6 و c++ و c و... خلاصه هفت هشتا بودن من باز همشش رو نصب کردم ولی از همه بیشتر به vb6 دل بستم شروع به خوندن کتاب های بابام کردم ولی راستش اول تا آخر کتا قرار بود یک ماشین حساب ساده بنویسیم که آخر کتا برنامه کامل نشد من با کد هایی که از Multimedia Builder یاد گرفته بودم کمی قشنقتر و خوبترش کردم یه روز تو اینترنت یه متنی رو جستجو کردم با عنوان برنامه های فارسی تا ببینم اصلا کسی برنامه ای نوشته یا نه با سایت جناب آقای کاوه علی اکبری برنامه نویس برنامه مشهور پرمیس و تلویزیون من ... آشنا شدم و این جرقه ای بود تا علاقه مند تر بشم و بیام به سایت برنامه نویسی برسم تو اون سه سالی که برسم هنرستان پیشرفت زیادی کردم یک دیکشنری با کد های کپی از این و اون تونستم بنویسم که مثل بابیلون از بیرون برنامه میشد با نگه داشتن کلید کنترل و کلیک وارد برنامه کرد وارد هنرستان شدم وقتی معلم ها از یه بچه کاردانشی همچین برنامه هایی دیدن تعجب کردن حل کردن سریع الگوریتم و غیرش هم کار من بود هیچ کدوم از هم کلاسیهامون علاقه نداشتن به غیر دو سه تاشون که اونا رو هم من علاقه مند کرد
با این همه که علاقه داشتم و شب و روز نخوابیدم و با این که تونستم تو مسابقات بین کاردانش جزو نفرات برتر بشم و با این که چند مقاله در مورد برنامه نویسی نوشتم تو دانشگاه ای تی میخونم ترم سه و الان کارشناسی هیچ دانشگاهی رشته آی تی نداره و به ناچار دارم کارگری میکنم :)
به برنامه ویسی علاقه دارم استعداد خیلی خیلی زیادی در حل کردن الگوریتم دارم من سریع تر از معلممون میتونستم جواب الگوریتم های خودش رو بنویسم و هیچی و راستی
یه خاطره شیرین هم دارم که عکسشم هست اگه قسمت بشه بعدا میزارم معممون یه الگوریتم گفت حل کنیم مثل همیشه من حل کردم و گفتم آقا من حل کردم امیر رضا دوستم هم داشت بالای سر رسیدی که توش مینوشتم یه چیزی مینوشت من نخونده بردم و دفتر رو گذاشتم جلو معلممون بعد خوندم که امیر رضا چینوشته هم خندم گرفت هم از خجالت قرمز شدم معللمون وقتی خوند کمی چپ چپ نگام کرد گفت برو بشین سر جات نوشته بود برنامه نویس با ریش و سبیل مجاز هست و زیرشم یه امضا کرده بود
بلاهایی سرم اوردن که نگو واسم شعر گفته بودن
عرفانی حیا کن الگوریتم رو رها کن
عرفانی حیا کن فلوچارت رو رها کن
مرگ بر منافقین کفار برنامه نویس الگوریتم دان
:)
اینم خاطرات من

l4dl4d
پنج شنبه 30 شهریور 1391, 23:39 عصر
من از vb شروع کردم و میخام بیام تو دنیای c#
داستان شما خیلی جالب بود که گفتید استادمون دلفی بهم یاد داد از جهرم واقعا داستانت خاطره انگیز بود واسم خدا پدرتون رو نگه داره
دوستان همه ممنونم که به داستانم گوش کردین البته خیلی کوتاه بود :قهقهه:

_behnam_
سه شنبه 04 مهر 1391, 15:19 عصر
سلام دوستان.


دیدم بچه ها داستان های خودشون رو گذاشتن گفتم منم ماجرای برنامه نویسی شدن(البته هنوز که برنامه نویس نشدم چون بلانسبت شما دوستان، به هرکسی که بتونه یه برنامه بسازه برنامه نویس نمیگن) :دی


ماجرای من برمیگرده حدودا به تاریخی که توی این سایت عضو شدم باید مهر 89 باشه (شایدم ½ ماه قبلش)


اون موقع ها ربات یاهو بحثش داغ بود یادمه ویکی روبو و روبو تو اوج بودن ماهم کلی باهاشون حال میکردیم.


یروز گفتم منم یه ربات داشته باشو مگه چی میشه؟! (اون موقع ها فکر میکردن این ربات های یاهو یه آیدی مخصوص هستن)


اما با سرچ توی اینترنت دیدم که همون ایدی معمولی هست اما برنامش فرق میکنه!) خلاصه اینقدر به دنبال برنامه گشتم که سرم دیگه گیچ میرفت . بلاخره با کلی دردسر یه برنامه پیدا کردم اما سورس ویژوال بیسیک بود دیگه با هر زحمتی بود مجبور شدم ویژوال بیسیک رو پیدا کنم و نصب کنم و یاد بگیرم که چطور یه برنامه رو به صورت دیباگ اجرا کنم.


یادمه 5-6 تا امکانات داشت رباتم کلی باش حال میکردم اما هیچی از برنامه نویسی سرم نیمشد. حقیقتش از برنامه نویسی میترسیدم چون از برنامه نویسی تو ذهنم یه زبون ساخته بودم که یادگیریش چندن سال طول میکشه واسه همین دوروبرش نیمرفتم (از ترس) خلاصه ما با کلی زحمت آیدی یه بنده خدارو پیدا کردیم ( یکی از این کسایی که لان خیلی ادعاشون میشه تو برنامه نویسی یاهو و فکر میکنن پروژه هاشون آخرشه اما چهل تیکه نویس هستن و همه پروژه هاشون ادیته) خلاصه ما یه امکان از ایشون خواستیم واسه روباتمون فکر کنم دستور بوت بود. باکلی تحقیر و منت این کد رو به ما نداد و کلی دل مارو شکست . دیگه من تصمیم گرفتم که هرجور شده این برنامه نویسی رو یاد بگیرم و خودم بتونم یاد بگیرم که کارامو انجام بدم


بلاخره طی مطالعه و گشتو گذار و تحقیقو این چیزا ما یخورده با کد نویسی ویژوال آشنا شدیم . دیگه تمرینات شروع شد بعد چند ماه که کلی تمرین کردمو کد نویسی کردم دیگه ویژوال بیسیک رو یخورده روون تر یاد گرفتم و توش پیشرفت کردم تا جایی که این یارو که به من کد نداد اومد ازم کمک خواست. وقتی اینجوری شد دیگه من انگیزم بیشتر شد :دی


بعدش ادامه تحصیل دادم رفتم دانشگاه رشته نرم افزار :دی الانم رتبه سوم دانشگاه شدم البته بیشتر واسه درسای عمومی معدل اومد پایینا :-" درسای عمومی به غیر از 3 یا 2تا بقیش 20 میگیرم


**در کل فکر میکنم یک سال دیگه مونده باشه که من بتونم یه برنامه نویس بشم که بتونم توی یک شرکت مهره موثری بشم


البته الان توی یک شرکتم اما به عنوان کار آموز.


خلاصه این داستان ما بود :دی

abidana
پنج شنبه 06 مهر 1391, 18:01 عصر
داستان همتون هم جذاب و هم خنده داره ولی داستان من متاسفانه نه جالب نه خنده دار و نه رمانتیک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سال 82 83 بود که به امادگی می رفتم برگشتنی مادرم گفت که بابات برات یه اسباب بازی بزگ خریده خر کیف شدم تا رسیدیم به خانه وقتی به اتاقم رفتم دیدم رو تختم یه کامپیوتر وجود داره(رم256 گرافیک32 هارد 80گیگ سی پی یو پنتیوم 4) اخ یادش بخیر من حتی بلد نبودم تلفظش کنم چه برسه باهاش کار کنم یکی دو هفته گذشت و به کمک بابام تونستم یه چیز هایی ازش یاد بگیرم مثل رفت و خارج شدن از چیزی ، تایپ و...............من دومین نفر و فامیل بودم که کامپیوتر گرفتم ولی امان از حسادت های برخی ها دو سه سال بعد پسرموم که با هم سن بودیم و فاصله ی خونه یمان فقط چند کوچه بود یه کامپیوتر خیلی قوی گرفت از امروز رقابتی بین من و اون شکل گرفت ولی هیچ وقت وارد برنامه نویسی نشدیم ت اینکه سال پنجم ابتدایی شد و تمام سعی و تلاش برای قبولی در تیزهوشان هردومون نتیجه ی دلخاهمان را گرفتیم و همان موقع با پدیده ی عجیب برنامه نویسی با کیو بیسیک اشنا شدیم و تا سوم راهنمایی رقابت کردیم دیگه کیو بیسیک خز شده بود و به واسطه مدرسه با ویبی اشنا ورقابتی نو را اغاز کردیم و تا الان که اول دبیرستانیم رقابتمان حفظ شده . مهم ترین و جذاب ترین رقابتمان نوشتن یه شبه سیستم عامل با ویبی بو نام شبه سیستم عام او لوین و برای من سیس اف 1 بود تعریف از خود نباشه برای من گرافیکی تر بود ولی سه ماه دیر تر از اون دادم
این هم از داستان یادگیری چگونه ادای برنامه نویسان را در اوردن:قهقهه:
تنها تفاوت من با شما اینه که اگه کامپیوترم خراب بشه لازم نیست با خودم کول کنم وبه این ور واون بر ببرم و یه عالمه پول خرج کنم وقتی خونم مهمونی باشه میدم پسر عمم با خودش می بره هفته ی بعد سالم میاره ولی الان جز کارهای سخت افزاری بقیه را خودم انجام میدم

abidana
شنبه 08 مهر 1391, 18:24 عصر
مطمئنم خیلی ها هستند که داستان های جذاب تری دارند ولی نمی خوان رو کنند به خدا حیف اگه نیان و داستانشون اینجا ننویسن
از همه ی دوستانم می خوام علاوه بر داستانشون هدف و چه کارهایی که می خوان تو اینده انجام بدن را بنویسن:تشویق:

returnx
یک شنبه 09 مهر 1391, 00:01 صبح
من اولین بار که با کامپیوتر از نزدیک آشنا شدم دوم دبستان بودم (الان 20 سالمه ، و تا قبل از اون دیدن کامپیو ترتو بانک ها بود فاصلمون بیشتر از 10 متر!!)، یک روزی با مادرم رفتم دانشگاه ، از دم در یک اتاقی داشتم می گذشتم که دیدم یک پرسنلی داره با کامپیوتر کار میکنه ، مات و مبهوت دم در وایستادم!! اون آقا دلش برام سوخت گفت بیا تو رو صندلی کنار کامپیوتر بشین ، من رفتم و کار هایی که او آقا انجام میداد رو میددیم فقط یادم یک برنامه بود تحت داس با Background آبی و یکسری اسامی که احتمالا اسامی دانشجو ها بود...
این اولین رویا رویی من با کامپیوتر از نزدیک بود!!!
سال ها بد یکی دوتا فامیلمون کامپیوتر خریدن که من با کنجکاوی سرک میکشیدم و بیشتر رو کامپیوترشون بازی می کردن تا اینکه بخاطر علاقم یاد گرفته بودم چطور آهنگ بزارم یا بازی اجرا کنم (چه کار های سختی واقعا!!!) در حالی که کامپیوتر نداشتم...
مقطع راهنمایی بودم تا اینکه مدرسمون برامون کلاس کامپیوتر گذاشته بود، به ما تا حدی .ویندوز 98 یاد میدادن که من با علاقه زیاد گوش می کردم ، اما چون خونه کامپیوتر نداشتم خیلی یاد نمیگرفتم...
دوم راهنمایی با اصرار من کامپیوتر خریدیم ، کارم این شده بود که روز های تعطیل ساعت 8 صبح پا میشدم میرفتم پای کامپیوتر بازی می کردم ، اما با این حال با ور رفتن با Word تا حدی Word رو خودم خونه یاد گرفتم ، همینطور Photoshop رو ، یا بعضی از ترفند های ویندوز...
اما تو تمام این مدت یک علاقه دیگه ای هم داشتم ، اونم درس علوم و زیست بود که همیشه 20 بود...
اون زوز ها میرفتم پژوهشگران (رسیدیم به مقطع دبیرستان ، اول دبیرستان) که یک معلم زیست خیلی باحال داشتیم که خیلیم دسوتش دارم و هیچ وقت یادم نمیره ، چون عدمون کم بود هر نفر یک میکروسکوپ ور میداشتیم شروع می کردیم به مطالعه...
معلممون وقتی علاقمُ به زیست دید یک روزی به من گفت من تو این همه سال تحصیلی فقط یک دانش آموز دیگه مثل تو دیدم ، که اون هم آخرش ترک تحصیل کرد!!
سال دوم دبیرستان شده بود و من باید انتخاب رشته می کردم ، چون فقط زیستم قوی بود و خیلی هم بچه درس خونی نبودم و با بقیه درس ها مخصوصا ریاضی مشکل داشتم اعضای خوانواده بهم پیشنهاد کردن خاطر این همه علاقه به کامپیوتر برو کامپیوتر در حالی که مدرسه دبیرستانم بخاطر نمره بالای زیست و شیمی اسمم در رشته تجربی نوشته بودن ، خلاصه با دو دلی شک و تردید رفتم کامپیوتر در هنرستان...(وقتی به اون معلمم گفته بودم خیلی ناراحت شد!!)
همیشه تا اون موقع برام سوال بود که چطور برنامه هایی مثل Windows Media Player رو میسازن تا اینکه رفتم دوم دبیرستان ، با VB6 آشنا شدم یادم میاد وقتی معلمون برای اولین بار گفت یک Command Button بزارید رو فرم و روش دابل کلیک کنید بنویسی Form1.backcolor=vbblue و حالا دکمه Start رو بزنید وقتی برنامه اجرا شد چقدر ذوق داشتم!!!(گفتم بیل گیتسی هستم واسه خودم!!) اوایل درک درستی از برنامه نویسی نداشتم تا اینکه سال سوم دبیرستان یک دبیر خوب داشتیم و با مفاهیمی مثل متغیر ، آرایه ،شی و... آشنامون کرد و من هم درست متوجه شدم ، و علاقه ام چند برابر شد...(و شاید موفقیتم تو برنامه نویسی رو مدیون ایشونم)
اواخر دوره کاردانیم بود که به C#‎ مهاجرت کردم و الانم چند وقتی هست به سمت Qt رفتم و با دنیای جدیدی آشنا شدم!!
این بود داستان برنامه نویس شدن من ، ببخشید که سرتون رو درد آورم...

serojjamali
چهارشنبه 14 فروردین 1392, 12:41 عصر
سال 76 یه کامپیوتر 286 با 5 مگابایت هارد 64 کیلوبایت رم و یک مانیتور IBM سیاه و سفید 12 اینچ با کلی شب بیداری و تلاش
بیشتر زبانها رو ههم از روی راهنمای خود زبانها یاد گرفتم چون اون موقع مثل الان کتاب زیاد نبود

m2011kh
چهارشنبه 14 فروردین 1392, 15:35 عصر
سلام.

داستان های جالبی بود مخصوصا مال آقا حامد.
البته من اجازه نمیدم به خودم بگم برنامه نویس.ولی ما هم داستانی داریم تا همین حدی که هستیم رسیدیم.

و داستان من:

یادش بخیر مدرسه نمیرفتم فکر کنم ده سال پیش که اون موقع من 5 سالم بود.داییم مغازه خدمات کامپیوتری داشت.اون موقع به واسطه داییم یه سیستم گرفتم که مشخصاتشو یادم نیست ولی یادمه Windows 98 روی سیستمم نصب بود.از قبل رو سیستم داییم یه سری چیزا بلد بودم،همون کارای عادی مثلا فولدر ساختن و اینا.

با اون سیستم فقط بازی میکردیم و بس.تا این که یه سیستم جدیدی گرفتم حدود دو سال بعد که گرافیک 128 و هارد 80 گیگ و ... . اون موقع مثلا بعضی وقتا با فوتوشاپ کار میکردم و از بین شرکت های ساخت نرم افزار ماکروسافت و شرکت های مرتبط با سخت افزار فقط گیگابایت.از همون موقع هی بازی میکردیم و میکردیم و میکردیم و بس.البته همراهش یه سری برنامه ها هم یاد میگرفتم مثلا همون افیس خودمون یا فوتوشاپ و ...

یادش بخیر ویندوز XP تازه اومده بود چقدر باهاش حال میکردیم.تا این که پنجم دبستان بودم.
با یکی از فامیلامون خیلی مشکل داشتم.یه کینه ای داشتم(حالا کینه چی بود بماند).سر همین رفتم تو گوگل و ویروس سازی رو سرچ کردم دیدم اومده ویروس نویسی رفتم تو دیدم یه سری کد داده که مثلا خراب کردم ویندوز.
یه سری دستورات CMD بود که دو تا فایل رو از ویندوز پاک میکرد که بدون اونا ویندوز بوت نمیشد.(اسم فایلا رو یادم نیست)

اولش با همینا کلی خراب کاری میکردم.یه کتاب ویروس نویسی گیر آوردم بازش کردم دیدم نوشته این کد ها به زبان Visual Basic و ورژن 6 هست.نمیدونستم این ویژال بیسیک چیه رفتم دنبالش کلی تحقیق کردم.اون موقع بود که با برنامه نویسی آشنا شدم و با ویبی شروع کردم.با دایل اپ سرعت 32 میرفتم اینترنت دنبال آموزش میگشتم.با اون سرعت کلی اذیت میشدم.خلاصه روز و شب معلوم نیود.اولین کدی که نوشتم این بود:
print "HELLO WORD"
خلاصه خیلی خر کیف میشدم همین اجرا میشد.بعدش رفتیم سر الگوریتم و شرط ها و ... در عرض یک سال تغریبا میشه گفت ویبیو یاد گرفتم(البته نه کامل).بعد رفتم سر دلفی و بعدش C++‎‎ که الان دارم C++‎‎
یاد میگیرم ولی شیرین ترینشون همون دلفی هست.

کلا خیلی خلاصه اش کردم.کلا انشاء نویسیم خوب نیست.الان بر عکس چند سال پیش اصلا حتی حوصله ام نمیاد برم سر بازی یا فیلم دیدن.الان اول دبیرستان هستم.ولی تنها چیزی که الان اذیت کننده است درسای عمومی مثل عربی و ادبیات هست که همیشه معدل رو پایین میاره.

در کل اول راه هستم و خیلی مونده تا بتونم به خودم بگم برنامه نویس.

موفق و موید باشید

MMD

Mohammad.sweets
پنج شنبه 15 فروردین 1392, 01:49 صبح
من از 6 سالگی یه آشنایی خیلی ساده با کامپیوتر داشتم(تا این حد که شاخ یه موتورو بگیرمو تا جایی که جا داره گاز بدم:لبخند:)..بعد ها که با بازی های مختلف آشنا شدم خیلی دوست داشتم تو بازی ها دستکاری کنم.
بعد ها با خودم گفتم چی می شد که یه بازی خودم درست میکردم..بالاخره 22 بهمن 4 سال پیش خودم کامپیوتر گرفتم..اوایل فقط و فقط بازی میکردم و البته 13 بدره سال جدید به وسیله ی یه دی وی دی ترک خورده دی وی دی رامم رفت هوا:قهقهه:
بعد از یک سال کم کم رفتم سراق نرم افزار AutoPlay Media Studio 7.0 .نه کتابی در رابطه با این نرم افزار داشتم نه هیچ چیز دیگه ... خودم بودم و خودم .
(البته سوء تفاهم نشه ها ، این نرم افزار برنامه نویسی نیست) فقط یه سری کد برای ساخت اوتوران سی دی داشت.
بعد کم کم با وی بی6 آشنا شدم (البته چند هفته ی اول فقط واردش میشدم و نگاش میکردم)
اولین کدی که یاد گرفتم کد زیر بود:
Unload Me
بعد از مدتی اولین کدی که یاد گرفتم و در واقع شروع کار من بود کد زیر بود:
Label1.Caption = Label1.Caption + 1
If Label1.Caption = 60 Then
Label1.Caption = 0
Label2.Caption = Label2.Caption + 1
End If
از این جا بود که من برنامه نویسی رو شروع کردم.
الان مدتی هست که گه گداری با سی شارپ کار می کنم(البته وی بی یه چیزه دیگست)

در ضمن منم مثلm2011kh هستم:

الان بر عکس چند سال پیش اصلا حتی حوصله ام نمیاد برم سر بازی یا فیلم دیدن.الان سوم دبیرستان هستم.ولی تنها چیزی که الان اذیت کننده است درسای عمومی مثل عربی و ادبیات هست که همیشه معدل رو پایین میاره.

ra0661
پنج شنبه 15 فروردین 1392, 21:50 عصر
عجب ها....


بزاید من خلاصش کنم که دوست بعدی که میاد سر درد نگیره

من کلا چون رشتم بود و مجبور بودم یاد گرفتم تمام

mohammadsamadi1377
پنج شنبه 15 فروردین 1392, 22:17 عصر
من هم عاشقش شدم ( منظورم برنامه نویسی بود ) :متفکر:
حالا هم بهش روی آوردم :گیج:
تا سه ماه اول هم فقط مسخره بازی در میاوردم :اشتباه:
اولین دستوری هم که یاد گرفتم End بود:افسرده:
خیلی خیلی هم خلاصش کردم :خجالت:

hip_hop5029
شنبه 24 فروردین 1392, 20:07 عصر
سلام به دوستان عزیز من که مقدماتی هستم دارم تغییر رشته میدم از انسانی به کامپیوتر:ناراحت: هنوزم دیپلم نگرفتم بعد تو اینترنت سرچ کردم این فروم رو پیدا کردم بعدmsgbox " miow miow "
اینو نوشتم اینقدر پوکیدم از خنده که نگو
ولی بازم مشکل دارم با برنامه نویسی کسی میتونه به من راهنمایی کنه
من یه 12 سال کامپیوتر دارم وای گراف 4 مگ سی پیو 3000 مگاهز رم 32 رمم بالا بود هااااااا

aliphp1
شنبه 24 فروردین 1392, 21:19 عصر
سلام خدمت دوستان عزیز
من هنوز خودم رو برنامه نویس حرفه ای نمی دونم ولی فقط این رو بگم که یه سایت یه بنده خدایی که بیشترشما هم شاید بشناسینش با php برام چند سال پیش راه اندازی کرد بعد من هی با این ور میرفتم
و یه مقدار تغییرات فقط توی نوشته ها میدادم و کیف می کردم
بعد اودم یه اسکریپت از یه بنده خدای دیگه ای که اونم حتما خیلی ها تون میشناسین گرفتم که آقا عادت داره همه برنامه هاشو زند می کنه
و برای هر تغییر جزئی هم کلی پول می خواست
منم ناچار دست به کار شدم و خودم پی اچ پی یاد گرفتم
درواقع احساس نیاز شدید باعث شد برنامه نویس (البته اگه بشه گفت برنامه نویس !!!)بشم و الان هم بیشتر برای خودم کار می کنم و خیلی فرصت ندارم پروژه بگیرم ولی چندتایی سایت با php برای مشتری کار کردم

amin32
شنبه 24 فروردین 1392, 23:14 عصر
ببخشید دیگه خودمم حوصله نوشتن ماجرای برنامه نویس شدنم رو ندارم . فقط این رو بگم که هشت سال هست که دارم پلتفرمها و زبانهای مختلف رو تجربه میکنم و یک درسی که از این حرفه گرفتم این بود که همیشه دست بالای دست بسیار است. پس بهتره سعی کنیم در این زمینه جنبه داشته باشیم و فقط به فکر ارتقاء سطح فنی خودمون باشیم.

m-amin
شنبه 24 فروردین 1392, 23:46 عصر
خاطراتتون خیلی قدیمیه همش برمیگرده به ده سال پیش ای کاش منم اون موقع کارمو شروع میکردم :لبخند:الان همه خاطراتشون ربط داشت به این که یادش بخیر دوم دبیرستان معلم میگفتم هیچی نمیفهمیدیدم الان من تو همون شرایط 10 سال پیش دوستانم تو کلاس جزو 3 نفر خوب هستم اما بازم به شدت خاک تو سرم شده .:قلب:

saied_hacker
یک شنبه 25 فروردین 1392, 09:29 صبح
دوستان لطفا اگه ممکنه سنشون و اینکه چند سال دارن کا رمیکنن رو بنیوسن ( ببینیم با این وضع خودمون امیدی به ایندمون هست یا نه :متفکر: )

Mehdi Naderi
یک شنبه 25 فروردین 1392, 09:38 صبح
دوستان لطفا اگه ممکنه سنشون و اینکه چند سال دارن کا رمیکنن رو بنیوسن ( ببینیم با این وضع خودمون امیدی به ایندمون هست یا نه :متفکر: )
+ اینکه احتمال میدین تا چه سنی بتونین برنامه نویسی کنید

m2011kh
یک شنبه 25 فروردین 1392, 19:47 عصر
بنده 15 سالم هست و سه الی چهار ساله شروع کردم.احتمال میدم اگه در قید حیاط بودم و یه سلامت نسبی هم داشتم تا سن 45 الی 60 سالگی بتومنم برنامه نویس کنم.

موفق و سربلند باشید.

حمیدرضاصادقیان
دوشنبه 26 فروردین 1392, 21:51 عصر
سلام.

من واقعا نمیدونم باید چی بگم.
اگر برخورد کنیم میشیم آدم بد. اگر هیچی نگیم متاسفانه هرکسی به خودش اجازه میده هر حرفی رو بزنه.
به خدا ما بچه نیسیتم که یکی بالاسرمون با چوب بایسته و هی بهمون تذکر بده.

-----------------------------------------------------------
خوب منم از سال 73 وقتی سوم دبستان بودم با کامپیوتر کار کردم.
اون موقع 700 تومان پول یک 386 دادیم و خریدیم و کلی هم حال میکردیم که 40MB هارد داره.
و من بعد از مدتی بازی با Dbase, Foxpro کار میکردم. بعد یک نکته ای در C یاد گرفته بودم که خیلی از دانشجوها بلد نبودن.
بعد هم با کلی با PE2,FPE,... کار میکردم. با زبانهای Gwbasic, QBasic آشنایی دارم و باهاشون کار کردم.
به جز این با استفاده از Pctools تمامی پیغامهای خطای DOS که در فایل Command.Com بود رو فارسی کردم که وقتی کسی که پشت کامپیوترم بود دستور خطا وارد میکرد بهش فارسی نمایش میداد.
بعد با ویندوز 3.1 کار کردم و....
بعد از مدتی در یک آموزشگاه کامپیوتری در دوم راهنمایی Vb کار کردم و یک پروزه خیلی کوچیک باهاش نوشتم( یک بازی دوز)
بعد از اون با Foxpro کارکردم و یک سیستم فاکتور فروش و مالی باهاش طراحی کردم.در همون موقع یک مدتی با autoCad کار کردم و یکی دوتا نقشه کشیدم.
به جز این اون موقع fifa96 بود که با بچه های اموزشگاه از طریق مودم باهم شبکه شده بودیم و یک جام جهانی راه انداخته بودیم و توخونه هامون سر ساعات مشخص به هم متصل شده و باهم بازی میکردیم.
در دوران دبیرستان نیز شروع به کار با پاسکال کردم.بعد از پیش دانشگاهی با دلفی آشنا شدم و حرفه ای با دلفی کار کردم. از سال 82 مشغول به کار شدم و با دلفی کار کردم و SQL Server رو نیز از همون موقع شروع کردم. الان دوسالی هست که روی دات نت سوئیچ کردم و دارم تخصصا روی این موارد کار میکنم.
--------------------------------------------------------
دوست عزیز ، جناب آقای متقی پور مگر کسی اینجا از شما خواست که بیاید تحلیل کنید ببینید کی راست میگه کی دروغ؟؟
به نظرتون این صحبتها درسته؟ اصلا چه ربطی به این تاپیک داره.؟؟

لزومی نداره من بیام اینجا یک سری دروغ سرهم کنم و یک عده ای رو بخوام بذارم سرکار.
این تاپیک هدفش این هست که فقط مابقی ببیند اونهایی که قدم در این راه گذاشتن و دارن حرفه ای کار میکنند یک شبه به اینجا نرسیدن و کلی تلاش کردن.
پس تمامی صحبتهای شما اشتباه بوده و امیدوارم دیگه از این جور صحبتها پیش نیاد و ادامه پیدا نکنه.

خواهشا یک کاری کنید که اگر باز مشابه اینجور تاپیکها بود ما برخوردی نکنیم و اجازه بدیم یک سرگرمی نیز در سایت باشه نه اینکه اجازه هیچ حرکتی رو درسایت به هیچکس ندیم.

موفق باشید.

حمیدرضاصادقیان
سه شنبه 27 فروردین 1392, 07:50 صبح
جناب آقای متقی پور سلام.

بازهم عرض میکنم ، ما در اینجا نمیخواهیم مچ کسی رو بگیریم و بیایم تحلیل و بررسی کنیم.

. من قبل از اینکه اعتراضی کنم کاملا تحقیق کردم
واقعا خوش به حالتون که اینقدر وقت آزاد دارید میتونید روی این موارد تحقیق و بررسی کنید.

در مورد قیمت کامپیوتر اون موقع واقعا گرون بود چون تازه به بازار اومده بود. بعد دلیلی نداره همه نقد بخرن.
من اون موقع پدرم یک اموزشگاه کامپیوتر داشت ، پس بالطبع خیلی راحت تونستیم این مشکل رو حل کنیم.
لزومی نداره من بیام دقیق توضیح بدم پولشو از کجا اوردم که شما اینقدر کنجکاوی میکنید که حقوق در اون زمان یک مبلغ خاص بوده الان اینقدره ، پس حق5 سال یک کارگرو دادیم یک کامپیوتر خریدیم.
اینجا نمیخواهیم به کسی بگیم چیکار کن برنامه نویس شو، هدف این تاپیک این هست که فقط به بعضی از تازه کارها نشون بده دوستان چه زحماتی کشیدن تا به اینجا رسیدن وگرنه این یک Roadmap نیست بخواهید ازش استفاده کنید.
درمورد صحبت حق هم ، ما شنونده ایم ولی هرحرفی باید جایگاهش مشخص بشه که کجا زده میشه و ایا ربطی داره یاخیر.
شما اینجا دنبال یک مجرم میگردید که بگید من تحقیق کردم شما اشتباه میکنید.
من عرض میکنم اصلا نیازی به این صحبتها نیست و این حرف شما کاملا اشتباهه. میتونستید خصوصی بهشون پی ام بدید تا ایشون هم شمارو راهنمایی کنه.
رشته کامپیوتر با رشته فلسفه مقداری فرق میکنه. همه چیز حقیقیه. افراد همه مثل کامپیوتر برخورد میکنند. همه تقریبا صادق هستند. همه رک هستند. این خصوصیت برنامه نویسهای حرفه ای هست.
پس خواهش میکنم دیگه این بحثو ادامه ندید بذارید تاپیک به هدف خودش برسه و اگر مطلبی هست در پیام خصوصی مطرح کنید.

باتشکر

Veteran
یک شنبه 09 تیر 1392, 18:40 عصر
با ی بهونه ایی این تاپیک رو بیارم بالا :لبخند:
از محسن جان عزیز (محسن واژدی) که این همه زحمت کشیدن و میکشن توی این تالار تا مشکلات دوستان حل بشه خواهش دارم بیاد و داستان خودش رو تعریف کنه :لبخند:

alipoor2009
یک شنبه 09 تیر 1392, 23:33 عصر
خیلی ناز بود ، واقعا خیلی مهمه پشتکار و ایمان داشتن به اینکه می توانیم ! ! ! واسه همتون از ته دلم آرزوی بهترین ها را دارم

به نظرم بهتره یه قسمتی تو انجمن باز کنید واسه درد و دل و داستان رمان و ... یا بهتره یه تاپیک بزارین واسه قیمت قطعات کامپیوتر از چند سال پیش تا حالا و نمودار آماری بدین ! شاید بتونید یه کتابی چاپ کنید با این پشتکارتون :قهقهه::لبخند:

منم داستانمو تو یه عکس زیر خلاصه می کنم

P.B.Lue
جمعه 27 دی 1392, 18:51 عصر
سلام داستان منم اينه ........
5 سال پيش سال دوم دبيرستان اولين كلاس برنامه نويسيمون برگزار شد.:متفکر:...(معلم):بجه ها دوبار روي كامند1 كليك كنيد بعد بنويسيد
text1.text=command1.caption :متفکر:(معلم) حالا دكمه اجرا برنامه رو بزنيد(:متفکر::متفکر:) دكمه رو زدم :متفکر::متفکر::متعجب::متعجب:: تعجب::کف::کف::کف::کف:.....
آآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخ خخخ داددددد........
تكس باكس1.تكس همانا ميليون ها فكر و ايده هاي بعدش همانا.........

talent1
شنبه 28 دی 1392, 09:35 صبح
شما فکر کنم همتون کلاس رفتین ولی من نه :افسرده:
من اولی باری که جدی گرفتم 2و3 سال پیش بود که میخواستم یه سایت درست کنم ولی بلد نبودم :گریه:
کلی چیز خوندم و اخرش تونستم یه ورد پرس نصب کنم روی یه هاست رایگان (حسی که اون موقع داشتم :لبخند: :تشویق: :کف::بوس:)
خلاصه یه مدت کارم شده بود همین از ملت 5 تومن میگیرفتم واسشون ورد پرس نصب میکردم :قهقهه:درامدشم بد نبود چون هنوزکسی زیاد بلد نبود.
بعدش یه بار تو یه سایت یه چیزایی در باره vb6 خوندم خیلی واسم جالب بود رفتم یه کتاب 50 صفحه ای گرفتم و وایستادم کارکردن و حالام شدم این
اولین برنامه ای هم که با ویبی نشتم text1.text=text2.text خیلی حال داد (حسی که اون موقع داشتم :لبخند: :تشویق: :کف::بوس:)
بالاخره دیپلم گرفتم و الانم دارم امتحانات ترم 1 کامپیوتر -نرمافزار رو تموم میکنم .
این داستان ما ؟:گیج:

ansoft
دوشنبه 30 دی 1392, 15:54 عصر
داستان من بر ميگرده به 2 سال پيش كه اول با Multimedia Builder اتوران ميساختم

بعد از اون براي نوشتن dll مخصوص Multimedia Builder به دلفي 7 مهاجرت كردم.
بعد از كمي كار با دلفي كلا از برنامه نويسي تحت ويندوز رفتم به سمت تحت وب

يه مقداري HTML و CSS و PHP و MYSQL ياد گرفتم.
بعد از اون چند تا اسپمر ديدم كه تحت ويندوز بودند و به سايت ها نظر ميدادند.
به همين خاطر حالا به VB6 مهاجرت كردم تا برنامه نويسي تحت وب و ويندوز رو با هم تركيب كنم و چند تا اسپمر بسازم:قهقهه:

غير از زبان هايي كه در بالا گفتم با اينا هم كار كردم:
Autoit3
apadana studio
c++
javascript
android
و.......

VG1234
جمعه 06 مرداد 1396, 21:49 عصر
به نام خدا

باسلام خدمت دوستان.

داستان ما بر میگرده به 7 سال پیش .
تازه کامپیوتر خریده بودم و تازه با هزار مکافات یادگرفته بودم که با خط تلفن دیال آپ به اینترنت وصل بشم.
دیگه اینجا با گوگل کار میکردم . هر چیزی که میخواستم یادبگیرم از ویندوز را توی گوگل سرچ میکردم .
یادمه تازه با صفحه کلید مجازی ویندوز (OSK) آشنا شده بودم که با هزار شوق میرفتم پیش معلم ریاضی مون
که کامپیوترش هم خیلی خوب بود و بهش میگفتم شما بلدید که کیبرد را روی صفحه مانیتور بیارید و وقتی بهم گفت آره و برام
انجامش داد ، حسابی خورد توی ذوقم . (آخه هیچ کدوم از بچه ها اون موقع بلد نبودند:قلب:)

خلاصه همین جوری پیش رفتیم تا اینکه ی روزی رفتم خونه فامیل مون و دیدم ی کتابی تحت "آموزش گام به گام برنامه نویسی ویژیوال بیسیک6" ی چیزی توی همین مایه ها بود، داره ، ازش گرفتم و گام به گام از روش میخوندم ، اولش نوشته بود که باید سی دی نرم افزار را توی درایور قرار بدید و.... ، که بعد رفتم سی دی را از درب مدرسه مون خریدم .
خلاصه اولین پروژه ای که انجام دادم 4 عمل اصلی (+-*/) بود . حسابی خوشحال بودم . (تا اینجا بر میگرده به دوره راهنمایی)

بعد از اون جریانات دوره دبیرستان که شروع شد ، من دیگه کلاس های برنامه نویسی را همشو بلد بودم:لبخند: شاید باورتون نشه.
چون صبح تا شب کارم بود VB6 خلاصه عاشق وی بی 6 هستم .
نظر شخصی بنده VB6 بهترین زبان دنیاست.
اصلا خستگی حس نمی کنید.
چندین سال هم هست که برنامه های شخصی ام را با این زبان می نویسم .
البته این را بهتون بگم ، بنده از این زبان برنامه نویسی در جهت کسب درآمد نگاه نمی کنم ،
چون بنظر من ، به هرچیزی که عشق می ورزی با آن ، درآمد کسب نکن . واقعا جدی این را میگم.
برنامه هایی هم که با زبان برنامه نویسی VB6 نوشتم خیلی هاش هنوز اختصاصی هستند و تا بحال منتشرنشده است.
****************************************

اما اگه دنبال زبان برنامه نویسی برای کسب درآمد هستید ، دنبال بهترین های کسب درآمد بروید.
دقت کنید ، برای کسب درآمد در حال حاضر بهترین زبان های برنامه نویسی ، گزینه های زیر میباشند.

ASP : در جهت طراحی سیستم های تحت وب در بستر ویندوز: اگه این زبان را یادبگیرید ، حسابی میتونید پول در بیارید و همچنین میتونید کلاس بگذارید.البته باید به صورت کاملا حرفه ای این زبان و همچنین ASP.NET را بلد باشید (خیلی حرفه ای)

PHP : در جهت طراحی سیستم های تحت وب در بستر لینوکس : این زبان بازار کار خوبی داره حتی اگه متوسط باشید. چون درخواست بازار به این زبان بیشتره.

C#‎‎‎‎‎ , JAVA : در جهت طراحی سیستم های تحت سیستم عامل . بازار کار خوب و پرسود (باید به صورت حرفه ای کارکنید.)

به نظرم وقت خودتون را تلف نکنید و تصمیم تون را همینجا بگیرید.

roo.row
شنبه 07 مرداد 1396, 15:22 عصر
با سلام
داستان عزیزان خیلی جالب بود اما داستان من داستان خیلی ساده ای داره ،حدود سال 86 آزمون دادم و توی مدرسه خوب قبول شدم . مدرسه راهنمایی من یه زنگ کامپیوتر تو هفته داشت . سال اول معلممون که خدا *** بکنه اومد و یه جزوه 500 صفحه ای از C# به ما داد که حتی یک خط کد نویسی هم یاد نمی داد ! البته به دلیل اعتراض ما اونموقع عوضش کردن و سال دوم معلمم جدیدمون با وجود این که زبان های خیلی جدیدی وجود داشت به ما ویژوال بیسیک یاد داد . چون من خیلی پیگیری کردم و کلا به برنامه نویسی علاقه پیدا کرده بودم 2 تا کلاس طراحی وب و اندروید هم شرکت کردم که مدرس اون دوره ها وسطش کارو ول کردن و رفتن ! و خودم مجبور شدم پی برنامه نویسی رو بگیرم و برم جلو یال های بعدشم مدرسمو عوض کردم و با وجود اینکه زنگ کامپیوتر داشتیم توش MMB یاد می دادن (خدایی عذاب بود) الانم دانشجوام و با چند تا از دوستانم یه گروه طراحی سایت برای cms ورد پرس راه انداخیتم . با تشکر

.:KeihanCPU:.
شنبه 16 آذر 1398, 16:01 عصر
سلام خدمت همه دوستان عزیز

فکر میکنم از آخرین پستی که توی برنامه نویس گذاشتم 10 سالی میگذره.
همینجوری داشتم توی نت میچرخیدم که یاد برنامه نویس افتادم گفتم برم ببینم هنوز اکانتم مونده یا نه که دیدم بعله .
ازونجایی که اون قدیما بیشتر توی تالار vb بودیم چشمم به این تایپیک افتاد
عجب دورانی بود.
اما داستان من بطور خلاصه.
یادمه دوم دبیرستان بودم که خیلی دوست داشتم کامپیوتر داشته باشم. نه اینکه بلد باشم باهاش کار کنم. صرفا دوست داشتم نقاشی بکشم تو paint :بامزه:
بعد از کلی کلنجار رفتن با پدر محترم بالاخره صاحب یه کامپیوتر شدم. اون موقع xp آخرین نسخه ویندوز بود. دیر خریدم من:کف:
بعد از 6 ماه انقدر شب و روز تو ویندوز پایین و بالا میکردم که خسته شدم و از یه خدمات کامپیوتری سیدی آموزش گام به گام ویژال بیسیک رو دیدم.
شروع کردم و علاقمند شدم به برنامه نویسی ( از ویروس و ماشین حساب و تروجان و اینا شروع کردیم رسیدیم به اتوماسیون و آنتی ویروس و .. :لبخند:) چندباری هم زنگ خونمونو زدن :قهقهه:
اینم بگم رشته من اصلا کامپیوتر نبود و همون اول وارد رشته تاسیسات شدم و کلا درسام ربطی به کامپیوتر نداشت.
در کنار درسام دنبال برنامه نویسی بودم و سویچ به دات نت و c# و asp.net و wcf جزو فعالیتهای برنامه نویسیم بود.
دورانی داشتیم با قدیمیای برنامه نویس
آقای کشاورز, کرامتی, همین آقا حامد شروع کننده تایپیک , اوبالیت, مهران , بهروز, ...
این سایت مفیدترین چیزی بود که تونست مغز منو نظم بده.
اینم بگم با اینکه رشتم تاسیسات بود ولی برنامه نویسی رو از رشتم بیشتر میفهمیدم و البته اون اواخر زده بودم تو کار رباتیک:گیج:
درآخر تجربه از من رو داشته باشید جوونترا .سعی کنید دنبال یک دانش برید و تو همون تخصص داشته باشید.
الانم که توی کار فروش تجهیزات تاسیسات هستم با یک ذهن پر از مسائل حل نشده.

vbhamed
یک شنبه 17 آذر 1398, 00:31 صبح
سلام خدمت همه دوستان عزیز

فکر میکنم از آخرین پستی که توی برنامه نویس گذاشتم 10 سالی میگذره.
همینجوری داشتم توی نت میچرخیدم که یاد برنامه نویس افتادم گفتم برم ببینم هنوز اکانتم مونده یا نه که دیدم بعله .
ازونجایی که اون قدیما بیشتر توی تالار vb بودیم چشمم به این تایپیک افتاد
عجب دورانی بود.
اما داستان من بطور خلاصه.
یادمه دوم دبیرستان بودم که خیلی دوست داشتم کامپیوتر داشته باشم. نه اینکه بلد باشم باهاش کار کنم. صرفا دوست داشتم نقاشی بکشم تو paint :بامزه:
بعد از کلی کلنجار رفتن با پدر محترم بالاخره صاحب یه کامپیوتر شدم. اون موقع xp آخرین نسخه ویندوز بود. دیر خریدم من:کف:
بعد از 6 ماه انقدر شب و روز تو ویندوز پایین و بالا میکردم که خسته شدم و از یه خدمات کامپیوتری سیدی آموزش گام به گام ویژال بیسیک رو دیدم.
شروع کردم و علاقمند شدم به برنامه نویسی ( از ویروس و ماشین حساب و تروجان و اینا شروع کردیم رسیدیم به اتوماسیون و آنتی ویروس و .. :لبخند:) چندباری هم زنگ خونمونو زدن :قهقهه:
اینم بگم رشته من اصلا کامپیوتر نبود و همون اول وارد رشته تاسیسات شدم و کلا درسام ربطی به کامپیوتر نداشت.
در کنار درسام دنبال برنامه نویسی بودم و سویچ به دات نت و C#‎ و asp.net و wcf جزو فعالیتهای برنامه نویسیم بود.
دورانی داشتیم با قدیمیای برنامه نویس
آقای کشاورز, کرامتی, همین آقا حامد شروع کننده تایپیک , اوبالیت, مهران , بهروز, ...
این سایت مفیدترین چیزی بود که تونست مغز منو نظم بده.
اینم بگم با اینکه رشتم تاسیسات بود ولی برنامه نویسی رو از رشتم بیشتر میفهمیدم و البته اون اواخر زده بودم تو کار رباتیک:گیج:
درآخر تجربه از من رو داشته باشید جوونترا .سعی کنید دنبال یک دانش برید و تو همون تخصص داشته باشید.
الانم که توی کار فروش تجهیزات تاسیسات هستم با یک ذهن پر از مسائل حل نشده.

به به
.:KeihanCPU:. (https://barnamenevis.org/member.php?61344-KeihanCPU) عزیز
خوشحال شدم
فقط نفهمیدم تاسیسات چی بود ؟!
ضمنا گروه VB6 همچنان برقراره تو تلگرام
https://t.me/joinchat/B09fd0MB7Jot3YhvLcPBjg

.:KeihanCPU:.
یک شنبه 17 آذر 1398, 12:33 عصر
به به
.:KeihanCPU:. (https://barnamenevis.org/member.php?61344-KeihanCPU)
عزیز
خوشحال شدم
فقط نفهمیدم تاسیسات چی بود ؟!
ضمنا گروه VB6 همچنان برقراره تو تلگرام
https://t.me/joinchat/B09fd0MB7Jot3YhvLcPBjg
:قلب:
تاسیسات سرمایشی و گرمایشی :لبخند:

.:KeihanCPU:.
یک شنبه 17 آذر 1398, 12:54 عصر
به به
.:KeihanCPU:. (https://barnamenevis.org/member.php?61344-KeihanCPU)
عزیز
خوشحال شدم
فقط نفهمیدم تاسیسات چی بود ؟!
ضمنا گروه VB6 همچنان برقراره تو تلگرام
https://t.me/joinchat/B09fd0MB7Jot3YhvLcPBjg
عزیز فقط لینک تلگرام کار نمیکنه

vbhamed
جمعه 22 آذر 1398, 17:21 عصر
عزیز فقط لینک تلگرام کار نمیکنه

https://t.me/joinchat/B09fd0MB7JoWlBavHzBdIg

نتونستی آیدیت رو بده تا اضافه کنم

Mr'Jamshidy
یک شنبه 13 بهمن 1398, 04:20 صبح
سلام به همه


سلام خدمت همه دوستان عزیز

فکر میکنم از آخرین پستی که توی برنامه نویس گذاشتم 10 سالی میگذره.
همینجوری داشتم توی نت میچرخیدم که یاد برنامه نویس افتادم گفتم برم ببینم هنوز اکانتم مونده یا نه که دیدم بعله .
ازونجایی که اون قدیما بیشتر توی تالار vb بودیم چشمم به این تایپیک افتاد
عجب دورانی بود.


تقریبا منم یک چیزی تو همین مایه ها
من داستان جالبی ندارم

ولی واقعا حس خوبی داد که دیدم قدیمی ها هنوز هستن و فعالیت دارن

واقعا یادش بخیر چه روزای خوبی تو این انجمن VB6 داشتیم

vbhamed
سه شنبه 15 بهمن 1398, 23:34 عصر
سلام به همه

تقریبا منم یک چیزی تو همین مایه ها
من داستان جالبی ندارم

ولی واقعا حس خوبی داد که دیدم قدیمی ها هنوز هستن و فعالیت دارن

واقعا یادش بخیر چه روزای خوبی تو این انجمن VB6 داشتیم

سلام آقای جمشیدی عزیز
میتونید تشریف بیارید گروه vb6

https://t.me/joinchat/B09fd0MB7JoWlBavHzBdIg

mf_5900
شنبه 10 مهر 1400, 15:16 عصر
سلام
من هم خیلی علاقه به کامپیوتر داشتم یادمه سال 74 یا 75 بود یه کمودور گرفتم 30 هزار تومان وسیله بازی بود و 64 کیلوبایت حافظه داشت و می تونستی با بیسیک برنامه باهاش بنویسی
و برنامه نویسی رو اونجا علاقه مند شدم و به صورت خودخوان کتابهاشو می خریدم و میخوندم و کدهارو امتحان می کردم . و تا الان هم که دارم برنامه می نویسم با vb6 میکنم و همش فکر میکنم
مرغ همسایه غازه و اینکه باید برم سراغ یه برنامه نویسی دیگه ولی جرأتش رو ندارم بعد از اینهمه برنامه نویسی توی vb6 بتونم برم حتی vb.net برای همین توی Vb6 موندم
البته چون توی بانک های اطلاعاتی کار میکنم چیزی کم نگذاشته . به کار کسانی که سرعت زیاد ، بازی سازی و غیره میخوان نمیاد
حتی اینقدر علاقه داشتم به vb6 خواستم برم سراغ اندروید متوجه شدم b4a هم همان دستورات رو داره خوشحال شدم که برم سراغ اندروید با b4a
خلاصه هر کسی برای کاری ساخته شده ، نشونه اش هم علاقه فرده
ان شاء االه در هر زمینه که کار می کنید موفق باشید

iiraniangamei
یک شنبه 11 مهر 1400, 12:08 عصر
سلام نصب دوربین مداربسته (http://rashtcctv.ir)
چیزی که یادمه من دوست داشتم بازی سازی انجام بدم و یه انجمن بازی سازی بود که توش با گیم میکر آموزش ساخت بازی رو میدادن و حقیقتا الان نمیدونم وجود داره یا نه
زا ون موقع بود که حسرت اینو داشتم چطور میتونم یه برنامه نویس بشم تا بتونم اون چیزی که میخوام رو دقیقا توی گیم میکر پیاده بکنم
بعد از گذروندن چندین و چند کلاس آموزشی بالاخره تونستنم اولین بازی خودم رو که یه چیزی مثل قارچ خور بود بسازم و هنوز که هنوزه اون بازی ور دارم
ممنون که گوش دادی و موفق باشید :)