در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به در آیی
Printable View
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به در آیی
يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض
پادشاهي کامران بود از گدايي عار داشت
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا ----- در این دیده در آیید و ببینید خدارانقل قول:
صفای اصفهانی
ديدي که يار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هيچ غم نداشت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دارم اميد عاطفتي از جانب دوست
کردم جنايتي و اميدم به عفو اوست
دوستان اگه بگین شعر ماله کیه خیلی بهتره
تا چند عمر در هوس و آرزو رود ----- ای کاش این نفس که بر آمد فرو رودنقل قول:
جلال الدین همایی
شاعر اگر سعدی شیرازی است
گفته های من و تو بازی است
تو مپندار كه خاموشي من-----هست برهان فراموشي مننقل قول:
حميد مصدق
پروین اعتصامی
نهاد کودک خردي بسر، ز گل تاجي------------ بخنده گفت، شهان را چنين کلاهي نيست
حافظ:
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار / که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
سنایی غزنوی
دلم برد آن دلارامي که در چاه زنخدانش ------هزاران يوسف مصرست پيدا در گريبانش
حافظ:
شدم عاشق ببالای بلندش ------که کار عاشقان بالا گرفته است
چو ما در سایه الطاف اوئیم ------ چرا او سایه از ما واگرفته است
عبید زاکانی
ترک سر مستم که ساغر ميگرفت--------- عالمي در شور و در شر ميگرفت
عکس خورشيد جمالش در جهان---------- شعله ميزد هفت کشور ميگرفت
چون صبا بر چين زلفش ميگذشت-------- بوستان در مشگ و عنبر ميگرفت
هر دمي از آه دود آساي من------------------ آتشي در عود و مجمر ميگرفت
بوسهاي زو دل طلب ميکرد ليک-------------- اين سخن با او کجا در ميگرفت
قصهي دردش عبيد از سوز دل------------- هر زمان ميگفت و از سر ميگرفت
تو نیکی میکن و در دجله انداز ----------- که ایزد در بیابانت دهد باز
انوری
ز عشق تو نهانم آشکارست---------ز وصل تو نصيبم انتظارست
تشنه ام تشنه آن باده و می . . . . . . . . . پرسش روز و شبم وصل به کی
"ي"
ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتيم
در ميان لاله و گل آشياني داشتيم
مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید
فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند
بهار وصل ندانم که کی به بار آید
دوش مرغی به صبح مینالید --------- عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
شیراز و آب رکنی و باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
تا تورا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر ** چند روزی دل به دست نازم اندامی بده
مشاعره بس است دگر تا به کی*** همی من هی کنم copy و past
تو که مرحم نی زخم دلم را--------------- نمک پاش دل ریش چرایی
یه چیزی تو همین مایه ها بود
یوسف خود را فروشد بی ثمن . . . . . . . . . . . سرو و گل بلبل براند از چمن
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد
چو روزی زآغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من هستی آغوش وا کن که می خواهد این غوی زیبا بمیرد
اینم لینک فایل صوتی مرگ قو با صدای مهرپویا
دل چو دنیایی شود خسران کند . . . . . . . . . دین و دنیا را همی ویران کند
بابا طاهر
دلا در عشق تو صد دفترستم----------که صد دفتر ز کونین از برستم
منم آن بلبل گل ناشکفته------------------که آذر در ته خاکسترستم
دلم سوجه ز غصه وربريجه-----------جفای دوست را خواهان ترستم
مو آن عودم ميان آتشستان------------که اين نه آسمانها مجمرستم
شد از نيل غم و ماتم دلم خون-----------بچهره خوشتر از نيلوفرستم
ادر کأساً و ناولها.............الا یا ایها الساقی
ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
تولد مظهر خلقت مبارک باد . . .
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
در دنیایی که نامردان عصا از کور می دزدند من از خوش باوری در آنجا محبت جستجو کردم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه -------- اشکم شود از این مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه------- اي تيره غمت را دل عشاق نشانه
امیدوارم تکراری نباشه چون من همه شعر ها را نخواندم:
هر نكته اي كه گفتم در وصف ان شمايل هركو شنيد گفتا لله درقايل
گفتگو آیین درویشی نبود * ورنه با تو ماجراها داشتیم...
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست