داستان من اینجوری شروع شد
once upon a time:
با اجازتون ما تیزهوشان بودیم دوره ی راهنمایی .. اونجا هم به فوق برنامه زیاد اهمیت می دادن .. یه روز یکی از ناظم هامون اومد گفت کی می خواد بیاد کلاس کامپیوتر ...
منم یه لحظه فکر کردم گفتم بذار بریم ببینیم این چه کلاسیه ... ساعتش هم خوب بود .. پنجشنبه ها از ساعت 3 تا 5 شهریه اش هم کلاس سه تومن بود ...
خلاصه ما رفتیم .. مدرس کامپیوتر هم یکی از شاگردای بابام بودش ( اخه بابام معلم دوره ی ابتدایی بود )
بهمون روی کومودر 64 بیسیک درس می داد .. آخر ساعت هم از روی نوار کاست یه بازی برامون لود می کرد و ما هم بازی می کردیم .. یا یه برنامه ی نقاشی یا یه همچین چیزایی
یادش بخیر چه روزای خوبی بود .. اون موقع ها تازه دیسکتهای سه و نیم اینچی تازه داشت باب می شد .. هنوز اطلاعات روی کاست این ور اون ور می شد .. .
اولین برنامه ایی هم که نوشتم یه متغیر بود که مقدار اولیش یک بود اونو چاپ می کرد بعد بهش یکی اضافه می شد دوباره چاپ می کرد و توی یه loop بی نهایت بود با دستور goto که تازه یاد گرفته بودم .. که آخرش کومودر من هنگ می کرد .. خیلی روزگار خوبی بود ...
حالا تو بگو چطور اسیر این دنیا شدی ؟