این نشون میده که خوندینشون اما با مفهومشون هنوز آشنا نشدین! من خودم بارها و بارها میخوندمشون اما نمی فهمیدم چطوری بکار میان...
الگو ها رو نباید فقط با ظاهرشون دید... باید به فلسفشون فکر کرد... بهترین راه هم مثال های دنیای واقعی هستن.
به عنوان مثال فرض کن شما برای اینکه یه مشکل حقوقیتون رو حل کنید به جای اینکه خودتون برید دادگاه وکیل میگیرد و میسپرید کاراتون رو اون به جای شما انجام بده چون وارد تره... و چون شما تو دادگاه دیگه دیده نمیشید. درگیر نمیشید... خب این میشه شبیه الگوی Proxy
یا مثلن فرض کنید یه پیتزا رو با چند مواد بلدید درست کنید.... واسه درست کردن پیتزا مراحل کلی رو یکسان میرید اما در استفاده از مواد می تونید بدون قارچ، یا قارچی که آبپز کردید... یا.... استفاده کنید. یعنی یه جزییاتی رو تغییر میدید و نتیجه پیتزا های مختلفیه اما کل داستان رو یکی میرید جلو... خب اینم میشه Builder
نهایتن وقتی اینطوری الگو ها رو ببینید و تمرین کنیدشون و به مرور زمان تو کد های نوشته شده پیداشون کنید یا خودتون سعی کنید واردشون کنید کم کم میره تو وجودتون... این زمان میبره با چند بار خوندن و فهمیدنشون امکان پذیر نیست.
کم کم میبینید که بعضی الگوها توی ساختن و شکل دادن اشیا به کار میان... بعضی ها توی ساختار دادن به کد... بعضی ها توی الگوریتم ها و روند اجرای کد (رفتار سیستم)... الگو ها زمینه هاشون مشخصه...
واسه جزییات اینا رو ببنید:
http://wwwswt.informatik.uni-rostock...atexamples.htm
http://mahemoff.com/paper/software/gofMetaphors/
http://www.codeproject.com/Articles/...s-in-Real-Life
http://sourcemaking.com/design-patterns-and-tips