در آغاز گپی خودمانی از ادبیات جدی ، گفتن از خودم، بحث را به درازا میکشاند؛ اما شاید برای استنتاج خوانندگان بیتأثیر نباشد. اولِ مهر ۱۳۳۸ در محلۀ حاشیهای و فقیرنشین تازهآباد کرمانشاه در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم. در دورانی که اعضای خانواده تحت تأثیر گرایشات فکری پدر و زیر سایۀ پدرسالاری، به اصول مشخصی مقید میشدند. گوشدادن به موسیقیِ مبتذل، ممنوع بود و صوت قرآن در فضای خانه حاکم بود. تمام هم و غم پدرم این بود که فرزندانی تربیت کند که مقید به اصول و اخلاق خاصی باشند. اذان که میدادند، ما را به نمازخواندن وادار میکرد. پدرم چنان مقید بود که هرسال سود حاصل از درآمدش را ارزیابی میکرد و خمس و زکاتش را میداد. همیشۀ خدا وضو داشت. زندگی بدین منوال و در چنین وضعیتی سپری میشد. پیرو علاقۀ شدید پدرم، تمام فرزندانش در درس و تحصیل جدی بودند. من دوران ابتدایی را در مدرسۀ کمالالملک (بازار قدیمی چال حسنخان) گذراندم و همیشه شاگرد ممتاز بودم. دورۀ راهنمایی را هم در مدرسۀ راهنمایی ساسان سپری کردم؛ دورهای که در شکلگیری علاقه و گرایش من به کتابخوانی، بهویژه داستان و رمان بیتأثیر نبود.