انگلیسی خانواده اصلی FAMILY OF ORIGIN است. «تولد» در اصل به محیطی اشاره دارد که من در آن بزرگ شدم. یعنی من در خانواده پدر و مادرم بزرگ شدم. برای چینیها، خانه اصلی ماست. زندگی دو خانه دارد، یکی خانهای است که در آن بزرگ شدهایم و خانهای که در آن تبدیل به زندگی زناشویی شدهایم، خانهای که در آن میرویم.
مشاوره کودک
خانواده بومی چه تاثیری بر زندگی ما خواهد داشت؟ابتدا چند مثال برای شما می زنم، شاید کمی صبر کنید و بعد تحلیل کنید که وقتی بزرگ می شویم به چه چیزی نیاز خواهیم داشت.
چرا عاشق او شوی؟
تأثیر یک خانواده بومی بر یک فرد به سادگی این است که خانواده بومی بر رشد شخصیت فرد تأثیر می گذارد و رشد شخصیت فرد بر روابط بین فردی فرد تأثیر می گذارد.همچنین این EQ است که اغلب مردم اکنون به آن فکر می کنند. بر روابط بین فردی، شغل، خانواده و حتی اینکه چرا یک فرد در زمان عاشقی عاشق نوع خاصی از افراد می شود، تاثیر می گذارد.در روانشناسی مطالعات بسیار جالبی وجود دارد.
به عنوان مثال، من یک مشتری بسیار خوش تیپ با شرایط خوب دارم، بسیاری از دختران او را دوست دارند، اما اولین دختری که در زندگی اش بیشتر از همه دوستش داشت اقدام به خودکشی بود، تازه از بیمارستان مرخص شد، رنج می برد، دیوانه وار عاشق این دختر شد اما به دلیل مشکلات زیاد، با درد از هم جدا شد.
بعد از جدایی او احساس می کرد که زندگی بی معنی است و دیگر نمی تواند عاشق دخترهای دیگر شود، وقتی دختران دیگر به او ابراز علاقه کردند سعی می کرد معاشرت کند اما نمی توانست عاشق آن دخترها شود. پس از مدتی، او به شدت عاشق دختر دیگری شد. طبق تعریف او، این دومین عشق او است. معلوم شد که این عشق دوم، دختری است که دچار بی اشتهایی (یا پرخوری عصبی، اختلال خوردن در انگلیسی) شده است. به دلیل فشار عاطفی، او فقط در نیم ساعت می تواند دو بسته بستنی و یک بسته بخورد. کیک پنیر و بسیاری از بیسکویت ها به دلیل ناامن بودن می توانند آنها را بخورند بعد از خوردن آنها ملین مصرف می کنند یا آنها را تف می دهند تا لاغر و مقصر باشند. زبان چینی را می توان به خشونت عصبی (منزجر کننده) ترجمه کرد. اختلال خوردن.
وقتی خانواده اش را در خانه می بینید، می توانید بفهمید که او نه تنها ممکن است عاشق کسی شود که مشکلات روحی و روانی دارد. سومین فردی که او در حال حاضر عاشق او است معلوم می شود یک زن متاهل است. زن مانند یک گل در حال مرگ است. و مرد او نمی تواند او را هیدراته کند و زمانی که پسر را ملاقات می کند عشق خشک و آتشین آن دو پیدا می شود.همانطور که می بینید این پسر مدام مجذوب این دختران رنجور می شود.
معکوس کردن نقش
دلایل زیادی وجود دارد این پسر به شدت جذب این نوع دختر می شود. به نظر من مثل کسی است که در تاریکی راه میرود و نمیداند دارد چه میکند. در کل همینطور ادامه خواهد داد. اگر شکست بخورد، از درون نگری نرفته است. در طول فرآیند، درصد شکست XNUMX٪ است، اما شکست به این معنی نیست که دفعه بعد موفق خواهد بود. او می تواند همان الگو را در تاریکی کشف کند تا زمانی که روان درمانی دریافت کند و دوباره آن را کشف کند. چرا روی زمین؟ این اتفاق می افتد
معلوم شد که پدرش در دوازده سالگی رابطه نامشروع داشته است، مادرش در اصل زنی بسیار خوشحال بود، اما به دلیل رابطه پدرش دچار حمله عصبی شد و شروع به ورود و خروج از بیمارستان کرد. پسر یک ساله در واقع به عشق نیاز داشت، اما ناگهان از نقش کودک به نقش مراقبت از مادر، چون مادر از نظر عاطفی بیش از حد به او نیاز دارد، به این می گویند وارونگی نقش.
بازگشت به گذشته
اگرچه این پسر هم مادرش را دوست دارد، اما بیشتر به محبت مادرش نیاز دارد. متأسفانه مادرش خیلی مالیخولیک است و نمی تواند به او عشق بدهد، پس چرا او همچنان جذب چنین فردی خواهد شد؟روانشناسی بالینی وجود دارد. یک اصطلاح اجبار تکراری است یعنی فقط می تواند به زخمی های گذشته برگردد مثلاً دوست دخترهای قبلی او وضعیت روحی و روانی مشابه مادرش داشتند و همه آنها بسیار دردناک بودند.این پسر امیدوار است که خوبش رفتار می تواند به آن شخص کمک کند که دیگر درد نداشته باشد، شادی پیدا کند و دوباره او را دوست داشته باشد.
من مثالی دارم که چینی ها بهتر می توانند بفهمند، بعد از اینکه یکی از اقوام من فرزند دوم را به دنیا آورد، زایمان خوب نبود و بدنش بعد از آن بسیار ضعیف شد. هر چقدر هم که دارو مصرف می کرد، نمی توانست خوب مصرف کند، خیلی نگران بود. تا زمانی که یک زن مسن به او بگوید نگران نباش، می تواند آسیب هایی را که در گذشته از طریق زایمان خوب متحمل شده بود، جبران کند. بدن کودک بعدی به نظر می رسید که به حالت قبلی بازگشته است. یک قطعه فولادی که نیاز به برشته شدن و تغییر شکل دارد.
مرکز روانشناسی تلاس
احساسات سرکوب شده
هر چه از دوران کودکی آسیب دیدیم بیشتر از خودمان خواسته ایم، مثلاً من یک استاد دانشگاه معروف با موفقیت بسیار بالا و ضریب هوشی بسیار بالا را دارم، او ادعا می کند که بهترین کنترل را بر خلق و خوی خود دارد. او معمولا زیاد نمی خندد و بیشتر مردم با او از راه دور رفتار می کنند، همسرش با او زندگی می کند و احساس می کند با کامپیوتر زندگی می کند زیرا او در مدیریت احساسات خود بسیار خوب است.
مشکل این بود که او احساساتش را خیلی خوب کنترل می کرد، یک روز پسری به دنیا آوردند، اما وقتی دید همسرش تمام محبت خود را به نوزاد می دهد، این استاد کارکشته طاقت نیاورد و به فرزندش حسادت کرد. آنها فیلمی دیدند به نام "مامان، دوباره عاشق من باش." این مرد آهنی که هرگز گریه نمی کرد به گریه درآمد. چرا اینطوری شد؟معلوم شد وقتی او به دنیا آمد پدر و مادرش با خانواده های طرفین مشکلات زیادی داشتند، سابقه خانوادگی دو طرف خیلی متفاوت بود و مادرش مجبور به طلاق توسط خانواده پدرش شد.
پس در بزرگ شدن عشق مادری نداشت چون مادرش رفت زیر نظر پدرش بزرگ شد پدر نمی دانست چگونه نیازهای عاطفی خود را برآورده کند و به تدریج فهمید که دردناک است و احساسات دارد پس یاد گرفت. برای سرکوب احساسات.خوشبختانه او بسیار باهوش است بنابراین توانسته است به هوش خود به عنوان ستون عزت نفس خود تکیه کند.این فرد در رشد عاطفی ضعف هایی دارد.
ظهور زخم های قدیمی
ما اغلب می گوییم که نشان دادن آسیب های گذشته آسان ترین زمانی است که یک نفر با فرد بعدی تعامل دارد. برای مثال، اگر عاشق هستید، نیازهای روانی که در گذشته نداشتید، اکنون دو برابر می شود تا از شریک زندگی خود بازگردید. امیدوار است که طرف مقابل شما را مضاعف کند یا اگر سابقه بدرفتاری شدید از سوی پدرتان پس از تولد فرزندتان داشته باشید، ممکن است دو گرایش داشته باشید: یکی اینکه با پدر بدرفتار همذات پنداری کنید و ناآگاهانه تبدیل به یک قلدر شوید. این الگو را تکرار کنید، نمی دانید چرا کودک را می زنید، اما طبیعی است که ادامه دهید، بعضی ها برعکس می روند، مثلاً لوس کردن بیش از حد بچه ها، اصلاً جرات نداشت او را تنبیه کند و از او جدا شود. اجازه دادن به بچه ها اسب سواری.
خانواده محلي شما مي تواند تاثير زيادي بر نحوه انضباط فرزندانتان داشته باشد.در واقع، بسياري از مطالعات نشان داده اند كه بيشتر آن دسته از افرادي كه از خشونت همسر رنج مي برند و در آينده فرزندان را كتك خواهند زد، اغلب وقتي بزرگ شوند، توسط پدرانشان ضربه مي خورند. ، یا دیدند پدرشان به مادرانشان ضربه زده است.
دکمه احساسی
زن و شوهر شایع ترین مسائل ناشی از خانواده اصلی هستند، به عنوان مثال، من یک مشتری پرونده با یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر دارم. برادران بزرگتر و برادران کوچکتر می توانند بهتر از او صحبت کنند، اما او آرام و متفکر است. ضربالمثلی وجود دارد که میگوید: «کودکانی که میتوانند صدای بلندی داشته باشند، همیشه طبل مرغ میخورند». این وسط، هیچ کس توجهی نمی کند. بنابراین، آنچه او بیش از همه از آن می ترسید آسیب هایی بود که در دوران کودکی خورده بود و آن بی عدالتی بود.
من آن نوع مضطربترین یا از نظر عاطفی حساس، اصطلاحی روانشناختی به نام «دکمه عاطفی» به آن میدهم.
اما خانواده ای که همسرش در آن بزرگ شده بود نیز مشکلاتی داشت، همسرش دختر بزرگتر بود، بعدها پدرش رابطه نامشروع داشت و دختر بزرگ با مادرش رابطه خوبی داشت، بنابراین با او درگیری های زیادی داشت.پدر تمام عشقش را به خواهر عشوه گرش داد.دختر در بزرگ شدن به عشق نیاز داشت اما هرگز عشق پدرش را جلب نکرد.بنابراین دکمه احساسی او باید به ویژه توسط مردان ارزش قائل شود.
از آنجایی که زن از کودکی مورد لطف قرار نمی گرفت، دکمه های عاطفی او باید بسیار خاص و مورد توجه خاص قرار می گرفت، بنابراین گاهی اوقات در خانه شوخی می کرد و شوهر نمی توانست تحمل کند و احساس بی انصافی می کرد.زن با تمام وجود فکر می کرد. : وقتی من شوخی می کنم تو مدارا می کنی و جراحات گذشته ام التیام می یابد از ترس بی عدالتی به طور غیرمنتظره ای دکمه روانی آقا را به راه انداخت اگر شوهر عادل تر و معقول تر باشد زن احساس امتیاز نمی کند و دو نفر در تنش ناشی از تأثیر خانواده اصلی یخ می زنند و موقعیت های قطبی و شدیدتر وجود دارد.
چراغ را روشن کن
اگر چراغ را روشن نکنیم و ببینیم چرا دو نفر همدیگر را به این شکل عذاب داده اند، مشکل از اساس حل می شود، فقط با روشن کردن چراغ می توان فهمید که چه کار می کنید.
هنگامی که پدرش به ملاقات او رفت، خداوند رابطه دردناکی بین همسرش و پدرش دید، موضوع عصبانیت او در واقع پدر بود: اوایل، وقتی این آقا می خواست در خانه عدالت طلب کند، زن ناگهان به نظر اصلی رسید. خانواده دوران کودکی برای بازگشت، و شوهر قبل از او دیگر شوهرش نبود، و احساس ناخودآگاه او مانند شدت بود، پدر سرسخت خود را به چالش می کشد تا دوباره زخم های گذشته را لمس کند.
تا زمانی که پدرش واقعاً وارد زندگی فعلی اش شد، او این فرصت را پیدا کرد که خشم خود را متوجه پدرش کند و یاد بگیرد که خشم خود را در مشاوره بیان کند. درد همسرش را شروع کرد و شروع به عشق ورزیدن به همسرش کرد و همسرش نیز شروع به قدردانی از شوهرش کرد که تبدیل به یک چرخه با فضیلت شد.
ما باید ضمیر ناخودآگاه خود را به حالت ناآگاهی نسبت به کاری که انجام می دهیم و به حالت تسلط آگاهانه تبدیل کنیم، درک آنچه که گذشته بر ما تأثیر می گذارد و پریدن از گذشته عمدی نیست، آنها فقط نمونه ای را می بینند که پدر و مادر خودم شدند. از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
بنابراین مسائلی که در واحد بعدی در مورد آنها صحبت خواهیم کرد بسیار مهم است تا به همه کمک کنیم تا نیازها را در روند رشد ببینند و ببینند چه آسیب های روانی وجود دارد که در گذشته برآورده نشده است. عصبانیت خود را برای "گرفتن بدهی" از شریک یا فرزندان فعلی خود، از عقل و عشق استفاده کنید تا به آرامی آن مسائل حل نشده گذشته را حل کنید.
نیازهای اساسی دنیای درون
اگر میخواهیم راهحلی برای مشکلات پیدا کنیم، باید بفهمیم که خداوند به دلیل نیازهای روحی و روانی بزرگشدن، هنگام خلق بشر چه نیازهایی داشت. اگر ندانیم کدام یک را چگونه می توانیم راضی کنیم؟
زمانی که خداوند جهان و همه چیز را در این دنیای فیزیکی آفرید، قوانین فیزیک وجود داشت، زمانی که خداوند انسان را آفرید، قوانین روانی نیز در پدیده های مختلف روانی انسان وجود داشت، اگر ما درک درستی از این قوانین روانی داشته باشیم، ممکن است آن را درک کنیم. حل کردن نیازهای روانشناختی خود آسانتر است و میدانیم چگونه بهطور معقول در ازدواج و خانوادهمان این نیازها را برآورده کنیم، نه اینکه اجباری یا عصبانی باشیم. در یک محیط سالم تر و توسعه EQ بالاتر.
احساس امنیت داشته باشید
نیازهای اولیه انسان اساسی ترین نیازهای جسمانی اوست: همه برای زنده ماندن به غذا، آب آشامیدنی و هوا نیاز دارند، علاوه بر این نیازهای روانی نیز وجود دارد.
اولین سطح نیازهای روانی نیاز به امنیت است، به عبارت دیگر، فرد پس از تولد به یک موقعیت امن نیاز دارد تا بداند آیا عزیز در اطراف است و آیا در وعده غذایی بعدی غذا وجود دارد یا خیر، اگر گاوصندوق اولیه وجود نداشته باشد. محیط، آسیب های روانی قابل توجهی به رشد فرد وارد می کند، رابطه بسیار خوبی با عشق، ازدواج یا رابطه با فرزندان وجود دارد.
به عنوان مثال، اخیراً مطالعه ای انجام شد که در آن روانشناسان بر وضعیت روحی یتیمان در بوسنی که در جنگ ویران شده بودند تمرکز کردند و دریافتند که این یتیمان هیچ فرد دائمی در کنار خود ندارند تا به نیازهای آنها رسیدگی کند، بنابراین معمولاً رشد روحی آنها. تا دو حد تکامل پیدا می کند: وقتی کسی با یک انسان ملاقات می کند، مانند یک ماشین بی حس می شود و هیچ واکنش احساسی ندارد، مردم او را دوست دارند، او نمی خندد، او را لمس نمی کند و گریه نمی کند. وضعیت غم انگیز، گویی قلب مرده است.
گروه دیگر به سمت افراط دیگر رفتند، فقط به دلیل اینکه مرز روانی وجود ندارد، بین خویشاوندی و بیگانگی تفاوت قائل نمی شود، وقتی با مردم ملاقات می کند به مردم لبخند می زند زیرا می داند که باید بخندد تا مردم او را دوست داشته باشند. و هنگامی که با آنها روبرو می شود، آنها را دنبال می کند. این بسیار خطرناک است و می تواند توسط افراد دیگر ربوده یا از آن سوء استفاده کند. فقط به دلیل اینکه بیش از حد به محبت دیگران نیاز دارد، گرسنه است و نمی تواند تشخیص دهد که چه کسی از بستگان یا غریبه است.
این اساسی ترین نیاز است. اگر شما حتی ابتدایی ترین امنیت را نداشته باشید، آن شخص هیچ احساس امنیت در روابط بین فردی آینده و دنیا نخواهد داشت. نامطلوب است، اما نمی توان تصور کرد که لبخند دیگران ممکن است لبخند دوستانه باشد، اما مانند لبخند او باشد، افرادی که از کودکی آسیب روحی و روانی داشته اند، به راحتی می توانند انسان دوستی را بد تلقی کنند. تصور اینکه این باعث ایجاد آن شود دشوار نیست. درگیری های زیادی در خانواده و زندگی زناشویی او وجود داشت.
لمس بدن
نیاز دیگر نیاز به لمس کردن است، بسیاری از بیماران در حال مرگ هستند، حتی اگر توانایی برقراری ارتباط را از دست داده باشند، اغلب متوجه می شوند که اگر در آن زمان به آرامی آنها را لمس کنید و دوستشان داشته باشید، پاسخ می دهند و لمس را احساس می کنند.
از آخرین مرحله زندگی به مرحله اول زندگی برمی گردیم، در واقع افراد در طول زندگی خود به تماس فیزیکی نیاز دارند و همچنین مطالعات جالبی در مورد سن نوزادان انجام شده است، به عنوان مثال روانشناس وجود دارد. پروفسور بایر از دانشگاه رود آیلند. او مطالعه ای انجام داد و نوزادان را به دو گروه تقسیم کرد. زمان آن است که هم لباس نوزاد و هم مادر را درآورید، کودک را در آغوش مادر بگذارید، هر روز یک پتو روی هر دو بگذارید.
بعد از مدتی این دو گروه از نوزادان را اندازه گیری می کنیم، یک گروه تماس فیزیکی کافی دارند و گروه دیگر فقط تماس طبیعی دارند، این گروه از نوزادان با تماس کافی با مادر دارای دو شاخص سلامتی هستند: اول ضربان قلب این دسته از کودکان. کندتر است، یعنی قلبش قوی تر است و ثانیاً این گروه از نوزادانی که در تماس کامل هستند، خون محتوای مواد مغذی موجود در محیط نسبتاً زیاد است، یعنی سالم تر است و ارتباط بهتری با مادر خواهد داشت. احتمال شیردهی مادران نسبت به گروه دیگر بسیار بیشتر است بنابراین همه ما از نوزادی تا آخر عمر این نیاز را داریم. بنابراین در زبان انگلیسی ضربالمثلی وجود دارد که میگوید: «ما هر روز به سه آغوش نیاز داریم تا بتوانیم خیلی خوب زنده بمانیم و سه آغوش دیگر هم تازه میشود». (برای زنده ماندن به سه آغوش نیاز داریم، برای پیشرفت به سه آغوش دیگر)
دو عنصر روان درمانی
XNUMX. بازتاب
یکی از دو عنصر قدرتمند روان درمانی "آینه کاری" است، برای مثال، فرض کنید در اتاق نشیمن نشسته اید، زمانی که فرزندتان در را فشار می دهد و وارد می شود، چشمان شما بلافاصله روشن می شود، نه به این دلیل که کودک سریع می دود یا به خصوص زیبا به نظر می رسد، اما چون فرزند شماست، شما بدون قید و شرط او را دوست دارید و طبیعتاً آن را خواهید پذیرفت، همانطور که پدر ما را بدون قید و شرط دوست دارد و می پذیرد.
چرا به آن انعکاس آینه می گویند.روانشناسی نیز در این مورد تحقیقات زیادی انجام داده است و متوجه شده است که کودک در زمان رشد احساسات متفاوتی دارد.اگر بدانیم چگونه آنها را هدایت کنیم رشد روانی کودک سالم خواهد بود. بدون درک، او آسیب خواهد دید و موانعی در روند رشد او وجود خواهد داشت.
رشد منسجم
مثلاً وقتی بچه ای در خیابان توله سگی را می بیند، می گوید: «ای سگ! ارتباط در مغز کودک مانند یک اتصال کوتاه خواهد بود زیرا او نمی تواند احساسات خود را تسلیم کند. احساسات او مسدود می شود. وقتی مادر می گوید: "وای سگ خیلی ناز است!" این برای دنبال کردن احساسی است که در قلب او وجود دارد. وقتی کودک می گوید: "اوه هواپیما." مامان می گوید: "چه زیباست!" رشد مغز کودک دوباره کوتاه می شود. به همین ترتیب، اگر مادر بگوید: «هواپیما خیلی بلند پرواز میکند، خیلی سرگرمکننده است!» میتواند به آرامی رشد کند.
اگر کودکی زمانی که پدر با عصبانیت او را روی تخت پرت می کند و او را نادیده می گیرد گریه می کند، مغز عاطفی کودک و خط بین قشر رشد مغز در آینده کوتاه است و او نمی تواند احساسات خود را کنترل کند. کنترل احساسات برای او دشوارتر می شود. احساسات می فهمد و او نمی تواند احساسات دیگران را درک کند. EQ تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
وقتی پدر نه تنها او را روی تخت می اندازد بلکه به او می زند که به او بگوید گریه نکن، کودک چنین نیازی داشت، اما در آن لحظه مثل یک قلب داغ می ماند که روی یک سطل آب یخ بیفتد و این چنین می شد. بلافاصله اتصال کوتاه شد هیچ راهی برای رشد خوب وجود ندارد، برعکس، زمانی که والدین می دانند چگونه کودک گریان را در آغوش بگیرند، به آرامی آنها را تکان دهند تا بگویند: «آیا غمگینی؟ به مامان و بابا نیاز داری؟» کودک دلداری می دهد.
بسیاری از مطالعات نشان داده اند که این می تواند به کودکان کمک کند تا به آرامی توانایی خود را برای مدیریت احساسات خود تقویت کنند، که خود تسکین دهنده است. بنابراین، کودکانی که در آینده با نارضایتی های بیرون از خانه مواجه می شوند، بهتر می توانند خود را آرام کنند و بهتر با شکست ها کنار بیایند. بچه هایی که از نظر عاطفی اتصال کوتاه دارند، وقتی شکست می خورند عصبانی می شوند یا در گوشه ای پنهان می شوند و نمی دانند چگونه با آن کنار بیایند.
مجروح
ضرب المثلی هست که مجروح ها به مردم صدمه می زنند یعنی آسیب دیدگان هم به بچه ها صدمه می زنند والدین قصد آسیب رساندن به فرزندان خود را ندارند اما اگر یاد نگیرند مشکلات پیش می آید زیرا والدین اولین آینه روانی کودکان هستند. آنها نمی دانند چه کسانی هستند، از والدین خود برای خندیدن یا عصبانی شدن با آنها استفاده می کنند تا به آرامی تصویر خود یا خودپنداره خود را بسازند.
متأسفانه ما به عنوان یک انسان همیشه نقاط ضعفی داریم، همیشه کسانی که در کلاس اول هستند یا زیبا و شیرین هستند را دوست داریم. ما کسانی را که باهوش و باهوش هستند دوست داریم. ما کسانی را ترجیح می دهیم که شبیه خودمان هستند یا شخصیتشان شبیه خودمان است. کودکانی که کنار گذاشته می شوند تاوان آن را در آینده می پردازند.بنابراین درک روانشناسی کودکان و محبت کامل آنها برای والدین بسیار مهم است.
پدر و مادری که هنوز روی بدنش زخم دارد، یعنی پدر و مادری که هنوز نتوانسته با مشکلات خود کنار بیاید، کمتر می تواند احساسات منفی کودک را تحمل کند چینی ها دوست دارند از روش های پرفشار استفاده کنند: تک فرزند مجاز به احساسات مثبت هستند، آنها فقط باید "رفتار" داشته باشند و نباید احساسات منفی داشته باشند. از آنجایی که این احساسات منفی باعث ایجاد دردسر در قلب شما می شود، مساوی است با توهین به مین های قلب ما در گذشته. چون خیلی ناراحت کننده است. کودک را سرکوب کرده و او را از ابراز خشم منع می کند.
اما از نظر روانشناسی بیان درست خشم برای کودکان بسیار مهم است، کتاب مقدس می گوید: «عصبانی باش، اما گناه نکن». این بدان معنی است که تا زمانی که شما عادی هستید، مردم عصبانی می شوند. این یک احساس عادی است. باید او را راهنمایی کنید و بگذارید از روش های معقول و غیر مجرمانه برای هدایت استفاده کند و انباشته نشود، انباشتگی می تواند باعث تلخی و بروز بسیاری از بیماری های فیزیولوژیک و روان زا مانند سردرد و میگرن شود که می تواند ناشی از مشکلات روحی باشد.
تسکین احساسات
وقتی صحبت از پرورش عواطف افراد می شود، به ضریب هوشی (EQ) شخص مربوط می شود، مخصوصاً احساسات منفی خود فرد نسبت به فرزندان، ارتباطات زیادی وجود دارد، مثلاً وقتی کودک دو یا سه ساله می شود، والدینش در اصل آن را خراب می کنند و ناگهان یک برادر کوچک به دنیا می آید. این کودک کوچک تغییرات عاطفی را تجربه خواهد کرد. ممکن است شروع به حسادت به آن برادر کوچک کند. در آن زمان او احساسات منفی مانند متنفر شدن از برادر کوچکترش را خواهد داشت و ممکن است به سمت او برود و او را نیشگون بگیرد. آیا فکر می کنید والدین عادی چینی چه واکنشی نشان می دهند؟ خیلی عصبانی باشید و بلافاصله کودک سه ساله را سرزنش کنید و بلافاصله او را بزنید.
باید بدانید که سرکوب احساسات این کودک باعث می شود که این کودک قبلاً احساس آبروریزی کند، اما اکنون او بالاخره ثابت کرده است که پدر و مادرش کاملاً با دشمن خودش - برادرش طرف هستند. درست است که در ظاهر این کودک مطیع می شود و پیروی می کند. قوانین را جلوی پدر و مادرش می کند، اما وقتی پدر و مادرش سرشان را برمی گردانند، برادرش را به شدت فشار می دهند.
برعکس، اگر مامان و بابا می دانند چگونه با دیدن این وضعیت، احساسات فرزندان خود را کاهش دهند، زیرا وظیفه والدین است که حواس آنها را پرت کنند. احساساتی که شما نسبت به برادر کوچکتر خود داشتید ممکن است در این لحظه کودک شروع به گریه کند. مامان و بابا می توانند از فرصت استفاده کنند و سرشان را لمس کنند تا آرام شوند و بگویند: "خیلی رقت انگیز است، خیلی رقت انگیز است. مامان و بابا می دانند که شما غمگین هستید. اگر در آینده احساس تنهایی می کنید، بیایید." مامان و بابا بیشتر دوستت دارم."
ممکن است کودکی بپرسد: «چه کسی را بیشتر دوست داری؟» یک والدین عاقل ممکن است بگوید: «البته من تو را بیشتر دوست دارم، زیرا دو یا سه سال است که تو را دوست دارم!» از این کلمات برای بزرگ کردن کودکان استفاده کنید تا به سلامت رشد کنید و می توانید در عوض برادرش را دوست داشته باشید.اگر فقط به خاطر هماهنگی سطح او را سرکوب کنید، هر هماهنگی سطحی بسیار ارزان است و نمی دانید چه زمانی منفجر می شود، اما هیچ راهی برای کنترل آن وجود ندارد.
مشاوره کودک
عنصر روانشناختی درست در مقابل "انعکاس در آینه" این است که مفهوم دیگری ایده آل کردن است. به زبان ساده، هر یک از ما به قدرت بالاتر، بزرگتر و عاقلانه تری بر خود نیاز داریم. برای یک کودک، یک مادر و یک پدر لازم است. از یک طرف آن را دوست داشته و از طرف دیگر قادر به کنترل و نصیحت آن هستند.