ببینید انسانها هم در عواطفشون مشمول زمان می شن.
ماشین ها ممکنه پس از مدتی "تجربه" به این "نتیجه" برسن که در موقعیت هایی که x و y و z برقرار باشه "بهتره" که به جای تصمیم سریع کمی "بررسی" کرده و از راه حل t استفاده کنند.
این بررسی ها پس از مدتی که نتیجه مطلوب "ثابت" شد حذف می شه و در نهایت در مواقع وقوع x و y و z فورا راه حل t به کار می ره!
این می تونه مشمول عواطفشون هم بشه.
مثلا دلرحمی برای ماشینی که نیاز به باطری داره ولی با روشن شدنش معلوم می شه که قاتل ماشین های دیگه هست.
اینجا به مرور زمان دلرحمی تعدیل می شه ولی از بین نمی ره.
یا مثلا پس از n بار اعتماد و شکست ممکنه ماشین به این نتیجه برسه که کلا به "کسی" اعتماد نکنه.
من قبل از آشنایی با اون کتاب خیلی راجع بهش فکر می کردم، برا همین آمادگی کامل براش داشتم.
خودندش رو توصیه می کنم اما می شه مثل Fringe که از پس هر راه حلی هزاران سوال دیگه می زنه بیرون.
به وجود خودم "یقین" دارم. به وجود شما که داری می خونی "اعتقاد" دارم ولی به هیچ وجه نمی تونم اثبات یا ردش کنم.
تازه یقین به وجود خودم هم از راهی حاصل نشده و فقط شهود هست.
مثل وجود خدا که برام شهود هست و نمی تونم برای کسی اثباتش کنم.
وجود ماشین ها رو هم باید بپذیرم. اما درک نمی کنم که حقوقشون رو چطور قانون گذاری می کنن و آیا عدالت براشون مفهوم داره یا نه.
اینکه فقط می گن احساس دارن یا بعد از مدتی واقعا خودآگاه می شن.
قیچی هم ماشینه. اما به نظرم اونچه وجه تمایز ماشین های هوشمند هست، آگاهی اونهاست و همین آگاهی به موجود ارزش و حق می ده.
اونچه شما رو از ماشین متمایز کرده "عدم شناخت خود انسان" هست!
اگر روزی به شناخت کارایی کامل مغز برسیم مساله حله. 100 در صد شبیه می شن.
اما یه سوال، چطور همین عدم شناخت باعث شناخت بین دو موجود می شه؟ به نظرم این هم توجیهه و اونچه ما رو از پذیرش باز داشته "عادت" های ما هست.
اگر عادت کنیم می گیم 100 در صد و به اعتقاد من بیشتر و قوی تر از انسان می شن.
ما باید یواش یواش به فکر هیبرید شدن با ساخته های خودمون باشیم تا ازشون جا نمونیم. شاید کوچ از این بدن سنگین و پر دردسر روی ذهن یک ماشین سریعتر و امن تر راه حل باشه.
در این صورت شما از کجا می فهمی واقعا آدمی کوچ کرده یا ماشین داره برامون خالی می بنده؟
همین! فقط باید پذیرفت و کنارمون قبولشون کرد. ممکنه بعضی ها هم اعتقاد نداشته باشن به "موجودیت" اونها اما اعتقادات هر کسی به خودش ربط داره و نباید باعث تحمیل در شرایط رفتاری بشه.
راستی عقل آدم "فقط" می تونه "محال" رو تشخیص بده.
یعنی تنها چیزی که با اطمینان می تونه در بارش صحبت کنه اینه که "یک چیز نمی تواند هم باشد هم نباشد"
بقیه چیزها یا عادتند، یا نتیجه ای از یک محال، یا توالی اثبات نشده ای از وقایع، یا اعتقاد، یا احتیاط، یا مشابهت به قضایایی که قبلا بهشون معتقد شدیم، یا تصادف و در مورد انسان لذت!
بحث در این باره آنچنان شیرین هست که یادم رفت خواننده هم حوصله ای داره.
می بخشید.
اما اگر مایل باشید در این زمینه بسی حرف هست..