View Full Version : از بین بردن ترس از حیوانات
h.alizadeh
شنبه 15 خرداد 1389, 17:52 عصر
سلام،
تا حالا پیش اومد قبلا از حیوونی بترسید اما الان ترس تون ازش از بین رفته باشه؟!
اگه آره تعریف کنید چطوری ؟ :)
Behrouz_Rad
شنبه 15 خرداد 1389, 19:29 عصر
بنده از همان دوران کودکی به بهروز فداکار مشهور بودم... بعدها برادر پتروس جای من رو گرفت.
جریان از این قرار بود که در زمان طفولیت که فکر می کم 6 سال داشتم خواهر و برادر معظم بنده را با مهربانی صدا می کردند و وقتی پیش اونها می رفتم لنگ های من را گرفته و در اتاق می انداختند و درب را می بستند... فکر می کنید چی چیزی در اتاق انتظار من را می کشید؟ یک مارمولک!
البته سلاح و مهمات به اندازه ی کافی از پیش در اتاق مهیا بود. (3 جفت دمپایی). صدای تشویق و هیاهوی اونها از پشت درب که من را تشویق به کشتن حیوان بیچاره می کردند و نیرویی ذاتی در خودم که ندا میداد: "بکش تا کشته نشوی" من را بر آن وا میداشت که با تمام توان دمپایی ها را به سوی حیوانات بخت برگشته پرتاب کنم. البته عاملی که قدرت فراوان در این هنگام به من میداد آن بود که پیش خود آن موجود را مرورگر Internet Explorer میپنداشتم و بدین طریق تمام تلاش خودم را برای نابودی آن به کار می گرفتم.
در پایان پس از موفقیت، با دهانی تا بنا گوش باز شده از اتاق بیرون می آمدم و مورد تشویق حضار قرار می گرفتم :لبخندساده:
Nima NT
شنبه 15 خرداد 1389, 19:34 عصر
اگر بگم یک ربع تمام خندیدم دروغ نگفتم ، انصافا" ادبیات خوبی برای طنز دارین.:)))))))))))))
Netsky
شنبه 15 خرداد 1389, 19:38 عصر
اگر بگم یک ربع تمام خندیدم دروغ نگفتم ، انصافا" ادبیات خوبی برای طنز دارین.:)))))))))))))
واقعا جناب راد شما باید برای ساخت برنامه های طنز دعوت بشید ... :تشویق::تشویق:
aryasoft2872
شنبه 15 خرداد 1389, 19:39 عصر
سوسک و هنوز هم می ترسم برای مثال دیشب حدود 1 ساعت پشت در ... (فکر می کنم مشخص باشه کجاست)منتظر شدم تا بره.اگه راهی داشتید به من هم بگید
alireza_s_84
شنبه 15 خرداد 1389, 19:42 عصر
البته عاملی که قدرت فراوان در این هنگام به من میداد آن بود که پیش خود آن موجود را مرورگر Internet Explorer میپنداشتم و بدین طریق تمام تلاش خودم را برای نابودی آن به کار می گرفتم.
خب میتونم درک بکنم چقدر از IE تنفر داری.
تا حالا پیش اومد قبلا از حیوونی بترسید اما الان ترس تون ازش از بین رفته باشه؟!
من از مار خیلی میترسیدم تا اینکه یه روزی در سن 12 سالگی در اردویی که به دانشگاه کشاورزی ملاثانی رفته بودیم یه مار از اون با حالاش منو گزید (چشمتون روز بد نبینه چه دردی داشت) اول فکر کردم مردم ولی بعدش فهمیدم بنده خدا اصلا سم نداشت (از این مار بی عرضه ها بود) و چون خیلی ازش ترسیده بودم مار تشخیص داده بود گفته بود بذار بزنمش دور برنداره برام ، بعد از اون دیگه تصمیم گرفتم از مار نترسم تا اینکه دو سال بعد که به شهر مشهد اومدیم اینقدر از این مارگیرا دیدم چطور مار میگیرن و باهاش بازی میکنن گفتم یه دونه شو بخرم.
یه دونه کبرا خریدم با خودم سوغاتی آووردم هر روز هم بهش گنجشک میدادم بخوره. خلاصه حالا خیلی از مار خوشم میاد اصلا هم نمیترسم خیلی هم از دیدنش لذت میبرم.
به فاتحه واسه شادی روح مارم هم بخونید بنده خدا سر زا مرد.:بامزه:
mf_007
شنبه 15 خرداد 1389, 19:47 عصر
فکر کنم 7 یا 8 سالم بود داشتم می رفتم تو کوچه رفتم تو حیاط بعد در کوچه رو باز کردم که برم بیرون یه دفعه یه سگ بزرگ سیاه رو جلوم دیدم نمی دونم وسط تهران اون سگ از کجا اومده بود دیگه نفهمیدم چی شد گوله کردم اومدم تو خونه از پنجره نگاه کردم دیدم اومده تو حیاط داره رژه می ره که یه جوانمرد اومد بیرونش کرد هنوز هم از سگ می ترسم
yaseriran
شنبه 15 خرداد 1389, 19:54 عصر
درود!
میدونید من از کدوم حیوان می ترسم؟!
حیوانات خانگی!
تعریفش خیلی زیاده؛ ولی این رو بگم که هر لحظه ممکنه برای قلبه کردن بر تو ، نابودت کنه...
چون در آن کوچه خری مردار شد * صد سگ خفته بدو بیدار شد
صد چنین سگ اندر این تن خفته اند * چون شکاری نیستشان بنهفته اند...
آره...
salehbagheri
شنبه 15 خرداد 1389, 20:02 عصر
راستش تاحالا پيش نيومده از حيووني بترسم، چون از كودكي تو شهرزيبا تهران زندگي ميكرديم كه نزديك يه منطقه به نام كن هست! اونجا پر از باغ و گل و درخت هست كه آدم رو ياد جنگلهاي شمال ميندازه!
بچگي هامون رو تا تونستيم با سگ و گربه و مرغ و جوجه و بز و گوسفند باغبونها سپري كرديم. دم عيد نوروز كلي جوجه ماشيني ميخريدم و اونها رو بزرگ ميكردم.
چندتا از جوجه هامو گربه خورد و از اون به بعد بين منو و گربه اعلان جنگ شد ...
وقتي كه جوجه هام خروس شدند سگها اونها رو خورد كه بعد از اون قضيه بين منو و سگ هم اعلان جنگ شد ...
البته نا گفته نماند كه هيچ حيواني هم تو اون منطقه نبود كه از من و رفيقام نترسه ... :قهقهه:
مخصوصاً سگهاي بيچاره كه تا تونستيم آزار و اذيتشون كرديم ... اما الان پشيمونم ... :ناراحت:
سوسك و مارمولك و ... كه نخودي حساب ميشن ...
ricky22
شنبه 15 خرداد 1389, 20:04 عصر
من عاشق سگ هستم و حتما یکیشو می خرم تابستون.
ولی از گرگ یکم می ترسم چون یه بار اطراف شیراز با دوستام برای گردش رفته بودن بیرون شب ساعت 11 اونا رفتن چوب جمع کنن و منم تو چادر موندم چند تا گرگ به طرف چادر اوندن منم اسپری فلفل و از این اسپری ها که اتیش می فرسته! گرفتم طرفشون فرار کردن :)
mf_007
شنبه 15 خرداد 1389, 20:10 عصر
من عاشق سگ هستم و حتما یکیشو می خرم تابستون.
ولی از گرگ یکم می ترسم چون یه بار اطراف شیراز با دوستام برای گردش رفته بودن بیرون شب ساعت 11 اونا رفتن چوب جمع کنن و منم تو چادر موندم چند تا گرگ به طرف چادر اوندن منم اسپری فلفل و از این اسپری ها که اتیش می فرسته! گرفتم طرفشون فرار کردن :)
از گرگ یکم می ترسی؟
من که کلا از حیوانات (به غیر از پرندگان ) بدم میاد
sara.f
شنبه 15 خرداد 1389, 20:41 عصر
من كلي داستان از اين حيوون آزاري ها دارم كه اگه دوستان خواستند تعرف ميكنم (از سگ،گربه،موش،مار و ...)
:شیطان::لبخند:
لطفا داستانی از حیوان آزاری تعریف نکنید، چون واقعا ناراحت کنندست .
Open-Source
شنبه 15 خرداد 1389, 20:44 عصر
لطفا داستانی از حیوان آزاری تعریف نکنید، چون واقعا ناراحت کنندست ،ما انسانها چطور به خودمون اجازه میدیم که حیوانات را اذیت کنیم؟
دوست عزیز، این کارا مال دوران بچگی هستش.:متعجب:
الان دیگه که از این کارا نمیکنیم.:متعجب:
Open-Source
شنبه 15 خرداد 1389, 21:00 عصر
راستش تاحالا پيش نيومده از حيووني بترسم، چون از كودكي تو شهرزيبا تهران زندگي ميكرديم كه نزديك يه منطقه به نام كن هست! اونجا پر از باغ و گل و درخت هست كه آدم رو ياد جنگلهاي شمال ميندازه!
بچگي هامون رو تا تونستيم با سگ و گربه و مرغ و جوجه و بز و گوسفند باغبونها سپري كرديم. دم عيد نوروز كلي جوجه ماشيني ميخريدم و اونها رو بزرگ ميكردم.
چندتا از جوجه هامو گربه خورد و از اون به بعد بين منو و گربه اعلان جنگ شد ...
وقتي كه جوجه هام خروس شدند سگها اونها رو خورد كه بعد از اون قضيه بين منو و سگ هم اعلان جنگ شد ...
البته نا گفته نماند كه هيچ حيواني هم تو اون منطقه نبود كه از من و رفيقام نترسه ... :قهقهه:
مخصوصاً سگهاي بيچاره كه تا تونستيم آزار و اذيتشون كرديم ... اما الان پشيمونم ... :ناراحت:
سوسك و مارمولك و ... كه نخودي حساب ميشن ...
منم پشیمون هستم از این کار (منظروم حیوون آزاری هستش)؛ ولی کاری نمیشه کرد.:افسرده:
مثل سریال حلالم کن، باید از این حیوون هام حلالیت بطلبیم.:ناراحت:
morrning
شنبه 15 خرداد 1389, 21:13 عصر
بنده چون روستا بزرگ شدم کلا سگ و مار و عقرب زیاد ما رو اذیت کرده .البته بنده هم زیاد از خجالتشون در اومدم. راستش من کلا آدم انتقام جویی بودم یه بار که سگ گازم گرفت چند روز بعدش با دوستام رفتم سگ بدبخت رو انداختم توی چاه ! یه بارم شب موقع خواب مار نیشم زد با اینکه واقعا داشتم درد میکشیدم ولی گرفتمو خفش کردم! البته چند سالی میشه که به دلیل سوابق بنده دیگه حیونا کاری باهامون ندارن ولی هر از چند گاهی ما یه کارایی باهاشون داریم
trade_mark
شنبه 15 خرداد 1389, 21:21 عصر
من هم چون بچه شمالم کلا با جک و جونور زیاد داستان دارم
تو دوران بچه گی یه بار یه گوسفند نر (بهتره بگم گاو اخه خیلی بزرگ بود) دنبالم کرد و بنده هم تا می تونستم زور زدم تا فرار کردم و از اولین دیواری که پیدا کردم بالا رفتم (این طوری شد که دزد شدم:لبخند:)
ricky22
شنبه 15 خرداد 1389, 21:22 عصر
بنده چون روستا بزرگ شدم کلا سگ و مار و عقرب زیاد ما رو اذیت کرده .البته بنده هم زیاد از خجالتشون در اومدم. راستش من کلا آدم انتقام جویی بودم یه بار که سگ گازم گرفت چند روز بعدش با دوستام رفتم سگ بدبخت رو انداختم توی چاه ! یه بارم شب موقع خواب مار نیشم زد با اینکه واقعا داشتم درد میکشیدم ولی گرفتمو خفش کردم! البته چند سالی میشه که به دلیل سوابق بنده دیگه حیونا کاری باهامون ندارن ولی هر از چند گاهی ما یه کارایی باهاشون داریم
بنده به شخصه از شما حساب می برم :لبخند:
تاپیک شیرازیا قلیون در خدمتیم:لبخند:
x.xoma
شنبه 15 خرداد 1389, 21:32 عصر
تنها و تنها حیوانی که به واقع بنده رو میترسونه پشه است در یک شب گرم تابستانی...
morrning
شنبه 15 خرداد 1389, 21:35 عصر
بنده به شخصه از شما حساب می برم :لبخند:
تاپیک شیرازیا قلیون در خدمتیم:لبخند:
ممنون در آینده میخوام کلاس دفاع شخصی در برابر خرس باز کنم:لبخند:
x.xoma
شنبه 15 خرداد 1389, 21:37 عصر
ممنون در آینده میخوام کلاس دفاع شخصی در برابر خرس باز کنم:لبخند:
سلاح گرم یا سرد؟
Netsky
شنبه 15 خرداد 1389, 21:37 عصر
من از سوسک نمیترسم ولی قیافش رو که میبینم چندشم میشه . مخصوصا پاهاش . به همین دلیل مثل بیل گیتس که تو شرکتش قدم میزنه ، سرم رو بالا میگیرم و با غرور فراوان پام رو روش میزارم . گرچه دوس ندارم این کار رو بکنم ولی به دلیل اینکه ازش خوشم نمیاد و چندش آوره مجبوره که این کار رو بکنم .
تاپیک شیرازیا قلیون در خدمتیم
شاهین چکفرز بری آقو دو سیب عربیو بزن .
morrning
شنبه 15 خرداد 1389, 21:42 عصر
شاهین چکفرز بری آقو دو سیب عربیو بزن .
نمیدونم معنیش چیه ! ولی من جفت سیب(البته اینجا میگن سیف ترپ به معنی سیب و ترب سفید) میخوام
morrning
شنبه 15 خرداد 1389, 21:44 عصر
سلاح گرم یا سرد؟
دفاع شخصی که اسلحه نداره ! کشتی میگیریم
و اصولا دفاع نمیکنیم ! حمله شخصی:لبخند::لبخند:
x.xoma
شنبه 15 خرداد 1389, 21:56 عصر
دفاع شخصی که اسلحه نداره ! کشتی میگیریم
و اصولا دفاع نمیکنیم ! حمله شخصی:لبخند::لبخند:
عالیه بابا...همین یه قلم رو کم داشتیم...در اعلانات سایت باید بذارنش تا ملت حساب کار دستشون بیاد فکر نکنن همه کاربران اینجا لطیفنو ظرافت ازشون میریزه...
از پا درآوردن خرس گریزلی (خرس قهوه ای غول آسا) در کسر ثانیه.والسلام.
h.alizadeh
شنبه 15 خرداد 1389, 22:37 عصر
البته عاملی که قدرت فراوان در این هنگام به من میداد آن بود که پیش خود آن موجود را مرورگر Internet Explorer میپنداشتم و بدین طریق تمام تلاش خودم را برای نابودی آن به کار می گرفتم.
تو سن شش سالگی دیگه چه پدرکشتگی با IEیِ من داشتی؟! /:) :D
منم ترسم از مارمولک از سن فکر کنم نوزده سالگی کم شد؛ یه شب نزدیک اتاقم توی حیاط یه فروند مارمولک دیدم که خب به نظرم رسید بکشمش تا بتونم با ارامش بخوابم :p دیگه منم حس کردم الان توی حالتی هست که حرکت نمیکنه طی یه حرکت سریععع یه کفش پاشنه سفت برداشتم و کوبوندم روش :D
درجاخودش مرد بعدشم دیگه بزن روی دمش و اینا :D:D
الان هم اگه حس کنم حرکت نمیکنه و در موقعیت خوبی باشه میکشمش ولی اگه حس کنم حرکت ممکنه بکنه نهههه ... (تو چی؟موقعی که بخواد حرکت کنه هم میتونی بکشی؟چجوری؟)
سوسک و هنوز هم می ترسم برای مثال دیشب حدود 1 ساعت پشت در ... (فکر می کنم مشخص باشه کجاست)منتظر شدم تا بره.اگه راهی داشتید به من هم بگید
:D:D من با سوسک بزرگ شدم خوشبختانه ازین نمیترسم:d
برای کنارگذاشتن ترس از سوسک از سوسک کوچیک شروع کن:D اول فکر کن مورچه س:p بعد بکشش دیگه من خودم اوایل از سوسک بالدار میترسیدم ولی الان همه نوعش رو میکشم چون بدم مییاد فقط بگم همینو تصور کن یه سوسک زنده بمونه کلی زاد و ولد میکنه پس بکشش تا جلوی یه نسل رو بگیری...
به فاتحه واسه شادی روح مارم هم بخونید بنده خدا سر زا مرد.
:D جدی؟:)) چه باحال بچه ش چی شد؟؟؟؟؟؟
تو دوران بچه گی یه بار یه گوسفند نر (بهتره بگم گاو اخه خیلی بزرگ بود) دنبالم کرد و بنده هم تا می تونستم زور زدم تا فرار کردم و از اولین دیواری که پیدا کردم بالا رفتم (این طوری شد که دزد شدم:لبخند:)
=))
Microname
شنبه 15 خرداد 1389, 22:58 عصر
تا حالا پیش اومد قبلا از حیوونی بترسید اما الان ترس تون ازش از بین رفته باشه؟!
اگه آره تعریف کنید چطوری ؟ :)
راه کارهایی که دوستان ارایه دادن: (البته در دوران بچه گی شیر مردی بودند!)
از قبیل خوردن حیوان مذکور!
با سلاح سرد حمله ور شدن (در نهایت کشتن!)
نادیده گرفتن حیوان به کمک یکی از صفت های انسانی (غرور)
اینها راه کارهایی است برای فراموش کردن ترس!
amir-yeketaz
یک شنبه 16 خرداد 1389, 01:07 صبح
هی یادش بخیر چه کارا که نمیکردیم ....
از اونجایی که ما فرزند کویر هستیم و خود را از آن میدانیم در فصل تابستان با ملخ های عظیم الجثه زندگی محال است! ما هم برایه اینکه یه فازی به این ملخ ها بدیم یه شربت دیفن هیدرامین که تو هر خونه ای پیدا میشه رو برمیداشتیم با یه آمپول هزار بار مصرف ... سپس آن را پر از شربت نموده و آن را در آن مکانی که آمپول میزنند میفشردیم و ملخ را به حال خود رها میکردیم .... ناگهان ملخ به خود میامد و حرکات موزون از خود درمیکرد و در آخر حال و معلق بودن در فضا جان به جان تسلیم مینمود!!!
البته بعدها از لحاظ بیزینس هم به ملخ ها مدیون شدیم ... چون طبق آخرین اطلاعاتی که شنیده شد ملخ ها رو کیلویی میفروختن و ماه هم از این فرصت مطلوب تا آنجا که توانستیم استفاده کردیم و جمعی از آنها را یا بهتر بگویم کل آنها را جمع نموده و به مکان مربوطه تحویل داده و بده بیاد بالا ...
البته متاسفانه با این کار انقراض ملخ ها نزدیک بود که ناگهان یک قبیله ی دیگر از آنها به سمت ما آمدند که به نظر گرانتر به نظر میرسیدند و این چرخه هنوز هم ادامه دارد ...
**sara**
یک شنبه 16 خرداد 1389, 03:08 صبح
منم وقتي حدوداً 2 سالم بود مورچه ها و قورباغه ها رو به طرز شديدي عاشقانه مي پرستيدم. مخصوصاً قورباغه ها رو. (بيچاره ها از ترس من) بعد از مدتي توي حياطمون يكيشون رو هم نمي تونستي پيدا كني! يه روز يكي از اون گرد و قلمبه هاشونو گير آورده بودم هي نازش مي كردم كه يهو مامانم اينا از قضيه بو بردن. حالا بيا منو راضي كن كه بدبختو ول كن بره پي زندگيش! يكي از دلايل منطقي كه منم ردش نكردم كثيف بودنش بود. منم با خودم فكر كردم ديدم آره حرف حقه! بردم زير شير آب تا جون داشت شستمش كه ديدم غش كرد. البته من فكر كردم كه مرده و دست آخر رضايت دادم بگذارمش روي زمين كه يهو ديدم مثل فشنگ پريد و ديگه هيچ وقت نديدمش!
الان از حيوني كه بيشتر از همه مي ترسم و بدم مي ياد ميمونه. اونم ريشه اش بر مي گرده به 4-5 سالگيم. يه روز كه به اتفاق آقاي پدر و ديگر فرزندان دردانه اش رفته بوديم باغ وحش (البته به نظر من به سيرك بيشتر شباهت داشت). من و خواهر كوچيكترم اصرار كرديم كه ما رو بگذارن روي لبه قفس ميمون ها (كه اون موقع به نظرم مي اومد كه احتمالاً كمتر از 2متر از زمين فاصله داشت.). خواهرم بعد از چند دقيقه حوصله اش سر مي ره و دستور پياده شدن مي ده و به خواسته اش مي رسه. ولي من بي گناه مظلوم (دلم هنوزم واسه اون روزم مي سوزه) جا مي مونم. لشكريان ميمون ها هم كه منو بي دفاع و ضعيف مي بينن به سمتم حمله ور مي شن! دو تاشون موهامو مي كشيدن دو تا ديگه شون دستامو چسبيده بودن. يكي جيبامو وارسي مي كرد. اون يكي لپامو مي كشيد. از همه طرف محاصره شده بودم. منم فقط نيگا مي كردم.(كار ديگه اي هم مي شد كرد؟) مردم بي وجدان هم فقط مي خنديدن كه يهو يه خانم با احساس بعد از چندين دقيقه به نظر من يه عمر تصميم گرفت بياد كمكم كه قدش قد نداد! البته كوتاه نيومد و با دادو بيداد يكي از مردا رو مجبور كرد منو نجات بده! خونه كه رسيديم من رضايت نمي دادم از حموم بيام بيرون!
هنوز راه حلي پيدا نكردم كه بتونم با روي خوش توي تلوزيون عكسشون رو ببينم. باغ وحش رو كه ديگه بعد از اون اصلاً نرفتم!
LORD AELX
یک شنبه 16 خرداد 1389, 06:21 صبح
بنده از همان دوران کودکی به بهروز فداکار مشهور بودم... بعدها برادر پتروس جای من رو گرفت.
جریان از این قرار بود که در زمان طفولیت که فکر می کم 6 سال داشتم خواهر و برادر معظم بنده را با مهربانی صدا می کردند و وقتی پیش اونها می رفتم لنگ های من را گرفته و در اتاق می انداختند و درب را می بستند... فکر می کنید چی چیزی در اتاق انتظار من را می کشید؟ یک مارمولک!
البته سلاح و مهمات به اندازه ی کافی از پیش در اتاق مهیا بود. (3 جفت دمپایی). صدای تشویق و هیاهوی اونها از پشت درب که من را تشویق به کشتن حیوان بیچاره می کردند و نیرویی ذاتی در خودم که ندا میداد: "بکش تا کشته نشوی" من را بر آن وا میداشت که با تمام توان دمپایی ها را به سوی حیوانات بخت برگشته پرتاب کنم. البته عاملی که قدرت فراوان در این هنگام به من میداد آن بود که پیش خود آن موجود را مرورگر Internet Explorer میپنداشتم و بدین طریق تمام تلاش خودم را برای نابودی آن به کار می گرفتم.
در پایان پس از موفقیت، با دهانی تا بنا گوش باز شده از اتاق بیرون می آمدم و مورد تشویق حضار قرار می گرفتم :لبخندساده:
:قهقهه: :قهقهه: :قهقهه: :قهقهه: :قهقهه: :تشویق: :چشمک:
blue_lotus
یک شنبه 16 خرداد 1389, 12:33 عصر
بهترین راه اینه حیوانات رو دوست داشته باشید :) اونوقت خواهید دید کاری باهاتون ندارن.
بعضی وقتا هم ترس نیست بلکه اینه که مثلا موش یا سوسک موجودات کثیف و چندش اوری هستن و نمیخوایم آلوده بشیم.
Dr.Bronx
یک شنبه 16 خرداد 1389, 15:45 عصر
چرا خودتون رو خسته می کنید :متفکر:
سوسک : قسمت انتهایی کفش به صورت افقی بر روی قسمت سر .
مارمولک : قسمت جلوی کفش به صورت عمودی در قسمت میانه بدن ( کمر )
گربه : به هیچ وجه سعی نکنید از گردنش بگیرید . عواقب بدی داره . فقط گردن .
سگ : سریعترین راه و مطمئین ترین راه زدن یک ضربه به زیر گردن هست . در کمتر از 1 ثانیه میفته روی زمین .
موش : فقط باید گیج بشه . ترجیحا با نوک کفش و به سمت دیوار .
پشه : تخصص بسیار عجیبی میخواد . استاد بلا مناضع شکار پشه بنده هستم . یک پشه بیشتر از 10 ثانیه نمیتونه در شعاع 3 متری از من پروار کنه .
مواد لازم :
سرعت عمل
دید کافی
پشه مورد نظر
طرز تهیه :
از زمانی که پشه رو می بینید تا زمانی که میخواید شکارش کنید 10 ثانیه فرصت دارید
در صورت مبتدی بودن : 9 ثانیه بهش نگاه میکنید و 1 ثانیه هم میگیرین
در صورت حرفه ای بودن : 2 ثانیه بهش نگاه می کنید و توی همون 2 ثانیه میگیرین
فوق حرفه ای : پشه رو با یک نگاه هم می بینید هم میگیرید .
بعضی ها از پروانه می ترسن .
پروانه : فقط بزارید ثابت بشه بعد آروم 2 تا بالش رو بگیرید . اطمینان میدم بهتون هیچ اتفاقی نمیفته . اما قول بدید نکشیدش . پروانه حیفه .
در مورد مورچه : مورچه ها اگه این گوگولی کوچولو ها باشه که نه دیگه نامردیه . اما اگه از این مورچه بالدار ها باشن . بهترین راه زدنش روی هواست . وقتی پروار می کنه کافیه یک ضربه بسیار کوچک بهش وارد بشه از زندگی محو میشه .
در مورد مار 2 راه دارید .
1- از دمش بگیرید و کمتر از 1 ثانیه پرتش کنید به یک نقطه دور دست . ( مثل نوک قله کلیمانجارو )
یا از قسمت گردن ( ابتدای فک ) بگیرید و نگهش دارید . انقدر خنگه که سمش رو رها می کنه . اما بعدش باز هم باید به همون نقطه دوردست که در بالا اشاره شد هدایت بشه .
چون این ماره ، خره نمی فهمه . یک موقع دیدی گاز گرفت .
و اینجوریا ...
حیوون دیگه ای بود در خدمتم :لبخند:
ricky22
یک شنبه 16 خرداد 1389, 16:56 عصر
سریعترین راه و مطمئین ترین راه زدن یک ضربه به زیر گردن هست . در کمتر از 1 ثانیه میفته روی زمین .
اینجا رو که خوندم حالم گرفته شد دیگه بقیشو نخوندم:ناراحت:
Dr.Bronx
یک شنبه 16 خرداد 1389, 17:23 عصر
اونها رو برای حیوانات غیر اهلی گفتم . وگرنه سگ یا گربه خانگی که کاری به کار آدم ندارند .
برای مواقع اظطراری مثل همون قضیه شما که توی بیابتون گرگ ها اومدن سمت چادر.
گرگ هم البته به همین صورت هست . یه جورایی Head shot میشه :دی
ricky22
یک شنبه 16 خرداد 1389, 17:25 عصر
اونها رو برای حیوانات غیر اهلی گفتم . وگرنه سگ یا گربه خانگی که کاری به کار آدم ندارند .
برای مواقع اظطراری مثل همون قضیه شما که توی بیابتون گرگ ها اومدن سمت چادر.
گرگ هم البته به همین صورت هست . یه جورایی Head shot میشه :دی
از هر دست بگیری از همون دست .......:لبخند:
h.alizadeh
یک شنبه 16 خرداد 1389, 18:27 عصر
مارمولک : قسمت جلوی کفش به صورت عمودی در قسمت میانه بدن ( کمر )
یعنی هم دمش کنده بشه خودش مرده دیگه نه؟! اصل دم هست نه؟
اگه به نظربیادقبل از کشتن حرکت میکنه مارمولک باید چکار کرد؟خیلی سریع حرکت میکنه:افسرده: مثلا گاهی می بینیم مارمولک تا یه چنددقیقه ای در محل خودش ثابت هست و حرکتی نداره خب اره من توی این حالت میکشمش ولی گاهی به نظرمییاد حرکت کنه اون موقع نچ نمیتونم!میترسم بهم تماس پیدا کنه!
موش : فقط باید گیج بشه . ترجیحا با نوک کفش و به سمت دیوار .
موش به اون گنده ای با کفش کشته میشه؟!!!!!!!!
یا از قسمت گردن ( ابتدای فک ) بگیرید و نگهش دارید . انقدر خنگه که سمش رو رها می کنه .
سمش رو کجا رها میکنه؟!
------
من کلا هیچوقت تا حالا حیوون خونگی نداشتم! چون مادرم بدش مییاد! نتیجه اینکه من تا حالا به هیچ حیوونی بجز پشه و مورچه دست نزدم:D حالا هم برام سخته دست بزنم اصلا نمیتونم پوست اونا رو قبول کنم یا اینکه استخوونشون یا زدن قلبشون رو .......:افسرده:
دارم سعی میکنم دل و جرئت تماس بهشون روکسب کنم:D فعلا که باصدجور تلقین به خودم موفق شدم نوک انگشتم رو برای یه دوثانیه به انتهای دم یه مرغ عشق بزنم:D
دیروز برحسب اتفاق یه گنجشکک فکر کنم پرشکسته رفته بود پشته پرده ی اتاقم هرکار میکردم بره بیرون یه طرف دیگه میرفت اوضاعیییییییی بود اخر رفت پشت پرده اونبر منم بیخیال گفتم کی میترسه (!)نشستم پای پی سی که دیدم یهویه گنجشک دیگه اومددمه پنجره و شروع به جیک جیک خاصی کردو رفت بعد یهو این گنجشک توی اتاق از پشت پرده پرید و بلند جیککککککییییییییی کرد منو می گی ذره ترک شدم آخه پرهاشو مثه عقاب باز کرده بود منم با تمام قوا جیغغغغغ زدم واز پنجره پریدم بیرون!!!!!!!!!!!
shirin_sh1024
یک شنبه 16 خرداد 1389, 18:41 عصر
شمال که دانشجو بودم یه حشره ای بود بهش میگفتن دراکولا (یه حشره ی راه راه و سخت پوست) با اینکه از سوسک و خیلی از جونوارای دیگه بدم میاد ولی هیچ کدوم به ترسناکی دراکولا نبودند چون اصولا سوسک و ... حال بهم زنند ولی دراکولا چون زخمی میکرد و زخماشم خیلی دیر خوب میشد و بعضی وقتا جاش میموند خیلی ترسناک بود.
تو خوابگاه ما از ترسمون شبا روسری میکشیدم رو صورتمون میخوابیدیم. :افسرده: یه دفعه یه جایی بودیم که تو محاصره شدید دراکولاها بود!:لبخند: یکی از دوستام از ترسش تا صبح بیدار بود
Dr.Bronx
یک شنبه 16 خرداد 1389, 18:54 عصر
یعنی هم دمش کنده بشه خودش مرده دیگه نه؟! اصل دم هست نه؟
اگه به نظربیادقبل از کشتن حرکت میکنه مارمولک باید چکار کرد؟خیلی سریع حرکت میکنه:افسرده: مثلا گاهی می بینیم مارمولک تا یه چنددقیقه ای در محل خودش ثابت هست و حرکتی نداره خب اره من توی این حالت میکشمش ولی گاهی به نظرمییاد حرکت کنه اون موقع نچ نمیتونم!میترسم بهم تماس پیدا کنه!
نه بابا . دمش دوباره در میاد . اون یه حقه است برای گول زدن شکارچی . بهش حمله که می کنید خودش این قابلیت رو داره که دمش رو جدا کنه .
توی اون حالت فقط پرت کردن یک جسم سنگین مثل آجر کار ساز هست . البته به همون قسمتی از بدن که اشاره کردم .
موش به اون گنده ای با کفش کشته میشه؟!!!!!!!!
شما با جلوی کفش وقتی بهش ضربه می زنید شدت ضربه اونقدری هست که اون رو هل بده . در نتیجه به دیوار اصابت می کنه و جان به جان آفرین تسلیم می کنه . منتها شدت ضربه مهمه که به مرور زمان و بعد از چند تا Duel دستتون میاد
سمش رو کجا رها میکنه؟!
سم از دندانهای بلند میانه فک رها میشه . وقتی شما دستتون رو از پشت گرفتید به هیچ وجه به شما آسیبی نمیرسه . فقط سمش رو جهت دفاع از خودش و اینکه میبینه چاره ای نداره رها می کنه .
اما در صورتی که از دمش بگیرید مطمئن باشید اگر بیشتر از 2 ثانیه طول بکشه یا گردن شما یا مچ دستتون رو آنچنان گاز میگیره که به صورت زنده میتونید بغداد رو مشاهده کنید .
(700 frame per seconde)
کلا 3000 نوع مار تو دنیا هست که فقط 700 مدلش سمی هستند . بقیه دکوریه .
علائم مارگزیدگی معمولی یا خفیف :
تورم، تغییر رنگ، درد کم، احساس قلقلک، ضربان سریع، ضعف عمومی ، تهوع، استفراغ، اختلال دید
اما قسمت بد موضوع : علائم ماگزیدگی شدید
تورم سریع و کرختی بدن، درد، مردمک سنجاقی، به خود پیچیدن، هذیان، شوک، تشنج، فلج، عدم وجود نبض
موارد امنیتی :دی
اکثر گزیدگی ها در ناحیه دست و پاها اتفاق می افتد . بنابراین توصیه می شود ( در مورد مارهایی که سم آنها از طریق اختلال در عملکرد دستگاه عصبی عمل می کند , مانند مار کبری و مار مرجانی ) با استفاده از پارچه یا باندی که حدود ۴ تا ۵ سانتی متر عرض داشته باشد , بالا و پایین محل گزیدگی را ببندید , که البته این کار باید با رعایت اصول انجام شود . باند یا پارچه را طوری ببندید که یک انگشت براحتی از زیر آن عبور کند و مانع مصدود شدن خون سرخرگی نشود .
توجه : در صورتی که محل گزش در نزدیکی مفاصل است , از قرار دادن نوار در دو سمت مفصل خودداری کنید و نوار مورد نظر را فقط در بالای زخم ( سمتی که به تنه مصدوم نزدیک تر است ) ببندید .
حالا یک چیز جالب حتما دیدید توی فیلم طرف رو مار نیش میزنه بعد با چاقو یا یک چیز تیز اون محل رو می برن . بعد یک نفر دیگه اون قسمت رو به قولی می بلعه .
خوب حتما میگید خوب این که خودش سم رو خورد . الان خودش میمیره که !
اما نه . زهر در معده بی اثر میشه :گیج:
چقدر حرف زدم :اشتباه:
------
FastCode
یک شنبه 16 خرداد 1389, 20:03 عصر
شمال که دانشجو بودم یه حشره ای بود بهش میگفتن دراکولا (یه حشره ی راه راه و سخت پوست) با اینکه از سوسک و خیلی از جونوارای دیگه بدم میاد ولی هیچ کدوم به ترسناکی دراکولا نبودند چون اصولا سوسک و ... حال بهم زنند ولی دراکولا چون زخمی میکرد و زخماشم خیلی دیر خوب میشد و بعضی وقتا جاش میموند خیلی ترسناک بود.
تو خوابگاه ما از ترسمون شبا روسری میکشیدم رو صورتمون میخوابیدیم. :افسرده: یه دفعه یه جایی بودیم که تو محاصره شدید دراکولاها بود!:لبخند: یکی از دوستام از ترسش تا صبح بیدار بود
منم سابقشو دارم.واقعاً خطرناکه.
اون کسی که ما رو برده بود اونجا میگفت یه ترشح اسیدی هم دارن که همیشه ازشون میریزه و فوق العاده خطرناکه.
trade_mark
یک شنبه 16 خرداد 1389, 21:06 عصر
شمال که دانشجو بودم یه حشره ای بود بهش میگفتن دراکولا (یه حشره ی راه راه و سخت پوست) با اینکه از سوسک و خیلی از جونوارای دیگه بدم میاد ولی هیچ کدوم به ترسناکی دراکولا نبودند چون اصولا سوسک و ... حال بهم زنند ولی دراکولا چون زخمی میکرد و زخماشم خیلی دیر خوب میشد و بعضی وقتا جاش میموند خیلی ترسناک بود.
تو خوابگاه ما از ترسمون شبا روسری میکشیدم رو صورتمون میخوابیدیم. :افسرده: یه دفعه یه جایی بودیم که تو محاصره شدید دراکولاها بود!:لبخند: یکی از دوستام از ترسش تا صبح بیدار بود
والله ما که بچه شمالیم نه دراکولا دیدیم نه خون آشام نه گرگ نما ......
میشه یکم بیشتر در مورد ظاهر این حشره توضیح بدی شاید اسمش چیزه دیگه ای باشه!!
Dr.Bronx
یک شنبه 16 خرداد 1389, 21:14 عصر
دقیقا اسمش دراکولا هست
http://img.tebyan.net/big/1386/04/8109103221154422372728166517816115968.jpg
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1388/03/11/100908310620.jpg
این بندپای كوچك كه به سلطان حشرات مناطق گرم و مرطوب معروف است به واسطه سمی كه در بدن خودش دارد، فاقد دشمن طبیعی است و حتی پرندگان نیز از خوردن آن خودداری میكنند.
حشره ی دراكولا، سوسك نارنجی رنگی با نام علمی PEDRUS است كه در بدن آن سمی با نام علمی pedren وجود دارد. این حشره به محض تحریك، با ترشح سم بر پوست بدن باعث بروز تاول های شدیدی همراه با درد، سوزش و خارش میشود. تاولهای ناشی از سم این حشره درمان خاصی ندارد و تنها بایستی با استفاده مواد ضد عفونیكننده و پمادهای مسكن دوره ی بهبود 10 روزه تا یك ماهه آن را تحمل كرد.
دراكولا برخلاف تصور عموم كمتر نیش می زند و گاز می گیرد؛ بلكه بیشتر له كردن حشره بر روی پوست ایجاد ضایعه می كند.
تاولهای ناشی از گزش این حشره درمان ندارد و فقط باید محل ضایعه را با آب سرد و صابون مرتب شستشو داد. اكثر مردم برای درمان آن از الكل سفید استفاده میكنند، در حالی كه آب و صابون بهتر است.
shirin_sh1024
یک شنبه 16 خرداد 1389, 21:22 عصر
والله ما که بچه شمالیم نه دراکولا دیدیم نه خون آشام نه گرگ نما ......
میشه یکم بیشتر در مورد ظاهر این حشره توضیح بدی شاید اسمش چیزه دیگه ای باشه!!
یکی از دوستان بیوگرافی کامل رو همراه با عکس تمام رخ گذاشتند:افسرده::ناراحت:
البته اینم بگم که از اونجاییکه خوابگاه های دانشجوی بیشتر شبیه حیات وحشه تا خوابگاه! و هرچی ام تلاش کنی تمیزشون کنی راه به جایی نمیبری و کثیفی رفته تو خوردش! ما بیشتر از شما که تو خونه تر و تمیز زندگی میکنید با این مشکلات دست و پنجه نرم کردیم:اشتباه:
بعدا که با دوستامون خونه گرفتیم چون نوساز بود یه هفته اول حیات وحش بود ولی بعد از اون خوشبختانه تا حدودی از شر دراکولاها و گودزیلاها خلاص شدیم:لبخندساده:
Ali_Hashemi
یک شنبه 16 خرداد 1389, 23:00 عصر
حشره ی دراكولا، سوسك نارنجی رنگی با نام علمی PEDRUS است كه در بدن آن سمی با نام علمی pedren وجود دارد......عجب چیزیه! تا بحال نشنیده بودم.
سر , سینه , و کمرش شبیه دانه های تسبیح میمونه :قهقهه: (البته لنگه به لنگه هست):قهقهه:
h.alizadeh
دوشنبه 17 خرداد 1389, 00:27 صبح
ممنون hosan.soft ،
اطلاعاتتون قابل ستودن هست:تشویق:
trade_mark
دوشنبه 17 خرداد 1389, 01:25 صبح
آهان زودتر بگو..................
واقعا از این موجود موزی بدم میاد:عصبانی++:
Microname
دوشنبه 17 خرداد 1389, 03:21 صبح
این حشره به محض تحریك، با ترشح سم بر پوست بدن باعث بروز تاول های شدیدی همراه با درد، سوزش و خارش میشود.
البته به گمانم به خاطر حالت دمش باعث میشه نیش زده شود! دمش به صورت افتاده است ، طوریکه مثلا اگر روی دست شما راه رود ، ته دم این حشره روی پوست دست شما کشید می شود و آنوقت است که...
یه بار این حشره روی قسمت های مختلف پوست دوستم راه رفته بود و اون متوجه نشده بود! تقریبا بیشتر بدنش آلوده شده بود (حتی جاهایی که نمی توانست بخاراند!:لبخند:). چه عذابی کشید!
fatah.salib
یک شنبه 30 خرداد 1389, 00:38 صبح
سلام،
تا حالا پیش اومد قبلا از حیوونی بترسید اما الان ترس تون ازش از بین رفته باشه؟!
اگه آره تعریف کنید چطوری ؟ :)
بله ترس از سگ داشتم که سالیان سال این ترس روی زندگی من تاثیر گزاشته بود خیلی دوست داشتم خودم را نترس جلوه بدهم ولی نمیشد تا ابن که چند سال پیش یک سگ خریدم و با بزرگ شدن اون سگ کم کم ترس من از سگها ازبین رفت و بعدا فهمیدم که یکی از دلایل نترسیدن مردم روستا از سگ همین است
بزارید تجربه یه کشتی گیر رو براتون بگم (علیرضا دبیر یه خاطر برطرف شدن ترس از حریف معروفش عکس اون حریف رو مدت ها قبل از مسابقه در اتاقش نصب کرده بود و این کار او عاملی شدکه روز مسابقه انگار با حریف تمرینیش داشت گشتی میگرفت)
morrning
یک شنبه 30 خرداد 1389, 08:39 صبح
بله ترس از سگ داشتم که سالیان سال این ترس روی زندگی من تاثیر گزاشته بود خیلی دوست داشتم خودم را نترس جلوه بدهم ولی نمیشد تا ابن که چند سال پیش یک سگ خریدم و با بزرگ شدن اون سگ کم کم ترس من از سگها ازبین رفت و بعدا فهمیدم که یکی از دلایل نترسیدن مردم روستا از سگ همین است
بزارید تجربه یه کشتی گیر رو براتون بگم (علیرضا دبیر یه خاطر برطرف شدن ترس از حریف معروفش عکس اون حریف رو مدت ها قبل از مسابقه در اتاقش نصب کرده بود و این کار او عاملی شدکه روز مسابقه انگار با حریف تمرینیش داشت گشتی میگرفت)
دوست عزیز اصلا اینطوری نیست.من سالها توی روستا زندگی کردم و از همون روز اون از سگها نمیترسیدم.بعدا هم یه مطالعه در موردش انجام دادم در مورد سیستم دفاعی بدن و حیوانات.
وقتی شما میترسید یکی ازغده های بدن که اسمش یادم نیست یه نوع هورمون ترشح میکنه که سگها رو تحریک میکنه و کلا عصبانی میشن و اگه شما فرار کنی به همون دلیل میفتن دنبالت ولی اگه میخوای سگا گازت نگیرن کلا باید به ترست غلبه کنی.:افسرده:
فصل تازه
یک شنبه 30 خرداد 1389, 13:36 عصر
سلام،
تا حالا پیش اومد قبلا از حیوونی بترسید اما الان ترس تون ازش از بین رفته باشه؟!
اگه آره تعریف کنید چطوری ؟ :)
چند سال پیش یعنی خیلی وقت پیش من اول دبستان بودم و داداشم هم 5 ساله بود .به علت شغل پدرم ما ایلام البته دریکی از روستاهاش زندکی میکردیم. یه روز مادرم سبزی پاک کرده بود آشغال سبزی ها رو به من داد که بیرون بریزم.من هم باداداشم از خونه بیرون رفتم و خیلی دور شدیم .یه زمینی بود که انواع مرغ وخروس وغاز و اردک و....اونجا مشغول هوا خوری بودن. از اونجایی که برادرم خیلی فوزول بود دنبال این بیچاره هاکرد ...کارم که تموم شد چند بارصداش زدم که بریم اماگوش نداد...من راه افتادم که ناگاه صدای فریاد برادرم رو شنیدم وقتی که برگشتم دیدم به پشت افتاده روی زمین وچند تا غاز هم حسابی تا اونجاییکه جاداشت نوکش میزدند ولگدو...:گریه:.. من هم بااینکه ترسیده بودم :افسرده:پارچه ای که تودستم بود رو به سمت اونا پرتاب میکردم که دور بشن.. خلاصه تاچند وقت منظور م چندسال که برادرم توی خواب شب و روز خواب غازها رو میدید وباسروصدا :متعجب::گریه:از خواب بیدار میشد وحالا حالاها هم ساکت نمیشد...کم کم بامرور زمان خوب شد:چشمک:
M.T.P
یک شنبه 30 خرداد 1389, 14:13 عصر
راسته که میگن اگه سگ داشت به طرفت میومد و نیتش گاز گرفتن بود بشینی باهات کاری نداره! و نشونه تسلیمه :متفکر:
از دوستان اگه کسی تجربه ای در این زمینه داره ، خوشحال میشیم بشنویم. :قلب:
Asad.Safari
یک شنبه 30 خرداد 1389, 14:13 عصر
من کلا بد جور از حشرات می ترسم ... از شانس من هم دو بار عقرب (Scorpion) کوچولو گردن و پشتم را نیش فرمودند البته چند بار هم طی عملیات انتحاری چند ساعته تونستم از شر حشرات موزی راحت بشم ولی باز هر وقت دوباره حشره می بینم که داره به طرفم میاد آدرنالین خونم به سقف می چسبه و شروع به ویبره می کنم
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-1404, Jelsoft Enterprises Ltd.