بنده هم عذرخواهی میکنم اگر توهینی کردم.
میدونید بنده یجورایی احساس میکنم خوب (حداقل خیلی بهتر از بیشتر افراد دیگه) میدونم علم و منطق و خرد چیه، و چیزی که میبینم اینکه انگار در این دور و زمانه آدمهای خیلی عجول و سطحی شدن، که البته عجیب هم نیست چون کل زندگی و شرایط تاحد زیادی اینطوریه واقعا و بیشتر افراد تصدیق میکنن تاجاییکه دیدم.
ولی خب من شرایطم تفاوت میکرده و مسیر و روش زندگیم.
بنده تقریبا هرگز تحت اون فشار و آهنگ سریع و عجله در زندگی و یادگیری و دستاوردها نبودم، و به آرامی و با آرامش و با صرف وقت زیادی که اکثر افراد ندارن یا براشون صرف نمیکنه سعی کردم همه چیز رو تحلیل و یادگیری کنم. بصورت عمقی و کامل و گسترده تاجاییکه میتونم.
بنده به علم و دانشمندان واقعی خیلی علاقه دارم و براشون احترام قائلم.
دوست دارم و اصلا احساس داشتن این نقش یا وظیفه رو میکنم، که از حیطهء علم و تعریف واقعی اون و کارهای بزرگ واقعی که افراد عمیق و با بینش با زحمت و صبر و خردمندی در طول تاریخ تاحالا انجام دادن و میدن، دفاع کنم.
چیزی که بنده از دریچهء چشم خودم میبینم اینه که افراد زیادی هستن که میان و مدام تعریف ها و آگاهی عموم از این واقعیت ها رو مورد تهدید قرار میدن با ادعاهای بی پایه و صرف نیازها و تصورات یا منافع شخصی خودشون.
بخصوص یک عده از نسل نوجوان و جوان.
و شاید بخصوص کسانی که در حیطهء کامپیوتر و برنامه نویسی و این فناوریهای اطلاعاتی فعلی فعالیتی دارن.
بنظرم طرف فکر میکنه چون از دورهء راهنمایی دیگه درسش رو نخونده و بجاش با رایانه کار کرده که باباش که مهندسه بلد نیست، چون رفته با ویژوال استودیو یه برنامه درست کرده، دوتا کد کپی و پیست کرده، دیگه خیلی نابغس!
خب اطرافیان هم اینطور نشون میدن. عجیب نیست!! کسی نیست که جرات کنه خلافش رو بهشون بگه. کسی نمیتونه خلافش رو ثابت کنه.
چون توی اینترنت هرچی میخواد سرچ میکنه پیدا میکنه دانلود میکنه نرم افزار کرک شده پیدا میکنه دیگه خیلی کارش درسته و خیلی باهوش و توانمنده.
بعد با یک سواد در حد صفر یا خیلی محدود و سطحی میاد و دربارهء تقریبا هر علم و فناوری و اختراع و اکتشاف هم نظر میده بر اساس تصور و زندگی خودش!!
چیزی که بنده دیدم دیدگاه جوانهای امروزی نسبت به علم واقعی و راه سخت و طولانی رسیدن بهش خیلی محدود و سطحی و غیر مطابق با واقعیت است.
البته کسی هم نیست که به اینها چیز زیادی یاد بده و روشنشون کنه.
باباش رو که مال نسل قبله و از رایانه و اینترنت هم زیاد سردرنمیاره که آدم حساب نمیکنه و عقب موندس، که البته تاحدی هم درسته، و خود باباش هم بر اثر این مسائل ازش فاصله میگیره و تفاوت و اختلاف حل نشدنی رو میفهمه؛ و البته که شتاب و کمبود وقت در زندگی امروزی آدمها هم باعث رها شدن بیشتر نوجوانها و جوانها به حال خودشونه.
الان افراد تقریبا همشون دنبال پول و جاذبه های شهوانی و زرق و برق های ظاهری دنیا هستن.
دیگه کمتر کسی به علم به اون شکلی که دانشمندان سابقا داشتن علاقه نشون میده و دنبالش میره.
انگار یک چیز تکراری شده و تقریبا به انتها رسیده یا دیگه زیادی سخت و هزینه بر شده!
بعضی افراد تا این حد گستاخ هستن که اصلا به علم و افرادی که شیفتهء علم و دانش واقعی و اصیل هستن یجورایی توهین یا تحقیرشون میکنن.
چند وقت پیش با یکی بحث میکردم، میگفت باید الان که جوونی و فرصت داری دنبال درآمد و پول و جمع کردن دارایی و ثروت باشی و مطالعه و کتاب خوندن رو بذاری واسه بعدش و دوران بازنشستگی!
دنیا کم کم داره برعکس میشه به گمانم!
آخه اون مطالعه و کسب علم دوران پیری که کاهش کاراییه و از عمر آدم هم چیز زیادی نمونده به چه دردی میخوره.
الان که آدم جوونه و قدرت و انرژی و آمادگی مغزی داره میتونه یاد بگیره و بعد تاجاییکه میشه در بقیهء زندگیش استفاده کنه و حالش رو ببره.
البته بنظر بنده یادگیری پایانی نداره و تاجایی که ممکنه باید همیشه ادامه داشته باشه حتی در کنار چیزهای دیگه.
بنظر میرسه ما از علم و فناوری و منبع قدرت حقیقی دور هستیم.
اصلا منابع انسانی و مالیش رو نداریم به گمانم.
بعد بارها خیلی ها ادعا میکنن که ما چیزی کم نداریم و میتونیم پا به پای پیشرفت بقیهء دنیا پیش بریم و حتی جلودار بشیم!
این همه مباحث گسترده و پیشرفته و پیچیده در علم رایانه و برنامه نویسی و فناوریهای مدرن هست، بنده چون علاقه داشتم و جسته و گریخته هم که شده تحقیق کردم و دیدم میدونم که چقدر چیزهای زیاد و جالب و پیچیده ای هست در این زمینه ها، ولی سهم ما ازش چیه؟ بنظرم نزدیک صفر!
در کشور ما سطح علمی چندانی وجود نداره.
ما چی میدونیم از علم؟
بنده خودم یادم هست که چند نفر معدود معلم و دبیر و استادی داشتم که خودشون آدمهای کم و بیش شیفته ای بودن یا حداقل ذوق و شعوری داشتن و چیزهایی حتی تک و توک جملاتی که گفتن همونا چقدر در اون سن روی من تاثیر گذاشت که به گمانم اثرش در تمام زندگیم منعکس شد و خواهد شد. همین یه چیز ساده. فقط چندتا جملهء با احساس و شعف. از زبانی که به دل آدم مینشست و آدم درکش میکرد.
ولی بنظر میرسه نظام آموزشی ما بجای پیشرفت افت کرده!
فقط دانشگاه هم نیست.
از همون دبستان مهمه تا آخرش.
تازه شاید از دوران اولیه مهمتر باشه که استاد خودش کی باشه و به چی فکر کنه و ارزش بده و به دانش آموزان چیا بگه.
البته شاید هم بخاطر همین کامپیوتر و اینا باشه که نسل جدید دیگه خوب درس های پایه و تئوری نمیخونن و سطحی و مغرور بار میان!
فکر میکنن با همینا میشه همه کار کرد و به همه چیز رسید و اون درسها و تئوری ها و علم کلاسیک اونقدری مهم نیست.
فکر میکنم باید بگم خوشبختانه بنده چنین شرایطی نداشتم! اون موقع رایانه و اینترنت نبود یا اینقدر در دسترس و ارزان نبود. حداقل ما که نداشتیم!!
هرچند من هم اونقدری که باید راهنما و مراقب و الگو نداشتم و اونقدری که باید خوب درسهام رو نخوندم. ولی بازهم بنظر میرسه از نسل الان وضعمون خیلی بهتر بوده!!
بنده فکر میکنم از این جهات بقول معروف Old school باشم
الان بنظر میرسه اصلا School درست و حسابی نداریم. واسه همین Old school بودن خیلی خوبه!!
حالا با تمام این توضیحات، شاید بتونید درک کنید که بنده چرا همیشه در حالت تدافعی/رزمی هستم و اینکه درواقع هر بهانه ای که گیر میاد و مورد مشکوکی هم که میبینم، میخوام این مسائل رو بیان و روشن کنم و به دیگران انتقال بدم و با افراد سطحی و تحریف علم و تعریف ها و واقعیت ها و چیزهایی که در عمق قرار دارن و آدمهای عجول و سطحی امروز براحتی نمیبینن، مقابله کنم.
از دید بنده این یک جنگ است. همانطور که تمامی بقیهء زندگی را هم اساسا یک نبرد میدانم.
وسط این میدان جنگ و نبرد همیشگی، راستش بنده دیگر اینقدر انرژی و روحیه و خوشبینی ندارم و اولویت بالایی نمیدانم برای لطافت و رعایت کردن و تعارف و اینطور چیزها. بنظر بنده همه چیز باید مستقیم و کاملا روشن و کامل بیان شود، ولو خشن باشد. بنظرم روشهای دیگر در این شرایط کارایی کافی ندارند. اصلا نمیتوانم مطمئن باشم که کسی منظورم را بقدر کافی متوجه میشود. باید صریح و مستقیم چیزی را که فکر میکنم بگویم. حتی افراد مخاطب هم در این میان اگر تا آن حد مجرم و گناهکار نبوده و عمدی نداشته باشند، بنده زیاد اهمیت نمیدهم که تاحدی هم منصفانه ناراحت و قربانی شوند. در جنگ تلفات و خطر و هزینه برای همه هست. بسیار پیش میاید که حتی خودی ها توسط خودی ها به اشتباه کشته و زخمی میشوند.
در کل بنده به شخص خاصی گیر ندارم، اما با دسته ای شاید بزرگی از مردم و تفکرات خاصی خودم را در تقابل و نبرد انکار ناپذیری میبینم.