ببین دوست عزیز از تاپیکت ممنونم ، ولی یجورایی با حرفای freeman هم موافقم ، همین آدم ایرانی ای که گفتی خودش اصلا از بچگی تو اروپا و آمریکا بوده و بیش تر اونجایی هست تا ایرانی ، مسئله خون و اینها نیست که مسئله شرایطه، من خودم اینقدر آدم دیدم که تو هیچی از من سرتر نبودن ولی خیلی موفق تر شدن ، البته من منکر تلاش و کوشش نیستم و معتقدم باید این پست شما و امثال اون رو خوند اما همونطور که freeman گفتن اون رو با ذهن باز تفسیر کرد..بنده شدیدا معتقدم به هدف داشتن ، تلاش و کوشش و تسلیم نشدن. اما باید ابتدا خود رو شناخت آدمی که خودش را نشناسه نمی تونه زیاد موفق باشه ، اینم فرمودین ببینیم خدا چی میگه حرفه خوبیه ولی آدم باید قوی باشه تا بتونه برای خداهم بنده خوبی باشه . آدمای شکست خورده نمی تونن برای دیگران هم مفید باشن ، اینم که مردم چی میگن هم واقعیتش مهم هست و نشدنیه اونها رو نادیده گرفت و الا بخدا من چن تا لباس وصله دار دارم و خیلی دوست دارم اونها رو بپوشم..در کل حرف منم اینه که نه تنها غربی ها بلکه هیچ کس نمی تونه یک الگوی مطلق باشه برامون من خودم بچه شهرستانم و یک زمانی الگوم نه یک آمریکایی یک برنامه نویس موفق تهرانی بود من فکر می کردم اگه به علمی که اون داره برسم منم آدم موفقی مث اون میشم ولی نشدم یک علتش اینه که من بچه تهران نیستم و دوم اینکه من وضعیت اقتصادی و فرهنگی من با اون ادم فرق داشت ، همچنین عنصر زمان رو هم باید در نظر گرفت خیلی چیزها و کارها زمان خودشو داره و سریع بازارش اشبا میشه..خلاصش حرف ماها در مقابل حرف تو نیست در تکمیل حرف تو هست..